دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین #پارت9 #دوران_راهنمایی ✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨ ما رسم دا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛
#پارت10
#دوران_دبیرستان
✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨
دوران راهنمایی به پایان رسید. از ۱۳۵۴ ش وارد دبیرستان دکتر شریعتی (شاهپور) شد و در رشته تجربی ادامه تحصیل داد. دبیرستان شریعتی سمت میدان مشتاق بود و مسجد جامع هم در نزدیکی این مدرسه.ظهر که غلامحسین بعد از نماز به خانه آمد، هنوز محمدحسین برنگشته بود. به همسرم گفتم: «نزدیک ناهار است، همه آمدهاند، اما از محمدحسین خبری نیست.» غلامحسین گفت: «نگران نباش! به همراهی چند تن از دوستانش داخل مسجد بودند که من آمدم.» گفتم: «چرا نگفتی بیایند خانه؟» گفت: «اتفاقاً گفتم دارم به خانه میروم. اگر دوست داری همراه من بیا. گفت با بچهها توی کتابخونه کاری دارم.»
ساعتی گذشت محمدحسین وارد خانه شد. با نگرانی گفتم: «مادر! توی مسجد چه کار میکردی؟ مگر نباید ناهار بخوری؟!» گفت: «با بچهها قرار گذاشتیم روزی چند ساعت به مطالعه کتابهای مطهری و شریعتی بگذرانیم. شما دیگر باید به دیر آمدن و شاید هم نیامدن من عادت کنید.» چون رفتار مشکوک و یا خلاف اخلاقی از او نمیدیدم ،سر به سرش نگذاشتم .
سفره را پهن کردم، خودش غذا را کشید و خورد .
خواندن قرآن، نهجالبلاغه و کتابهای ارزندهی دیگر، بر حالات روحی و رفتارش تاثیر فراوانی گذاشته بود. بسیار خوشذوق، با سلیقه و خوشپوش بود. اقوام و آشنایان دوستش داشتند. خودش برای هم احترام قائل میشد و دیگران هم به او احترام میگذاشتند.
رسالهی امام یکی دیگر از کتابهایی بود که مطالعه میکرد. غلامحسین مطالعه رساله را به فرزندان بزرگتر و به محمدحسین هم سفارش میکرد. آنها با واجبات، محرمات، مستحبات، احکام نماز و روزه و .... آشنا شدند و شخصیت امام را بیشاز پیش درک کردند. حضور مستمر محمدحسین به همراه پدر و برادران بزرگتر در مساجد، سبب آشنایی بیشتر و با انقلاب و امام شد. او بیشتر وقتها دیر به خانه میآمد. وقتی میپرسیدم: «کجا بودی؟» میگفت: «مسجد» . مسجد محل امنی بود و هیچ وقت مانع حضورش نمیشدم. نگرانیمان فقط بهخاطر این بود که اتفاقی برایش نیفتد، من هم مثل مادرهای دیگر دوستداشتم درخت تازه به ثمر رسیدهام؛ میوه و بر بدهد. طبیعی بود که نگرانش باشم. چند روزی بود که حالم اصلا خوش نبود و احوال پریشانی داشتم. وقتی غلامحسین علت دلواپسی ام را جویا شد، چیزی غیر از آنچه خودش هم به آن فکر میکرد، نبود، یعنی دغدغه حضور محمدحسین در جمع انقلابیون و بروز خطرات احتمالی برای او .
ادامه دارد ....
🌻هدیه به روح پاکش صلوات🌻
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼