دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین #پارت37 #فصل2_بهروایتهمرزمان اورکت به روایت حاج قاسم سلیم
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین
#پارت38
#فصل2_بهروایتهمرزمان
محمدحسین
به روایت علی میراحمدی
تفسیر قرآن
سال شصت و دو من به محمدرضا کاظمی با واسطههایی وارد واحد اطلاعات شدیم. واحد آن زمان در سومار مستقر بود و محمدحسین معاون اطلاعات عملیات بود، ولی چون مسئول واحد حضور نداشت، رهبری و فرماندهی بچهها با ایشان بود. آشنایی من با او از همان زمان بود. وقتی به منطقه رفتیم، یک فضای معنوی بر واحد حکم بود. این قضا، بهیقین بهخاطر تلاش و کوشش ایشان بهوجودآمده بود فکر میکنم آن دوران برای تکتک بچههای واحد، یکی از بهترین و شیرینترین دوران جنگ و حتی زندگی بود همه مسائل معنوی، مثل نماز شب و دیگر اعمال مستحبی را بهخوبی انجام میدادند. وقتی نیمهشب بلند میشدی، همه را درحال راز و نیاز با خدا میدیدی. این بهخاطر اهمیتی بود که محمدحسین به نماز شب میداد. ما شبها میرفتیم شناسایی و روزها، برنامههایی مثل: کلاسهای آموزشی، جلسات قرآن و ادعیه داشتیم. در مناسبتهای مختلف، محمدحسین پیشنهاد میکرد که جلسات قرآن داشتهباشیم و مسئولیت این کار را هم به من محول می کرد .
۱ روز آمد و گفت: «علی آقا! بهتر است ما در کنار قرائت قرآن، برنامه تفسیر هم بگذاریم.»
گفتم: «این کار اهلفن میخواهد و از توان من خارج است.»
گفت: «خوب! از روی تفاسیر بزرگان برای بچهها توضیح بده، مثل تفسیر المیزان.»
گفتم: «کتاب دستم نیست. اینجا تفسیر المیزان از کجا میشود پیدا کنی؟!»
میخواستم به این وسیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم. با خودم گفتم: «بهانه خوبی است. . . تا بخواهد کتابی پیدا کند، چند ماه گذشتهاست.» اما محمدحسین همان موقع ۱ جلد کتاب تفسیر المیزان به من داد و گفت: «اینهم کتاب. دیگر مشکلی نیست، از روی همین برای بچهها تفسیر بگو.» دیدم مثل اینکه هیچ راهی ندارم. وقتی او تصمیم بگیرد کاری انجام دهد، خودش فکر همه جاشو هم میکند.
زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
ادامه دارد . .
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼