🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۴۴: «ویژگی اولیاء الهی، و بنی المصطلق از اهل دنیا»
🍃 ادامهی حدیث دیروز را عرض میکنیم.
🌕 قَالَ جَعْفَرٌ اَلصَّادِقُ (عَلَيْهِالسَّلاَمُ) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ (عَلَيْهِمُالسَّلاَمُ):
«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) كَانَ يَأْتِي أَهْلَ اَلصُّفَّةِ...
يَا سَعْدُ! اِذْهَبْ إِلَى بَنِي اَلْمُصْطَلَقِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ رَدُّوا رَسُولِي
«فَذَهَبَ إِلَيْهِمْ فَجَاءَ بِصَدَقَةٍ؛
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): كَيْفَ رَأَيْتَهُمْ؟
فَقَالَ: خَيْرَ قَوْمٍ؛ مَا رَأَيْتُ قَوْماً قَطُّ أَحْسَنَ أَخْلاَقاً فِيمَا بَيْنَهُمْ مِنْ قَوْمٍ بَعَثْتَنِي إِلَيْهِمْ.
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): «إِنَّهُ لاَيَنْبَغِي لِأَوْلِيَاءِ اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَهْلِ دَارِ اَلْخُلُودِ اَلَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ، وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ أَنْ يَكُونُوا أَوْلِيَاءَ اَلشَّيْطَانِ مِنْ أَهْلِ دَارِ اَلْغُرُورِ،
اَلَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ
ثُمَّ قَالَ: بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ لاَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لاَيَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ لاَيَقُومُونَ لِلَّهِ تَعَالَى بِالْقِسْطِ...»
🖊 شرح حدیث:
زمانی که سعد بن اشجّ از مأموریت ارشاد قوم بنی مصطلق برگشت، حضرت به او فرمودند:
🌕 کیفَ رأیتَهم؟
فقال: خیرُ قومٍ ما رأیتُ قوما قطّ، أحسنُ أخلاقاً فی ما بینهم مِن قومٍ بَعَثتنی إلیهم،
🍃 هیچ مردمی را ندیدم که در بین خودشان، اخلاق و رفتار و برخوردشان با یکدیگر بهتر باشد از این قومی که من بسوی آنها رفتم و مرا فرستادی بسوی آنها!
❌ ظاهر بینی کرده، چون مردمان خوش برخوردی با هم بودند، خوشش آمده بود.
🌕 فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله): إنّه لایَنبغی لأولیاء الله تعالی مِن أهل دار الخلود
🍃 کسانی که اهل دار خلودند، دلبسته به عالم جاودانه هستند، یعنی دل به دنیا نبستند و اهل دنیا نیستند، همه زحمتی که میکشند برای زندگی جاودانه است، رغبتشان، توجّهشان به آنجاست، به فکر این هستند که آنجا را درست کنند برای خودشان با فعالیت در دوران حیات.
کسانی که اینطوری هستند،
🌕 لاینبغی أن یکونوا أولیاءَ الشیطان مِن اهل دار الغرور.
🍃 سزاوار نیست که اينها همپیمان و دوست و رفیق و همدل باشند با کسانی که اولیاء الشیطان و اهل دار غرورند، دلبسته به دار غرورند؛
یعنی زندگیِ نقد که دار غرور است، انسان را مغرور میکند، فریب میدهد، غافل میکند از هدف واقعی خود.
❓اهل دار غرور چه کسانی هستند؟
🌕 الذین کان لها سعیُهم و فیها رغبَتُهم
🍃 مخالطهکردن با اينها اشکالی ندارد،
🍂 امّا أولیاءِ اينها بودن، همدل با اينها بودن، همجهت با اينها بودن، یک رنگ با اينها بودن، این، سزاوار نیست.
🌕 بعد فرمود: بئس القوم قومٌ لایَأمُرون بالمعروف و لاینهون عن المنکَر.
🍃 معلوم میشود که بنی المصطلق وضعشان اینطور بوده.
🌕 بئس القوم قومٌ یَقذِفون الآمرون بالمعروف و الناهین عن المنکر،
متهم میکنند آمر به معروف و ناهی از منکر را،
متهم میکنند به همین چیزهایی که خودشان مبتلای به آن هستند؛ به دنیاداری، به دنیاخواهی، به مسائل مادّی، انگیزههای مادّی.
🌕 بئس القوم قومٌ لایقومون لله تعالی بالقسط،
🍃 چه بد طایفهای هستند مردمی که قیام به قسط نمیکنند برای خدای متعال.
🌱 قیام به قسط، مستقرّکردن عدالت در جامعه، این، کاری است برای خدا.
پس اینکه گفتیم فیها رَغبَتُهم، رغبتشان در آخرت است، توجهشان به آخرت است، رویکردشان به آخرت است، معنایش این نیست که میآیند زندگیشان را به نماز و روز میگذرانند،
اقامه قسط اساس کار اینهاست، امر به نیکیها، نهی از بدیها، جامعه را از آلودگیها و رذایل گوناگون عملی و اخلاقی پاک کردن، اينها وظایف انسان است که تأکید شده برای خاطر آخرتش انجام بدهد.
📚 النوادر؛ راوندی، صفحۀ ۱۵۴.
📚 ۱ خرداد ۱۳۸۴ (جلسه ۴۴ مکاسب محرّمه)
◀️ تنافی ذاتی بین وجوب و اخذ اجرت
🍃 دلیل اوّل، آن مطلبی است که مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضواناللهعلیه) در شرح قواعدشان ذکر کردند...
بین وجوب و اخذ اجرت، یک منافاتِ ذاتی است، این دو با هم سازگار نیستند؛
به خاطر این که امری که واجب است، مملوک لله است، مستحقّ لله است. وقتی مستحقّ لله بود، مملوک لله بود، دیگر نمیتوانید این عمل را مجدداً معامله کنید، در مِلک دیگری وارد کنید.
اصلِ وجوب منافات دارد با این که انسان بتواند بر روی این عملِ واجب معامله کند و اجیر بشود برای اتیان آن اجرت بگیرد.
🛑 بعد خودِ شیخ (رضواناللهعلیه) فرمایش مرحوم کاشف الغطاء را رد میکنند.
بیان شیخ این است، میفرمایند: این که گفتید عملی که بر انسان واجب شده است، این مِلک لله است و مستحق لله است پس قابل این نیست که دوباره تملیکی روی آن انجام بگیرد این را ما قبول نمیکنیم؛
برای این که نوع استحقاق شارع نسبت به یک عمل، با نوعِ استحقاق مستأجر نسبت به آن عمل تفاوت دارد.
اینها یک طور نیستند.
اگر بخواهیم بیان شیخ را با یک تعبیر واضحتری بیان کنیم، معنایش این است که آن ملکیتی که برای مستأجر نسبت به آن عمل اجیر حاصل میشود، با آن ملکیت و استحقاقی که از ناحیهی شرع مقدس نسبت به این عمل حاصل میشود، اینها با هم تفاوت دارد، یک جور نیست.
پس اینطور نیست که بگوییم چون عمل مستحق لله است، مملوک لله است، بنابراین نمیشود آن را معامله کرد، و مملوک دیگری قرار داد.
اینها با هم تفاوت دارد.
شیخ به همین اندازه اکتفاء میکنند، میگویند در این بیان کاشف الغطاء میشود مناقشه کرد.
📜 جلسه ۴۹۹ درس مکاسب محرمه (النوع الخامس)
🍃 مقام معظّم رهبری (حفظهالله)
🛑 لکن بیانِ حاسم و فاصل را سید استاد ما (رضواناللهعلیه) در این مورد ذکر کردهاند.
بیان ایشان بیان روشنی است، محصل این بیان، رجوعش به همین فرمایش شیخ است، لکن ایشان مفصل و قوی بیان میکنند.
میفرمایند:
اصلاً مسألهی وجوب، مسألهی ملکیت نیست.
اگر چنانچه کسی که امر او برای انسان الزامی است، کاری را بر انسان واجب کرد، آن شخصِ موجب، مالکِ این عمل نمیشود. ایجاب غیر از مالک شدن است.
مثال میزنند، میفرمایند: اگر پدر امر کرد فرزند خود را به یک عملی، و فرض بر این باشد که پدر واجب الاطاعة است، و آن عملی که پدر فرزندش را امر به آن کرده است، عملِ مالیتداری است. فرض بفرمایید دستور داد روی این سنگ کار کن! مثلاً حکّاکی کن!
فرض کنیم سنگ هم مالِ پدر نیست، مالِ خود پسر است.
آیا از ناحیهی این ایجاب، میشود گفت که آن پدر مالکِ این عمل شد؟ که اگر مالک این عمل شده باشد، این عمل هم مالیت داشته باشد، ما بگوییم آن پدر به خاطر مالکیتِ این عمل مثلاً مستطیع شد، باید حج برود، یا باید خمس آن را ادا کند، یا به فرزندانش ارث میرسد. میشود چنین چیزی را گفت؟ نخیر.
او به پسر امر کرد که: این کار را انجام بده! بر پسر واجب شد که انجام بدهد، امّا ملکیتِ آن کار و ارزش افزوده متعلق به خود پسر است، ربطی به پدر ندارد.
بنابراین، ایجاب غیر از ملکیت است.
بله، شارع مقدس ایجاب کرده است دفن میت را، یا قضا را، یا امر به معروف را، یا سایر واجبات را، امّا معنایش این نیست که شارع مقدس با این ایجاب مالکیت این امور را متعلق به خود کرده است.
اعتبارِ عقلائیِ ملک با اعتبار عقلائیِ ایجاب و الزام، به کلّی متفاوت است، اصلاً به هم ربطی ندارند.
اینطور نیست که به مجرد اینکه کسی چیزی را بر کسی واجب کرد، مالکِ آن عمل بشود.
بله، شارع مقدّس این عمل را واجب کرده است و ما موظفیم به خاطر امر شارع و الزام شارع آن را انجام بدهیم، اما این، معنایش این نیست که همچنان که خود ما مالک عملمان هستیم، شارع مقدس هم مالک این عمل است، تا بگویید که حال که مِلکِ خدا شد پس مِلکِ صاحب عمل نیست پس نمیتواند آن را به دیگری اجاره بدهد.
اگر کسی ادّعا کند که: در ایجابهای عرفی همینطور است، پدر اگر امر کند فرزند را به یک عملی، این، موجب نمیشود که مالکِ آن عمل بشود، امّا در ایجابهای الهی اینطور نیست، خدای متعال مالک میشود.
این هم حرفِ درستی نیست؛
برای اینکه ایجاب یک طبیعت و یک حقیقت است، مُنشیء ایجاب متفاوت است، گاهی خدای متعال است، گاهی بندگان خدا هستند.
بنابراین، هیچ لزومی ندارد که انسان ملتزم بشود به این که امری که خدای متعال بر انسان واجب کرد، مِلکِ خدای متعال شد، تا این که چون مِلکِ خدای متعال شد، مِلکِ صاحبِ عمل نباشد، وقتی مِلکِ صاحب عمل نشد، اجارهی بر آن جایز نباشد.
✅ این فرمایش ایشان، فرمایش درستی است.
ایشان سپس متعرّض مسألهی سلطنت هم شدهاند،
میفرمایند: اگر این که گفته شد اجیر مالک عمل خود نیست، اگر مراد ملکیت است، جوابش همین است که گفتیم، ایجاب موجب نمیشود که آن موجِب و الزام کننده، مالکِ آن عملی بشود که واجب است.
اگر مراد این است که آن الزام باعث میشود که به کلّی سلطنتِ این عامل و صاحب عمل، از این عمل قطع بشود.
اگر این را ادعا میکنید، این عین مدّعاست. به چه دلیل؟! هذا اوّل الکلام، شما میگویید اگر شارع مقدس کسی را الزام به عملی کرد، انواع سلطنتهای این عامل را از این عمل قطع میکند، وقتی که انواع سلطنت قطع شد، مالکیت هم به طور طبیعی قطع میشود.
اگر همهی انواع سلطنت از این شیء قطع شد، بنابراین مالکیت هم وجود ندارد.
اگر این را میگویید، این اولِ کلام است.
دلیلش چیست؟ امّا اگر میگویید که بعضی از انواع سلطنت او قطع خواهد شد، این درست است. یعنی وقتی چیزی برای کسی الزامآور و واجب شد، او سلطنت ندارد که بکند یا نکند، یعنی اختیار فعل و ترک با او نیست، بلکه باید انجام بدهد.
این سلطنت از او سلب شد، این مقدار سلطنت که اختیار داشته باشد که این کار را انجام بدهد یا انجام ندهد، بله، این سلب شد امّا بقیهی انواع سلطنت از جمله مالکیت باقی است؛
زیرا منافات با مالکیت ندارد، میتواند برخی از انواع سلطنت بر یک امری از کسی گرفته بشود، امّا مالکیت باقی باشد.
مثل همین مثال رهن و مثالهای فراوان دیگری که در شرع وجود دارد.
بنابراین، جواب از استدلال اوّل مرحوم کاشف الغطاء که جواب متین و قاطعی است، همین است که سید استاد ما (رضواناللهعلیه) بیان فرمودند.
و احتمالاً مراد شیخ (علیهالرحمة) هم همین است.
📜 جلسه ۴۹۹ درس مکاسب محرمه (النوع الخامس)
🍃 مقام معظّم رهبری (حفظهالله)
◀️ یک دلیلی که ذکر کردند که این را ابتدائاً عرض کنیم و عبور کنیم، اجماع است.
که در کلمات بعضی از بزرگان ذکر شده است.
مثل مرحوم صاحب جواهر، مرحوم صاحب ریاض، مرحوم محقق اردبیلی و دیگران.
🛑 این دلیل کافی نیست؛ زیرا:
1⃣ اوّلاً: اصلِ اجماع ثابت نیست.
🍃 مکرّراً عرض کردیم، اجماعِ حجّت، اجماعِ اقدمینِ از فقهاست.
آنها اگر بر یک امری اجماع کردند، بنا بر مَسلکِ حدس در باب اجماع، اجماعِ آنها حاکی از قول معصوم خواهد بود،
و این ثابت نیست، یعنی در کلمات فقهای اقدمین چنین چیزی را ما مشاهده نمیکنیم،
این که دو نفر، سه نفر از قدماء گفته باشند، این کافی نیست.
نقل اجماع هم وجود ندارد، نقلِ معتبر؛
زیرا آن کسانی که نقلِ اجماع کردهاند، از متأخریناند، کسانی هستند که علی القاعده به اقوالِ فقهایی که اجماعِ آنها حجّت است، دسترسی نداشتند.
بله، اگر فقیهی مانند: شیخ طوسی، یا سید مرتضی ادّعای اجماع بکنند، نقلِ اجماعِ آنها به عنوان اجماعِ منقول حجّت خواهد بود.
لکن چنین چیزی هم وجود ندارد.
بنابراین، اصلِ اجماع ثابت نیست، نه اجماعِ محصَّل و نه اجماع منقول.
2⃣ علاوه بر اینکه آن کسانی که نقلِ اجماع کردند، از کلماتِ خود آنها هم تردّد دیده میشود.
🍃 عبارت مرحوم اردبیلی این است: کأنّ دلیلَه الاجماع. پیداست ایشان جازم نیستند که حتماً در اینجا اجماع وجود دارد،
🍃 یا مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: و هو الحجّةُ إن تَمّ. اگر واقعاً اجماعی وجود داشته باشد آنوقت این حجّت است.
بقیهی استدلالها را ایشان قبول ندارند، و رد میکنند.
🍃 یا مرحوم صاحب ریاض میفرمایند: علیه الإجماعِ فی کلامِ جماعةٍ.
پیداست برای خودشان ثابت نشده است.
بنابراین، آن کسانی هم که ادّعای اجماع کردند، در کلمات آنها جزم به وجود اجماع دیده نمیشود.
3⃣ علاوهی بر این، بر فرض که بگوییم حتماً اجماع هست، این اجماع، اجماعِ مدرکی است،
احتمال این که فتوای مجمعین مستند باشد به بعضی از همین وجوهی که ما ذکر خواهیم کرد، وجود دارد.
🛑 بنابراین، اجماع از دُور خارج میشود.
📜 جلسه ۴۹۹ درس مکاسب محرمه (النوع الخامس)
🍃 مقام معظّم رهبری (حفظهالله)
جلسه ۴۱. اصول۳، کفایة؛ ج۱، ص ۲۵۶. في النواهي... اقتضاء النهي للفساد... الثامن... و أمّا القسم الرابع. ۴ آذر ۱۴۰۳ .mp3
11M
🎙جلسه ۴۱. اصول۳،کفایةالأصول؛
المقصد الثاني: في النواهي... فصلٌ: في أنّ النهي عن الشئ هل يقتضي فساده أم لا؟
ج۱، ص ۲۵۶؛ الثامن... و أمّا القسم الرابع
📆 یکشنبه؛ ۴ آذر ۱۴۰۳
#کفایة_الأصول
#اصول_۳
🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۴۱: «رسالة حقوق: حقّ کسی که تحت تعلیم شماست»
📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله)
🌕 في الفقیه [رَوَى إِسْمَاعِيلُ بْنُ اَلْفَضْلِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِينَارٍ] عَنْ سَيِّدِ اَلْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ:...
«وَ أَمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا جَعَلَكَ قَيِّماً لَهُمْ فِيمَا آتَاكَ مِنَ اَلْعِلْمِ، وَ فَتَحَ لَكَ مِنْ خَزَائِنِهِ؛
فَإِنْ أَحْسَنْتَ (أحسستَ) فِي تَعْلِيمِ اَلنَّاسِ، وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ، وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَيْهِمْ زَادَكَ اَللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛
وَ إِنْ أَنْتَ مَنَعْتَ اَلنَّاسَ عِلْمَكَ، أَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ اَلْعِلْمَ مِنْكَ كَانَ حَقّاً عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْلُبَكَ اَلْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ، وَ يُسْقِطَ مِنَ اَلْقُلُوبِ مَحَلَّكَ»
🖊 شرح حدیث:
🍃 آن کسی که تحت تعلیم شماست، او هم رعیّت در علم است و حقّی دارد:
1⃣ حقّش این است که بدانی خدای متعال شما را قیّم و کارگزار این معنا کرده است که به او تعلیم بدهید.
🌱 قیّم یعنی کارگزار و سرپرست و قائم به یک امر.
✅ نکتهی اساسی این است که معلّم، تعلیم را وظیفهی خود بداند، منّتی بر سر او نداشته باشد، حقِّ اوست که ادا میشود.
2⃣ این، خزائن الهی است که در اختیار توست، هر علمی که داری، متعلّق به خدای متعال است در اختیار تو قرار داده.
🍃 وقتی این حقّ اوست بر گردن تو، این دانش نزد تو امانت خداست؛ یعنی موظّفی این کار را بکنی.
🌱 أحسَستَ به معنای رققتَ هم میآید، به معنای تدقیق در کار هم میآید.
مجموع آنچه از استعمالات این کلمه استفاده میشود این است که نسبت به او با عطف، با محبّت و با دلسوزی برخورد کردی.
3⃣ اگر با افرادی که تحت تعلیم تو هستند، در تعلیم رقّت به خرج دادی، در مقام تعلیم خشونت به خرج ندادی، و از تعلیم آنها اظهار ملالت نکردی، خدای متعال فضل خود را، لطف خود را در حقّ تو افزایش میدهد.
4⃣ امّا اگر بخل ورزیدی، دانش را در اختیار آنها نگذاشتی یا وقتی از تو مطالبهی دانش میکنند، بداخلاقی کردی، غلظت و شدّت عمل به خرج دادی، اگر اینطور رفتار کردی بر خدای متعال است یعنی خدای متعال این را وظیفهی خود قرار داده است که این دانش را از تو سلب کند، و بهاء دانش را، آن رونق و روشنایی و طراوت دانش را از تو بگیرد و جایگاه تو را در دلها بیندازد.
🍂 ممکن است صورت علم هم در کسی باقی بماند، امّا رونق علم، برکت علم، بهاء علم از او گرفته خواهد شد.
📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۹۴؛ فیض کاشانی
📆 سهشنبه، ۱۲ مهر ۱۳۹۰ (جلسه ۴۳۴ مکاسب محرّمه)
جلسه ۶. العروة الوثقی. فصلٌ في الجماعة... ج ۳، ص ۱۱۴، مسألة ١. تجب الجماعة في الجمعة. ۴ آذر ۱۴۰۳ .mp3
14.61M
🎙جلسه ۶. العروة الوثقی؛ فصلٌ في الجماعة
ج ۳، ص ۱۱۴، مسألة ۱. تجب الجماعة في الجمعة
📆 یکشنبه؛ ۴ آذر ۱۴۰۳
#العروة_الوثقی
#فصلٌ_في_الجماعة
جلسه ۴۵. فقه۳، مکاسب؛ ج۲، ص ۱۳۲. حرمة التکسب بالواجبات... أمّا الحکایة. ۵ آذر ۱۴۰۳ .mp3
11.2M
🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۴۵: «بدترین قوم و گروه»
🍃 دنباله حدیثی که در جلسات گذشته بخشی از آن عرض شد، این است که پیغمبر فرمود:
🌕 قَالَ جَعْفَرٌ اَلصَّادِقُ (عَلَيْهِالسَّلاَمُ) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ (عَلَيْهِمُالسَّلاَمُ):
«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) كَانَ يَأْتِي أَهْلَ اَلصُّفَّةِ...
يَا سَعْدُ! اِذْهَبْ إِلَى بَنِي اَلْمُصْطَلَقِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ رَدُّوا رَسُولِي، فَذَهَبَ إِلَيْهِمْ فَجَاءَ بِصَدَقَةٍ؛
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): ...
«بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَقْتُلُونَ اَلَّذِينَ يَأْمُرُونَ اَلنَّاسَ بِالْقِسْطِ فِي اَلنَّاسِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَكُونُ اَلطَّلاَقُ عِنْدَهُمْ أَوْثَقَ مِنْ عَهْدِ اَللَّهِ تَعَالَى،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ جَعَلُوا طَاعَةَ أَيْمَانِهِمْ دُونَ طَاعَةِ اَللَّهِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَخْتَارُونَ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلدِّينِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَسْتَحِلُّونَ اَلْمَحَارِمَ وَ اَلشَّهَوَاتِ وَ اَلشُّبُهَاتِ؛
قِيلَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ! وَ أَيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ أَكْيَسُ؟
قَالَ: أَكْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِكْراً، وَ أَحْسَنُهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَاداً؛ أُولَئِكَ هُمُ اَلْأَكْيَاسُ».
🖊 شرح حدیث:
🌕 بئسَ القوم قومٌ یَقتلون الذین یأمرون الناس بالقِسط فی الناس،
بئس القوم قومٌ یَکون الطلاقُ عندهم أوثَقُ مِن عهد الله تعالی.
🍃 بغضِ حضرت و نفرت آن بزرگوار از طلاق را در اينجا هم با این بیان بیان فرمودند.
🌕 بئس القوم قومٌ جَعَلوا طاعةَ أیمانِهم دون طاعة الله.
🍃 کسانی که تعهّد و پایبندی به سوگند خودشان را کمتر از پایبندی به خدا قرار میدهند.
🌱 سوگند صحیح و سوگند حق، که نشاندهندهی این است که پایبندی به عهد و سوگند اهمیّت دارد.
🌕 بئس القوم قومٌ یَختارون الدّنیا علی الدّین،
🍃 آنچه را که از متاع دنیا و بهرهمندیهای دنیا در پیش روی آنها قرار میگیرد، این را ترجیح میدهند بر رعایت دین خدا و وظائف دین.
🌱 اگر معارضهای شد بین دنیا و دین، دنیا را ترجیح میدهند.
🌕 بئس القوم قومٌ یَستَحِلّون المحارمَ و الشَّهواتِ و الشُّبَهات،
🍃 حلال میشمارند محرّمات الهی را، و کسانی که اهل توجیه و تأویلند،
شهوات خود را با توجیهها و تأویل هایی موجّه جلوه میدهند.
🍂 مقامطلبی و جاهطلبی و شهوترانی و پولپرستی خودشان را یک توجیههای به ظاهر موجّهی برایش درست میکنند.
و همچنین در مورد شبُهات.
🌕 قیل: یا رسول الله! و اَیّ المؤمنین أکیَس؟
❓در بین مؤمنین چه کسی زیرکتر از همه است؟
🛑 آدم زیرک در عرف ماها آن کسی است که بتواند راههای زندگی را در لابلای این تعارضاتِ دنیوی پیدا کند؛
شش را هشت کند، هشت را ده کند!
این، آدم عاقل و زیرکی است.
🌱 پیغمبر این را نمیفرمایند، عرف و ارزش الهی این نیست.
🌕 قال: أکثرُهم للموت ذکراً، و أحسنُهم له إستعداداً.
زیرک کسی است که بیش از همه به یاد مرگ باشد، و بیش از همه خود را آماده مردن بکند.
🍃 کسانی که با فرهنگ اسلامی آشنا هستند میدانند، معنای آمادگی برای مرگ این نیست که کار و زندگی را کنار بگذارد، بلکه تجارت خود را بکند، فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بکند، در همه اینها به یاد مرگ هم باشد، خودش را برای مرگ آماده کند، و بداند که همهی این گفتههای ما، سکوتهای ما، تحرّکات ما، قیافهگرفتنهای ما، لبخند ما در یکجا، اَخم ما در یکجا، امضای ما در یکجا، همهی اينها در آنجا محاسبه دارد.
🌕 وَ غداً حسابٌ بلاعَمَل.
خودش را برای آن محاسبه آماده کند،
مثل کسی که میداند که فردا حسابِ این معامله را از او خواهند کشید،
دفترهایش را باید منظّم و مرتّب کند، و الّا آبرویش خواهد رفت، مجازات خواهد شد.
🌱 «استعداداً» معنایش این است، یعنی تلاش و فعالیّت و مجاهدت و کار خود را انجام بدهد، لکن با ذکر موت و با استعداد للموت؛ یعنی برای عالَم بعد از موت، نشأهی بعد از موت که عالم حساب است، عالم محاسبه و حسابکشی و مو را از ماست کشیدن است.
🌕 اولئک هم الأکیاس،
زیرک این هایند.
🍂 و الّا کسی که غافلانه مثل حیوانات یَتَمَتَّعون کما یتمتع الأنعام میخورد و میآشامد،
شهوترانی میکند، و همینطور لذّت میبرد،
یک وقت هم مرگ مثل أجل معلّق -به قول ماها- بدون اجازه، بدون خبر قبلی میآید، آنچنان وسط کار انسان را گیر میاندازد، این که زیرکی نیست.
📚 النوادر؛ راوندی، صفحۀ ۱۵۴.
📚 ۲ خرداد ۱۳۸۴ (جلسه ۴۵ مکاسب محرّمه)
✅ جریان اصحاب صُفّة، و تبلیغ بنیالمصطلق
🌕 قَالَ جَعْفَرٌ اَلصَّادِقُ (عَلَيْهِالسَّلاَمُ) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ (عَلَيْهِمُالسَّلاَمُ):
«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّىاَللَّهعَلَيْهِوَآلِهِ) كَانَ يَأْتِي أَهْلَ اَلصُّفَّةِ،
وَ كَانُوا ضِيفَانَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّىاَللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ)،
كَانُوا هَاجَرُوا مِنْ أَهَالِيهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ إِلَى اَلْمَدِينَةِ،
فَأَسْكَنَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) صُفَّةَ اَلْمَسْجِدِ،
وَ هُمْ أَرْبَعُمِائَةِ رَجُلٍ،
يُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ بِالْغُدْوَةِ وَ اَلْعَشِيِّ،
فَأَتَاهُمْ ذَاتَ يَوْمٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَخْصِفُ نَعْلَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْقَعُ ثَوْبَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ يَتَفَلَّى، وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ يَرْزُقُهُمْ مُدّاً مُدّاً مِنْ تَمْرٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ؛
فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ! اَلتَّمْرُ اَلَّذِي تَرْزُقُنَا قَدْ أَحْرَقَ بُطُونَنَا؛
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): أَمَا إِنِّي لَوِ اِسْتَطَعْتُ أَنْ أُطْعِمَكُمُ اَلدُّنْيَا لَأَطْعَمْتُكُمْ،
وَ لَكِنْ مَنْ عَاشَ مِنْكُمْ مِنْ بَعْدِي فَسَيُغْدَى عَلَيْهِ بِالْجِفَانِ، وَ يُرَاحُ عَلَيْهِ بِالْجِفَانِ؛
وَ يَغْدُو أَحَدُكُمْ فِي قَمِيصِهِ، وَ يَرُوحُ فِي أُخْرَى؛
وَ تُنَجِّدُونَ بُيُوتَكُمْ كَمَا تُنَجَّدُ اَلْكَعْبَةُ؛
فَقَامَ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ! إِنَّا عَلَى ذَلِكَ اَلزَّمَانِ بِالْأَشْوَاقِ، فَمَتَى هُوَ؟
قَالَ (عَلَيْهِالسَّلاَمُ): زَمَانُكُمْ هَذَا خَيْرٌ مِنْ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ؛
إِنَّكُمْ إِنْ مَلَأْتُمْ بُطُونَكُمْ مِنَ اَلْحَلاَلِ تُوشِكُونَ أَنْ تَمْلَئُوهَا مِنَ اَلْحَرَامِ؛
فَقَامَ سَعْدُ بْنُ اَلْأَشَجِّ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ! مَا يُفْعَلُ بِنَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ؟
قَالَ: اَلْحِسَابُ وَ اَلْقَبْرُ، ثُمَّ ضِيقُهُ بَعْدَ ذَلِكَ أَوْ سَعَتُهُ.
فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ! هَلْ تَخَافُ أَنْتَ ذَلِكَ؟
فَقَالَ: لاَ؛ وَ لَكِنْ أَسْتَحِي مِنَ اَلنِّعَمِ اَلْمُتَظَاهِرَةِ اَلَّتِي لاَأُجَارِيهَا، وَ لاَ جُزْءاً مِنْ سَبْعَةٍ؛
فَقَالَ سَعْدُ بْنُ اَلْأَشَجِّ: إِنِّي أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ أُشْهِدُ رَسُولَهُ وَ مَنْ حَضَرَنِي أَنَّ نَوْمَ اَللَّيْلِ عَلَيَّ حَرَامٌ، وَ اَلْأَكْلَ بِالنَّهَارِ عَلَيَّ حَرَامٌ، وَ لِبَاسَ اَللَّيْلِ عَلَيَّ حَرَامٌ، وَ مُخَالَطَةَ اَلنَّاسِ عَلَيَّ حَرَامٌ، وَ إِتْيَانَ اَلنِّسَاءِ عَلَيَّ حَرَامٌ.
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): لَمْ تَصْنَعْ شَيْئاً!
كَيْفَ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ إِذَا لَمْ تُخَالِطِ اَلنَّاسَ؟!
وَ سُكُونُ اَلْبَرِّيَّةِ بَعْدَ اَلْحَضَرِ كُفْرٌ لِلنِّعْمَةِ؛
نَمْ بِاللَّيْلِ،
وَ كُلْ بِالنَّهَارِ،
وَ اِلْبَسْ مَا لَمْ يَكُنْ ذَهَباً أَوْ حَرِيراً أَوْ مُعَصْفَراً،
وَ اِئْتِ اَلنِّسَاءَ؛
يَا سَعْدُ! اِذْهَبْ إِلَى بَنِي اَلْمُصْطَلَقِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ رَدُّوا رَسُولِي
فَذَهَبَ إِلَيْهِمْ فَجَاءَ بِصَدَقَةٍ؛
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): كَيْفَ رَأَيْتَهُمْ؟
فَقَالَ: خَيْرَ قَوْمٍ؛ مَا رَأَيْتُ قَوْماً قَطُّ أَحْسَنَ أَخْلاَقاً فِيمَا بَيْنَهُمْ مِنْ قَوْمٍ بَعَثْتَنِي إِلَيْهِمْ.
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): «إِنَّهُ لاَيَنْبَغِي لِأَوْلِيَاءِ اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَهْلِ دَارِ اَلْخُلُودِ اَلَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ، وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ أَنْ يَكُونُوا أَوْلِيَاءَ اَلشَّيْطَانِ مِنْ أَهْلِ دَارِ اَلْغُرُورِ، اَلَّذِينَ كَانَ لَهَا سَعْيُهُمْ وَ فِيهَا رَغْبَتُهُمْ
ثُمَّ قَالَ: بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ لاَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لاَيَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ لاَيَقُومُونَ لِلَّهِ تَعَالَى بِالْقِسْطِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَقْتُلُونَ اَلَّذِينَ يَأْمُرُونَ اَلنَّاسَ بِالْقِسْطِ فِي اَلنَّاسِ،
بِئسَ اَلْقَومُ قَوْمٌ يَكُونُ اَلطَّلاَقُ عِندَهُمْ أَوْثَقَ مِن عَهدِ اَللَّهِ تَعَالَى،
بِئْسَ اَلْقَمُ قَومٌ جَعَلُوا طَاعَةَ أَيْمَانِهِمْ دُونَ طَاعَةِ اَللَّهِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَخْتَارُونَ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلدِّينِ،
بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ يَسْتَحِلُّونَ اَلْمَحَارِمَ وَ اَلشَّهَوَاتِ وَ اَلشُّبُهَاتِ؛
قِيلَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ! وَ أَيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ أَكْيَسُ؟
قَالَ: أَكْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِكْراً، وَ أَحْسَنُهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَاداً؛ أُولَئِكَ هُمُ اَلْأَكْيَاسُ».
📚 النوادر (للراوندی)، ج ۱، ص ۲۵
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/496935
جلسه ۴۲. اصول۳، کفایة؛ ج۱، ص ۲۵۷. في النواهي... اقتضاء النهي للفساد... تحقیق المسألة... الأول، في العبادات. ۵ آذر ۱۴۰۳ .mp3
11.58M
🎙جلسه ۴۲. اصول۳،کفایةالأصول؛
المقصد الثاني: في النواهي... فصلٌ: في أنّ النهي عن الشئ هل يقتضي فساده أم لا؟
ج۱، ص ۲۵۷؛ تحقیق المسألة في مقامین... الأول: في العبادات
📆 دوشنبه؛ ۵ آذر ۱۴۰۳
#کفایة_الأصول
#اصول_۳