eitaa logo
دوست مسجدی
571 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
95 فایل
🔸کانون فرهنگی مسجد امام صادق علیه‌السلام 🔺پایگاه بسیج شهید کریمی قم/پردیسان 🔴ثبت نام بسیج و کانون👇 @Alibaghizadeh ارتباط با مسئول و ادمین کانال👇 ( انتقادات و پیشنهادات ) @mohammad1385218 کانال هیئت👇 @Ashouraeyan313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 🌷 حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: 🔴 مَن أَرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ و َأَن تُكشَفَ كُربَتُهُ فَليُفَرِّج عَن مُعسِرٍ؛ 🔵 هر كس مى‌خواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين برود بايد گره از كار گرفتارى باز كند. 📚 نهج الفصاحه، ص٧٥٩
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃 🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯 ✨حکایت کوزه و کوزه‌گر(۳) ✨ 🌺 خداوند متعال اسم خودش را رب گذاشته است. رب يعنی مالکی که مربی است. تربيت می‌کند و پرورش می‌دهد. کسی که مالک ما باشد پس زيان ما را نمی‌خواهد. هيچ کوزه‌گری زيان کوزه خودش را نمی‌خورد. پس هرکاری می‌کند سود و صرفه‌ای در آن است. پس می‌خواهد ما را تربيت کند و رشد بدهد. 🌺منتهی ما با اين کم و زياد شدن‌ها و باز و بسته شدن‌ها به هم می‌ريزیم گاهی ناشکری می‌کنيم. گاهی هر کاری خواستيم می‌کنيم. گاهی به سمت خطاها و لغزش‌ها می‌رويم. ولي يادمان باشد او غفار است. «الغفور» یعنی کسی که ناديده می‌گيرد. اگر برگرديم می‌بخشد. وقتی هم بخشيد، می‌گويد: بيا. بعضی شما را می‌بخشند ولی می‌گويند: برو نبينمت! ولی خدا می‌گويد: بخشيدم، بيا. 📚 کهف، ۵۸
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 27_25 🦋 تعدّد بچّه ها، هیچ زمان از بار تربیتی آن ها کم نمی کرد. من با جدّیت به تحصیل بچّه های بزرگ تر رسیدگی می کردم و از آن ها میخواستم تا کوچک تر هارا در انجام تکالیف کمک کنند.✏️ هم چنین نسبت به های_دینی آن ها بی تفاوت نبودم. به دختر ها از همان کودکی نظافت منزل،آشپزی،رعایت 🧕 و احتراز از نامحرم را یاد دادم و آن ها این امور را به شایستگی انجام می دادند. حیاط خانه ما با وسعت و چشم اندازی بسیار زیبا وجذّاب🌳 تفرّجگاه و تفریحگاه خوبی برای بچّه ها بود. این امر باعث شده بود تا آن ها دنبال بازی های کوچه و خیابانی نباشند ودر کنار من و در محیط کنترل شده خانه رشد کنند.👌 پسرها فوتبال⚽️ را دوست داشتند،امّا همسرم به دلیل جوّ نامطلوب حاکم بر فضاهای ورزشی، اجازه حضور در باشگاه و سالن را کمتر به آن ها می داد. آن ها نیز کاملاً از پدر اطاعت می کردند و به تصمیماتش احترام می گذاشتند. به همان حیاط خانه و بازی هایی، از قبیل: هفت سنگ،گل کوچک و دوچرخه سواری🚴‍♀ قناعت می کردند و هیچ گاه اعتراض نداشتند، چون از ابتدا با همین شیوه و روش پدر عادت کرده بودند. آن روز، من و غلامحسین لب حوض نشسته بودیم و بچّه ها سرگرم بازی بودند. به او گفتم:《آقا! دقّت کردی چقدر بچّه ها با هم تفاوت های فردی دارند؟》 گفت:《بله! این طبیعی است...خداوند پنج انگشت را مثل هم نیافریده است.》 گفتم:《امّا این پنج انگشت در کنار هم یک عضو واحد را می سازند. خدا کند که دست به دست هم دهند و من و شما را سر فراز کنند.》 گفت:《الحمدلله! هیچ کدام بیراه نرفته اند.》 و اضافه کرد که"فرزند اهل، هرچه بیشتر بهتر، ان شاءالله سرافراز می شوی". گفتم:《در بین بچّه ها، هوش و ذکاوت محمّد حسین توجّه مرا به خود جلب کرده است و محمّدحسین را از دیگر بچّه ها متفاوت تر می بینم.》 خندید:《بین بچّه ها تفاوت نگذار خانم!☺️》 گفتم:《تفاوت نیست، خدا می داند همه شان را دوست دارم، امّا محمّدحسین چیز دیگری است، حالا می بینی》.
🔶 حدیث روز 🌷امام على عليه‌السلام: 🔵مَن وَعَظَكَ أحسَنَ إلَيكَ 🔴هر كس تو را موعظه كند، به تو نيكى كرده است. 📚 غررالحكم: ۷۹۲۴ ‌
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃 🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯 ✨سکوت طلاست (۱)✨  🍀يک کاسب اگر دخلش بالا باشد و خرجش پايين باشد کار و بارش می‌گيرد دولت مند است، دارا است، بی‌نياز است احساس غنا می‌کند ولی اگر به عکس شد يعنی دخلش آمد پايين و خرجش رفت بالا ورشکست می‌شود بيچاره مي‌شود در نگاه قرآن کريم همه‌‌ی ما کاسب هستيم اتفاقا تعبير کسب هم به کار می‌برد « فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شوری/ ۳۰) طبيعتا ما هم يک دخلی داريم يک خرجی داريم: ✨دخل ما گوش ما است ✨ خرج ما زبان ما است اگر دخل ما پايين باشد خرج ما بالا باشد کم بشنويم زياد حرف بزنيم خيلی خطرناک است. ادامه دارد...
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران راهنمایی(به روایت مادر) صفحات ۳۲_۳۱ 🦋 صبح جمعه که ما مشغول پختن نان🍞بودیم، دوباره سروکله اش پیدا شد. پدرش به اوگفت:《 ! تو به عنوان یک شیعه از البلاغه ،تفسیر قرآن و رساله چی می دانی؟》 اومیخواست غیرمستقیم هوش و استعداد محمدحسین را به این سمت و سو سوق دهد، اما با کمال تعجب محمدحسین چیزهایی گفت که موجب حیرت من و پدرش شد. وقتی او حرف هایش تمام شد و رفت ، من به غلام حسین گفتم: 《آقا! یادت هست چندسال پیش توی همین حیاط لب حوض چی گفتم؟》 آن روز غلام حسین اقرار کرد که محمدحسین نسبت به سایر فرزندانش برتری دارد.👌 هرچه زمان بیشتر می گذشت، علاقه من به او بیشتر میشد. رفتار و کردارش آن قدر بامحبت و باگذشت بود که همه اعضای خانواده شیفته او بودند.🤗 نماز خواندن و قرآن خواندنش طوری بود که بعضی وقت ها به دلم می افتاد که او زمینی نیست...........
💠 حدیث روز 💠 ✳️ دوست واقعی را بشناسیم 🔻امام علی علیه السلام: اَلصَّدیقُ الصَّدُوقِ مَنْ نَصَحَکَ فی ‌عَیْبِکَ، وَ حَفِظَکَ فی غَیْبِکَ وَ آثَرَکَ عَلی نَفْسِهِ. 🔹دوست راستین کسی است که نسبت به عیب هایت نصیحت و خیرخواهی کند و پشت سرت، آبرویت را حفظ کند و تو را بر خویش مقدّم بدارد و ایثار کند. 📚میزان الحکمة: ج ۵، ص۳۱۱ ‌
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃 🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯 ✨حس زیبا دوستی(۲)✨ 🌸 اگر شما گرسنه باشید و از کنار یک کبابی عبور کنید یا از داخل کوچه داريد عبور می‌کنيد خانمي دارد در آشپزخانه ماهی سرخ می‌کند گرسنگی شما شدت بيشتری پيدا می‌کند، عوامل بيرونی احساسات درونی را تقويت می‌کند. عامل بيرونی آن کباب، آن ماهی سرخ کرده است، احساس درونی هم آن گرسنگی است 🌸بر اساس همين اصل قرآن خطاب به پيامبر صلوات الله علیه می‌فرماید «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» به اهل ايمان بگو من در درون شما يک حس زیبا دوستی قرار داده ام وقتی در کوچه و بازار می‌آیید اگر چهره‌هاي زيبا و خوش خط و خال ابرويی ديديد چشمانتان را فرو ببنديد وگرنه اگر نگاه کنيد اين عوامل برونی، آن احساسات درونی را تقويت مي‌کند و شما را گرفتار می‌کند، عکسش راهم به خانم‌ها می‌گويد چشمانتان را فرو ببنديد به خاطر همين حس درونی. 📚نور، ۳۰ و 31
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران دبیرستان(به روایت مادر) صفحات ۳۶-۳۵ 🦋 با نزدیک شدن مهرماه، آرامش نسبی پیدا کردم و با خود گفتم: 《مدرسه ها🏫باز میشوند و بچه ها مشغول درس و مدرسه، کمتر خطر تهدیدشان میکند.》 ...اما غافل از اینکه برای بچه ها، مقابله با و فریاد مخالفت علیه ظالم، زمان نمی شناسد. 🌱محمدحسین در اوج نوجوانی بود که روزهای پر شور انقلاب، آغاز و حضور او در جمع انقلابیون پررنگ تر شد! رفتار و کردار محمدحسین نشان می داد که فکرش مشغول چیزی هست.. از او پرسیدم :《پسرم! اتفاقی افتاده که این قدرآشفته ای؟🤔》 گفت:《امام یک هفته قبل از آغاز سال تحصیلی، در سخنرانی هایش دستور تعطیلی مدارس و دانشگاه هارا داده اند؛ مردم تهران نیز اعلام آمادگی کرده اند..؛ اما در ، حرکت های دانش آموزی منسجمی شکل نگرفته، خیلی ازبچه ها خبر ندارند و موضع بی طرفی دارند. نمی توانم بی تفاوت باشم و هیچ اقدامی نکنم.😔》 گفتم :《پسرم! با یک گل بهار نمی شود..؛ مبادا دست به کاری بزنی که برایت دردسر شود!》 خندید:《قول نمی دهم ،اما سعی خودم را میکنم.😊》 نزدیک غروب شد.وضوگرفت و داشت از خانه بیرون می رفت. سراسیمه دنبالش دویدم:《محمدحسین! نمازت راخواندی، زود برگرد! یک شنبه اول مهر است.》 همین طور که میرفت، به عقب نگاه کرد:《چشم !قول نمی دهم،اما سعی میکنم زود برگردم.》 شب فرا رسید..🌙 همه برگشتند، طبق معمول محمدحسین نبود. خجالت میکشیدم بپرسم محمدحسین را در مسجد دیدید یا ندیدید؛ اما این قدرحرف زیر و رو کردم تا فهمیدم او هنوز داخل مسجد است.🕌 زمان می گذشت و از آمدنش خبری نبود. وقت شام شد.بچه ها گرسنه بودند. شام خوردیم و هرکسی رفت سراغ کار خودش، اما چشم من از روی عقربه های ساعت برداشته نمیشد...😟
💠 💠 ❗️ عامل تمام گرفتاری‌ها 🔻امام باقر عليه‏ السلام: ما مِن نَكبَةٍ تُصِيبُ العَبدَ إلاّ بِذَنبٍ ➖ هيچ گرفتارى به بنده نمى ‏رسد مگر به سبب . 📚 الكافى، ج ۲، ص ۲۶۹ ‌ ‌
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃 🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯 ✨لیاقت و اهلیت انسان(۲)✨ 🍀قرآن يک آيه دارد که معنايش اين است که خدا باد نيست، خدا طوفان نيست، خدا باران است يعنی خدا نگاه به اهليت‌ها می‌کند، نگاه به لياقت‌ها می‌کند، نگاه به شايستگی‌ها می‌کند، سوره‌ی اسراء اولين آيه‌اش با سبحان شروع می‌شود با سميع و بصير تمام می‌شود در اين آيه ماجرای سير و حرکت شبانه‌ی پيامبر از مسجد الحرام به سمت مسجد الاقصی است که مقدمه‌‌ی معراج است را بیان می‌کند 🍀ولی قبل از اين که به ماجرا اشاره بکند می‌فرماید: خدا منزه است، منزه است از اين که بی‌حساب و کتاب کار کند، مثل باد نيست مثل طوفان نيست بی حساب و کتاب کسی را بالا و پایین بیاورد، نگاه به اهليت‌ها و لياقت‌ها می‌کند اگر محمد صلوات الله علیه را شبانه از مسجد الحرام به مسجدالاقصی برديم و از آن جا به آسمان برديم اگر پيش برديم بالا برديم بی‌حساب و کتاب نبود به اهلیت‌اش نگاه کرديم، 🍀 آخر آیه می‌فرماید: «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير» ما شنواييم ما بيناييم يعنی او حرف‌هايی زد شنيدنی بود، يک کارهايی کرد ديدنی بود ما شنيديم، ما ديديم و شايستگی خودش را نشان داد، اهليت خودش را نشان داد؛ لذا او را بالا برديم
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران دبیرستان(به روایت مادر) صفحات ۳۹_۳۷ 🦋 《دبیرستان شریعتی》 شب، من و محمدحسین داخل شبستان نشسته بودیم و راجع به پیام درباره تعطیلی مدارس صحبت می‌کردیم. محمدحسین به این فکر بود‌ که کاری کند تا هرطورشده فردا مدرسه تعطیل شود. بالاخره نقشه ای طرح کرد! قرار شد همان شب وارد عمل شویم.برای اجرای این نقشه نیاز به اسپری در رنگ های مختلف بود؛ آن را تهیه کردیم و حوالی ساعت ده به طرف مدرسه شاهپور راه افتادیم.🕙 نقشه ما، تغییر نام مدرسه از شاهپور به "شریعتی" بود و دیگر اینکه دانش آموزان باید از امام آگاه میشدند. وقتی به مدرسه رسیدیم،کسی در محوطه نبود! کوچه خلوت و بن بست بود.محمدحسین که خطش از من بهتر بود، اسپری را برداشت، بزرگ روی سردرِ مدرسه نوشت: 《دبیرستان پسرانه ‌دکتر شریعتی》 و بعد پایین آمد. دوتایی محوطه را گشت زدیم، نه خبری از نیروهای گشتی که شهر را قرق کرده بودند، بود و نه از عابر پیاده. نقشه اول اجرا شد و به خیر گذشت.✌️ کنار تابلوی مدرسه ، تخته سنگ سفید و تمیزی بود که خیلی به درد شعار نوشتن میخورد. روی آن نوشت: "به فرمان امام خمینی اعتصاب عمومی است" تا فردا وقتی دانش آموزان می خواهند وارد مدرسه شوند، آن را ببینند و مدرسه تعطیل شود. همان لحظه به ذهنمان رسید که شاید مسئولین مدرسه آن را ببینند و پاک کنند، تصمیم گرفتیم بالای سر آب خوری مدرسه شعاری بنویسیم که هم از دید مسئولین مخفی باشد و هم بیشتر بچه ها آن را ببینند. محمدحسین بلافاصله از دیوار بالا رفت و خودش را به آب خوری رساند. آنجا نوشت: " مرگ بر این سلسله پهلوی" من هم این طرف کشیک می دادم. وقتی کارمان تمام شد، از نیمه شب گذشته بود. باورکنید ما خودمان هم روی برگشت به خانه را نداشتیم، اما کارمان کمی طول کشید.