🍃🌸
نگریستن بہ لبخندت
و صلابت نگاهت
دلِ دربنـد مرا
از بند تن آزاد میڪند🕊
مگر میشود بہ شمــا نگاه ڪرد
و شوق پـرواز را نیافت ؟
#شبتون_شهدایی
#شهید_محمودرضابیضائی
🕊 @dosteshahideman
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🍃🌸
#دلنوشته
.
جوونا...🌙
تنگه رو دیدید؟؟
ابوقریب و میگم...
همون فیلمه که ترکوند ایران و...
اگه ندیدی بزار تعریف کنم...
اونایی هم که ديدن...
اگه دوست دارن گوش کنن..
.
یکی بود یکی نبود 📝
اون زمانا؛اون روزایی که سرنوشت ما هنوز معلوم نبود...
یه عده مرد با چنگ و دندون
با دست خالی ✋🏻
با ذکر یا ابوالفضل العباس 💙
و کربلا کربلا ما داریم میآییم✊🏻
کشورمون و نگه داشتن
.
گفتم کشورمون
میشناسیش؟؟
آره ایران و میگم...🇮🇷
نذاشتن یه مشت خاک این کشور دست بعثی ها بیوفته 🇮🇶🇺🇸🇬🇧
فرمانده داشتن
جوون بودن
آرزو و خانواده داشتن
اما رفتن تا بمونیم و نفس بکشیم
وقتی میرفتیم سینما 🎥
همه جور آدمی نشسته بود
چه اونی که وارث لباس مادره
و چه اونی که با هفت قلم آرایش اومده...💄
چه اونی که سرش پایینه و به قول ماها غیرت و حجب علوی داره❣
چه اونایی که منتظره از جلوش رد شی تا بهت تیکه بندازه ...🕸
وقتی فیلم و تماشا کردیم و تموم شد
یکی گفت
بیا اینا رفتن و کشور شد این... بیکار بودنا 💁🏻♂
یکی گفت
اگرم وایمیستم
وایمیستم بند پوتینم و محکم کنم 👣
یکی گفت
چادرم بوی خونتون و میده
و یکی بی توجه به همه رد شد و رفت...🚶🏻
.
يه گردان آدم رفتن
یه گردان چیه
یه عالمه جوون معصوم و مظلوم
که من و تو #امنیت داشته باشیم
که غیرتمون و به چیزی نفروشیم و خودمون و در معرض دید همه قرار ندیم...🌥
.
دیدید؟؟؟
مجید شهید شد🕊
حسن موجی شد🍂
رسول پرواز کرد🌹
.
امّا...
به بقیش توجه کردین؟؟
علی موند 🌿
علی اسلحه رو برداشت
بند پوتین هاشو بست و راه افتاد
پشت سرشم دیدید؟؟
جوونا بودن
بودن و راه شهداشون و ادامه دادن💖
.
حالا توی این زمونه که به بسیجی میگن اُمُل و به چادری میگن افسرده...
ماها موندیم...
باید بند پوتین هامون و ببندیم
سربند و لباس مادرمون زهرا رو محکم کنیم
با اسلحه هامون...
گوش به فرمان رهبرمون امام خامنه ای...
برای ساختن و یاری دولت مهدوی تلاش کنیم...💚
.
حرف های بقیه مهم نیست
انقلابی که حرف نخوره انقلابی نیست...✌️🏻🇮🇷
.
ما باید اماممون و یاری کنیم...
باید کنارش باشیم 🇮🇷
باید مثل علی و حسن و رسول تا آخرین قطره ی خونمون بجنگیم...🕯
سوریه رفتیم...
#احمد و #جهاد و #حجت الله و دادیم...
#محسن و #محمودرضا و #رسول و دادیم...🕊🌹
.
اما ما هنوز هستیم
جوون های الان
نسل تربیت شده برای یاری مهدی فاطمه اند..
ماها بچه های همت و چمران و بابایی هستیم
ماها بچه های متوسليان و باقری و باکری هستیم...✌️🏻🇮🇷
.
ماها وارث غیرت علوی 🍃
و
حجاب فاطمی هستیم....🌸
.
اگه لازم باشه
اگه اماممون فرمان بده
تا تل اویو هم میریم... 👦🏻🌸
.
ما مےمونیم و زمینه ساز ظهور زیباترین منجی عالم میشم...🌿
اللهم عجل لولیک الفرج✨
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیل الله 💫
🍃🌸
@dosteshahideman
♻️شهید محمود تجسم این بند زیارت عاشوراست؛این بند از زیارت رو خیلی دوست داشت و همیشه تکرارش میکرد:👇
اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ...🌷🌷
🆔 @dosteshahideman
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#ڪلام_شھید
ڪسانے به امامِ زمانشان
خواهند رسید،
ڪه اهل سرعت باشند... !!!
و اِلّا تاریخ ڪربلا
نشان داده ،
ڪه قافله حسینے
معطل ڪسے نمے ماند.
#شهید_سید_مرتضے_آوینے
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🚩 #حسیـن_جـانـم!
✍یڪی از شهـدا ڪه داخل یک #سنگـر نشسته بود و ظاهراً تیـر یا ترڪش به او اصابت ڪرده و شهید شده بود را یافتیم.
🍁خواستم بدنش را داخل یڪ ڪیسه بگذاریم و جمع ڪنیم ڪه #انگشت و #انگشتر وسط دست راست او نظـرمان را جلب ڪرد.
🍁از آن جالبتر این ݣه، تمام بدن ڪاملا اسڪلت شده بود، ولی آن انگشت، #سالم و گوشتی مانده بود.
🍁خاڪ های روی عقیق انگشتر را که پاڪ ڪردیم، #اشڪ همه مان درآمد. روی آن #نوشتـه شده بود: حسین جانم!
🌹 @dosteshahideman
✳️💠
💠✳️💠
دوست شــ❤ـهـید من
#عشق_پاک_من #قسمت۵ رسیدم خونه با کلیدم در را آروم باز کردم _سلام مامان😊 _سلام مامان جون خسته نب
#عشق_پاک_من
#قسمت۶
همش خدا خدا میکردم الناز بتونه چیزی پیدا کنه . یه پیام بهش دادم که یه موقع یادش نره تحقیق کنه راجبش بعد از پیام من حدود یک ساعت بعد زنگ زد
_سلام خوبی😊
_چی شد الناز تونستی چیزی بیابی
_سلام کردما😒
_سلام زود باش دل تو دلم نیس
_اسمش محمد منتظری سال آخرارشد رشته مهندسی آی تی ۲۶سالشه مسول بسیج دانشگاهم هست قسمت بسیج برادران مجرده😉
_جدی؟؟؟ای ول خب دیگه
_خب به جمالت نکنه اسم مامان باباش و شماره شناسنامشم میخوای؟😒توراخدا راحت باش تعارف نکنیا
_خیلی خب جوش نیار همینشم خیلی لطف کردی دوستم😘
_خواهش🙃
با الناز خداحافظی کردم . پس اسمش محمد🤔 سال آخر فوق لیسانس وای یعنی یعنی ترم بعد از دانشگاه میره😢 ای بابا خب بره به من چه ای خدا من دارم رسما دیوانه میشم😥 نکنه این حسی که دارم عشقه😞❤️آخه چطوری؟من کجا و اون کجا حتی نگاهمم نمیکنه اصلا شاید از من خوشش نمیاد
ادامه دارد....
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#عشق_پاک_من #قسمت۶ همش خدا خدا میکردم الناز بتونه چیزی پیدا کنه . یه پیام بهش دادم که یه موقع یادش
#عشق_پاک_من
#قسمت۷
دیگه دل تو دلم نبود گفتم باید یجوری باهاش حرف بزنم . آخه چی بگم؟🤔آهان بابت اون روز که امید بهم گیرداده بود و اومد نجاتم داد میرم ازش تشکر میکنم😊👌 میرم آرایشمو تجدید میکنم رژلبمو پر رنگتر میکنم👄 بازم ریمل میزنم به چشمام وای بینظیر شدم همه پسرا بهم نگاه میکردن آخه اون چرا نسبت به من بی تفاوته😔
آسانسور شلوغ بود با پله ها یواش یواش میرم طبقه پایین دفتر بسیج برادران اونجاس لرزش توی پاهام حس میکنم😣 دستام یخ کرده تپش قلبم رفت بالا ❤️هرچی نزدیکتر میشدم قلبم تند تر میزد
بلاخره رسیدم در زدم یه صدای مردونه گفت
_بفرمایید
_سلام آقای منتظری
با تعجب بهم نگاه کرد و زود سرشو آورد پایین
_بفرمایید خواهر امری داشتید
_راستش،راستش اومده بودم ازتون تشکر کنم
_بابت چی؟
_بابت اون روز...
_آهان نیازی به تشکر نیس کاری نکردم
_من کاری با اون آقا نداشتم یموقع فکر بدنکنید راجبم قضاوت نکنید😔
_خواهر بزرگوار قضاوت فقط مخصوص خداست ما چکاره ایم
_به هرحال خیلی ممنونم ازتون😊
_خواهش میکنم
_ببخشید مزاحمتون شدم روزتون بخیر😕
_یاعلی
از دفترش اومدم بیرون هنوز لرزش و تپشهای قلبمو حس میکردم😣 هنوزم دستام یخ بود چقدر متواضع چقدر نجیب🙂 تا حالا همچین پسری ندیده بودم دلم میخواس بازم بمونم اما آخه دیگه چی بگم☹️ اونم اینقد جدیه که آدم ازش میترسه😔
صدای اذان داره میاد چقدر قشنگ و آرامش بخشه😌 اما من حالشو ندارم برم مسجد دانشگاه ونماز بخونم 😕حالا بعدا میخونم تازه وضوهم ندارم با این همه آرایش 💄ولش کن یدفه دیدم باز یکی داره با شتاب میاد آقای منتظری بود 😵داشت میرفت سمت مسجد بدونه اینکه به من نگاه کنه 😬بدون توجه به اطرافش
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#عشق_پاک_من #قسمت۷ دیگه دل تو دلم نبود گفتم باید یجوری باهاش حرف بزنم . آخه چی بگم؟🤔آهان بابت او
#عشق_پاک_من
#قسمت۸
همه فکر وذکرم شده بود آقای منتظری😔
مامانم همش میگه چرا تو خودتی منم برای اینکه ناراحت نشه چیزی بهش نمیگفتم خودم میدونستم به آقای منتظری علاقمند شدم 😢اما داشتم با خودم مقاومت میکردم در برار این علاقه نه نباید این علاقه بیشتر بشه😠 اما انگار من زیاد موفق نبودم😣
روزایی که کلاس نداشتم دلم میگرفت 😔چون نمیتونستم ببینمش فردا رفتم دانشگا اما ندیدمش 😢توی دفترشم نبود حتما کلاس داره🤔 موقع اذان ظهرشد رفتم نزدیک مسجد شاید بیاد رد بشه ببینمش😊 آره داره میاد دیدمش😃 برای اینکه ببینه منم مثل اون نماز میخونم با اینکه حالشو نداشتم اما از قبل وضو گرفته بودم و بعد آرایش کردم 💄👄وقتی رسید نزدیک مسجد من همزمان رفتم داخل اما باز هم منو ندید😔 خیلی ناراحت شدم 😩خب دیگه حالا که اومدم یدفه نماز هم میخونم کنارم یه دختر چادری اومد نشست من رفتم عقب که زودی نمازمو بخونم نمیخواستم با جماعت بخونم که یدفه یکی گفت
_خوشگل خانوم جماعت ثوابش خیلی بیشتره ها😊
همون دختر چادری بود چه چهره معصومی داشت چقدر مهربون بود😌
_چشم😊
_چشمت روشن به جمال مهدی عزیزدلم😊
اومدم پیشش و نماز جماعت خوندم بین نماز ازم پرسید
_اسمت چیه خانومی😊
__مریم🙂
_چه اسم قشنگی؛منم زهرا هستم خوشبختم😊
_ممنون همچنین گلم🙂
راستی من توی دفتر بسیج خواهران هستم اگه کاری داشتی در خدمتم😊
با اسم دفتر بسیج انگار برق گرفتم😧 با تعجب گفتم
_بسیج؛ دفتر بسیج؟😵
_بله🙁
یدفه با صدای الله اکبر باید بلند میشدیم برای نماز دوم آماده میشدیم . نماز که تموم شد به زهرا گفتم
_زهرا جون توآقایی به نام آقای منتظری میشناسی🙄
_آره ایشون مسول بسیج برادران هستند😊
_شما چرا میشناسیش آخه بسیج برادرا چه ربطی به خواهرا داره؟؟😠
_خب بعضی چیزا را باید هماهنگ کنیم😕البته نه همیشه گاهی وقتا
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman