🚩 #حسیـن_جـانـم!
✍یڪی از شهـدا ڪه داخل یک #سنگـر نشسته بود و ظاهراً تیـر یا ترڪش به او اصابت ڪرده و شهید شده بود را یافتیم.
🍁خواستم بدنش را داخل یڪ ڪیسه بگذاریم و جمع ڪنیم ڪه #انگشت و #انگشتر وسط دست راست او نظـرمان را جلب ڪرد.
🍁از آن جالبتر این ݣه، تمام بدن ڪاملا اسڪلت شده بود، ولی آن انگشت، #سالم و گوشتی مانده بود.
🍁خاڪ های روی عقیق انگشتر را که پاڪ ڪردیم، #اشڪ همه مان درآمد. روی آن #نوشتـه شده بود: حسین جانم!
🌹 @dosteshahideman
✳️💠
💠✳️💠
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘
#خاطرات_شهدا 🌷
💠آقا محمدتقی ولحظات آسمانی شدنش
🔰 #محمدتقی از پیش #طاهر که برگشت حدود ده دقیقه به 2⏰ بعداز ظهر بود. 21فروردین🗓 صدای تانکهای دشمن و میشنیدیم👂اسلحه تو دستش بود وداشت #دید_میزد.
🔰یهو محمدتقی به نیروها هشدارداد🚨 که: #خمپاره وهمه خیز برداشتیم و بخیر گذشت. ازجاش بلند شد👤 ومی خواست #تغییرمکان بده توی سنگر. منم اومدم برم سمتش که #خاکهای لباسش وبتکونم. دیگه نفهمیدم چی شد.
🔰خمپاره ای💥 خورد به نیم متری جایی که #محمدتقی ایستاده بود و از #شدت انفجار من پرت شدم به دیواره ی سنگر وچند ثانیه ای⏱ گیج بودم، گرمای خون پیشونی💔 وبینی م به من فهموند که #زنده م.
🔰یهو یاد لحظه قبل انفجار افتادم🗯 که محمد داشت میومد سمت من. کل فضای #سنگر پر از خاک بود و چیزی دیده نمیشد❌ فقط یه سیاهی، یه سایه👤 روبروم میدیدم، باهمه ی وجودم میگفتم #خدایا فقط تقی من نباشه😢
🔰رفتم دیدم #محمدتقیه😭 وقتی میخوابید دهنش بازبود اونجا هم دیدم دهنش بازه. دوسه تا #سرفه کوچیک و...چشم راستش👁 کاملا پراز خون بود. دست کشیدم روی چشاش، #پیشونیش سوراخ شده بود😔
🔰پشت بیسیم📞 فقط داد میزدم محمود-محمود-تقی. واز بچه ها خواستم سریع آمبولانس🚑 بفرستن. عزیزترین دوستم💞 ومهربان برادرم جلوی چشمام پرپرشده بود😭
اتفاقی که همش ازش #میترسیدم.
🔰همه ی توانمون رو جمع کردیم تا از اونجا حرکتش بدیم و از مهلکه خارج کنیم. #سنگین شده بود. جسم بی جانش😔 رو که امیدوار بودیم #زنده باشه بلندکردیم. چندقدم میرفتم وزمین می خوردم. بالاخره ماشین امداد🚔 رسید ورسوندیمش پست #امداد_خلصه.
🔰فقط داد میزدم🗣 تورو خدا زودتر بهش برسین. #شال_محمدتقی رو از گردنش گرفتم. آمبولانسی اومد و خودمم دیگه داشتم ازهوش میرفتم😓 رسیدیم بیمارستان به من آرامبخش تزریق کردن💉 و دیدم یکی از پرسنل بیمارستان داشت به همکارش می گفت:اون #شهیدی که توی اون اتاقه....
ومن داد زدم گفتم #شهیـــــــد؟؟؟😭
راوی: آقای حسین مولوی
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹
گفت؛ چی شده فلانی،دنبال کی میگردی👀؟
گفتم؛ مصطفی جان دنبال بچه های زرهی هستم باید این تانک رو با بی ام پی جابجا کنن. خیلی هم عجله دارم🏃.
گفت؛ خوب من جابجاشون میکنم.😊
تعجب کردم،گفتم هر دو تاشو میتونی هدایت کنی؟😳
خندید و گفت آره!!!
خیلی راحت و مسلط کاری رو که گفتم انجام داد، انگار یک عمره که اختصاصش زرهی باشه.......☝️🍃
چند روز بعد یک نفر راننده بلدوزر برای زدن خاک ریز لازم شد، بازم مصطفی گفت من انجامش میدم.👌☺️
خیلی قشنگ و سریع خاک ریز رو بالا آورد.
دوشکا یا چهارده و نیم هر وقت به مشکل می خورد به یک چشم بهم زدن راش مینداخت، خلاصه کاری نبود که مصطفی بگه بلد نیستم،🙂
خیلی ها شعار مصطفی رو هنوز یادشونه؛
#سر میدهیم ، #سنگر نمی دهیم☝️✌️
صد عباس میدهیم ، معجر نمیدهیم ☝️
بچه های دلاور #فاطمیون همشون مثل مصطفی هستند💪
شهید مدافع حرم مصطفی جعفری🌹
@dosteshahideman