دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ زیارت عاشورای امروز کانال #دوست_شهید_من به نیابت از شهید علی اصغر شنایی 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
زیارت عاشورای امروز
کانال #دوست_شهید_من
به نیابت از شهید محمدرضادهقان امیری
🌷| @dosteshahideman
4_5802966447185461733.mp3
6.07M
⚜ زیارت عاشورا ⚜
روز بیست وچهارم چله
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت ششم داستان دنباله دار #عاشقانه_ای_برای_تو: معامله . خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گ
⚘﷽⚘
قسمت هفتم داستان دنباله دار #عاشقانه_ای_برای_تو: زندگی مشترک
.
.
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... .
به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... .
.
اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... .
.
اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... .
از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... .
.
شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... .
.
خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... .
هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...
.
چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... .
❤️| @dosteshahideman
1_43085615.mp3
11.2M
🎵 #صوت_شهدایی
✨میخوام امشب با
دوستای قدیمیم
هم سخن باشم
✨شاید من هم بتونم
عاقبت مثل شهیدا شم😔
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
بسیار زیباس👌👌
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
دستی
#تو را از شاخه ام 🌷
چید و نمی دانست
گلـ🌺ـها
پس از #پرپر شدن
هم عطرشان باقی ست😔
#امشب _هم_هوای_دلم_پر _ از_عطر_توئه_داداش😔
#شب_بخیر_علمدار 🌙
🌙 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
میلادی: Thursday - 15 August 2019
قمری: الخميس، 13 ذو الحجة 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
#روزتون_منور_به_یاد_شهید_محمود_رضا_بیضایی
☀️| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۴ مرداد ۱۳۹۸ میلادی: Thursday - 15 August 2019 قمری:
⚘﷽⚘
چَشم و دِل دَر انتظارَت
صُبح ها بَرخاستند....
صُبحِ زیبایَت بِخیر
ای باعثِ دِلگرمی ام....
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌷
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
#حدیث_روز
#امام_صادق_علیه_السلام
هرگاه مومن #گناه کند،خداوند هفت ساعت مهلتش می دهد ، اگر #توبه نمود ، #گناهی برایش نوشته نمی شود .
📙اصول کافی ، جلد ۲
🌸| @dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
⚘﷽⚘
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
گفت:
خواب دیدم رزمایش بود
همه بودن،
محمودرضا هم اومد،
با لباس سبز لجنی...
.
خیلی صمیمی و مهربون و.....حرف زدیم،
لابلای حرفهامون،
گفتم:
محمود چطور شد شهیدشدی؟ چطور تونستی داداش؟
گفت:
رفیق،
من با خدا صادق بودم، همین.
من، صادقانه رفتارکردم.......
.
.
.
.
.
محمودرضا!
دیشب،
تمام مسیر،
منتظرت بودم.
صدات کردم،
صدااااات کردم،
میدونستم میشنوی،
میدونستم هستی.
بهت گفتم میدونم که اینجایی، ولی...
.
گفتم یه نشونه بهم بده،
یه چیزی که دلم قرص بشه،
گفتم دستم رو بگیر.....بگیر دستم رو رفیق.
دنبال سایهات بودم،
هر لحظه منتظر بودم نرمی دستت رو توی دستم حس کنم، روی شونهام.
هر آن سایهات رو کنار سایه ام میدیدم،
پا به پام،
اما...
.
.
.
.
.
ﺑﻪ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺧﻠﻖ ﻭ ﻭﻓﺎ ﮐﺲ ﺑﻪ ﯾﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺣﺴﻦ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻠﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩﺍﻧﺪ
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺣﺴﻦ ﻭ ﻣﻼﺣﺖ ﺑﻪ ﯾﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﺑﻪ ﺣﻖ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﯾﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺤﺮﻡ ﺭﺍﺯ
ﺑﻪ ﯾﺎﺭ ﯾﮏ ﺟﻬﺖ ﺣﻖ ﮔﺰﺍﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺁﯾﺪ ﺯ ﮐﻠﮏ ﺻﻨﻊ ﻭ ﯾﮑﯽ
ﺑﻪ ﺩﻟﭙﺬﯾﺮﯼ ﻧﻘﺶ ﻧﮕﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻘﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺁﺭﻧﺪ
ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﮑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﯿﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﺩﺭﯾﻎ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻋﻤﺮ ﮐﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﯾﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﺩﻻ ﺯ ﺭﻧﺞ ﺣﺴﻮﺩﺍﻥ ﻣﺮﻧﺞ ﻭ ﻭﺍﺛﻖ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺑﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﺎﮎ ﺭﻩ ﺷﻮﯼ ﮐﺲ ﺭﺍ
ﻏﺒﺎﺭ ﺧﺎﻃﺮﯼ ﺍﺯ ﺭﻩ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
ﺑﺴﻮﺧﺖ ﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺗﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﺷﺮﺡ ﻗﺼﻪ ﺍﻭ
ﺑﻪ ﺳﻤﻊ ﭘﺎﺩﺷﻪ ﮐﺎﻣﮕﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﺪ
#شهیدمحمودرضابیضائی
🍃| @dosteshahideman