eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
943 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ حسیـــن جان...❤️ هر روز،صبح زود، زیارٺ ڪنم تو را تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام هرجاڪه صحبٺ ازتو شدوذڪرخیرتو دستم بہ سینہ،عرض ادب ڪردم،احترام ⚘السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ ⚘وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ⚘وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ ⚘وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن ☘| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🍃برخیزید که خورشیــ☀️ــد شمایید 🍁درعالم ، امید♥️ شمایید 🍃در جشن طلوع در باغ وجود 🍁آن گل🌷که بروی صبح خندید ❤️ | @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 💠 امام صادق علیه السلام 🔺 كسى كه در انتظار امام دوازدهم عليه السلام است، همانند كسى است كه در ركاب رسول خدا (ص) شمشيرش را برهنه كرده و از او دفاع می‌كند. 📙بحارالانوار،ج52،ص129 🌸| @dosteshahideman 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
1_20413766.mp3
5.84M
است یادی کنیم از زندگانِ عشق، 🎤 ❣تا دلم یاد میکنه ⚜اشک چشمامـ😢 منو رسوا میکنه 🌹| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 😔تصاویر دیده نشده جمعی از شهدای مدافع حرم نیروی هوا فضای سپاه پاسداران که ۲۰ فروردین ۹۷ توسط رژیم سفاک صهیونیستی بر اثر حمله هوایی به شهادت رسیدند.... روحشان شاد😭 🍁| @dosteshahideman 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⚘﷽⚘ حاج حسین یکتا: تو قلبی که جای شهید نیست اون قلب نیست قبره... اللهم الرزقنی شهادت فی سبیلک. @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ گاهی مرا نگاه کنی و رد شوی بس است آنان که بی کَسند به یک در زدن خوشند.. @dosteshahideman
⚘﷽⚘ دکتر احمدرضا بیضائی برادر شهید :  محمودرضا به شدت به این عکس افتخار می کرد. بعد از شهادتش نگاه به این عکس‌ کوهی از حسرت روی دوشم می‌گذارد. یک عمر زیارت عاشورا را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه امام حسین (ع) و اولاد و اصحابش ادعا کردیم که  «یا لیتنا کنا معکم» و به زبان گفتیم «لبیک یا حسین» و این اواخر باز هم با ادعا گفتیم «کلنا عباسک یا زینب» و در گفتن‌مان ماندیم که ماندیم…😔 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ... سن و سال نمی‌شناسد زمان و مکان سرش نمی‌شود زشتی و زیبایی ملاکش نیست او باطـن بیــن است نگاهش به دل دریایـی توست ... 🌷 🍁| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ و پاسدار بودنم محدود به جمهوری‌اسلامی‌ ایران نیست و در هر کجای دنیا مظلوم و مستضعفی باشد که به او ظلــم می‌شود حاضــرم این جـان ناقابل خـود را تقـدیم ڪنم و در دفـاع از مظلـوم و فرمـان امامم فدایـی شوم و خونم پای دین ، فرامین الهی و فرمان امام سیدعلی خامنه‌ای حفظ الله ریخته شـود باشد ڪہ مسیری گـردد برای آینـدگان ... ◽️تاریخ ولادت: ۱۳۵۶/۰۲/۱۹ ◽️محل ولادت:  اهواز ◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۰۹ ◽️محل شهادت: حلب_سوریه ◽️ مزار شهید: گلزار شهدای اهواز 🕊🍃 🌹 🍁| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهل و دوم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: هادی . تفاوت های رفتاری مسلمان ها با من خی
⚘﷽⚘ قسمت چهل و سوم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: بردگی فکری . با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد ...اصلا فکرش رو هم نمی کردم اینقدر بین بچه ها محبوب باشه ... . - اینقدر راحت در مورد بقیه قضاوت نکن ... هادی کسی بود که بچه ها رو در برابر رفتارهای تو آروم می کرد ... من از سر دوستی و برادری این حرف ها رو بهت گفتم ... . . اینها رو گفت و رفت ... من هنوز متعجب بودم ... شب، توی اتاق... مدام حواسم به رفتارهای هادی بود ... گاهی به خودم می گفتم ...حتما دفاعش از من به خاطر ترحم و دلسوزی بوده ... ولی چند دقیقه بعد می گفتم ... نه کوین، تو چنان جسور و محکم برخورد کردی که جایی برای ترحم و دلسوزی نگذاشته ... پس چرا از من دفاع کرده؟ ... هیچ جوابی برای رفتار هادی پیدا نمی کردم ... . . آبان 89 ... توی اتاق بچه های نیجریه، با هم درس می خوندیم ... یهو یکی از بچه ها از در وارد شد و به زبان خودشون یه چیزی به همه گفت ... با صورتی غرق شادی و شعف، چشم هاشون برق می زد ... حالت شون واقعا خاص شده بود ... با تعجب نگاه شون می کردم که یهو حواسشون بهم جمع شد ... و یکی با ذوق و خوشحالی فراوانی گفت ... برنامه دیدار رهبره ... قراره بریم رهبر رو ببینیم ... . . رهبر؟ ... ناخودآگاه و از فرط تعجب، پوزخندی زدم ... یعنی به خاطر چنین چیزی اینقدر خوشحال بودن؟ ... دیدن یه پیرمرد سفید؟ ... هنوز غرق تعجب شنیدن این خبر بودم ... طول کشید تا متوجه تغییر حالت اونها بشم ... با حالت خاصی بهم نگاه می کردن ... . . - چرا اینطوری می خندی؟ ... . - خنده دار نیست؟ ... برای دیدن یه مرد سفید اینطور شادی می کنید و بالا و پایین می پرید؟ ... . . حالت چهره هاشون کاملا عوض شد ... سکوت و جو خاصی توی اتاق حاکم شده بود ... . . - مگه خودت نگفتی انگیزه ات از اومدن به ایران ... این بود که می خواستی مثل امام خمینی و رهبر بشی؟ ... . - چرا... من گفتم ... اما دلیلی برای شادی نمی بینم ... ممکنه شخصی یه ماشین خیلی خاص داشته باشه که منم اون رو بخوام اما دلیل نمیشه خودش هم خاص باشه ... این حالت شما خطرناک تر از بردگیه ... شماها دچار بردگی فکری شدید ... و الا چرا باید برای دیدن یه آدم سفید که حتی هموطن شما نیست، اینطور شادی کنید؟ ... 🍁| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهل و سوم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: بردگی فکری . با شنیدن اسم هادی، حالت چهره
⚘﷽⚘ قسمت چهل و چهارم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: پیشانی بند . قبل از اینکه فرصت کنم دوباره دهانم رو باز کنم ... یکی از بچه های نیجر زد توی گوشم ... و قبل از اینکه به خودم بیام حمله کرد سمتم و یقه ام رو گرفت ... . - یه بار دیگه دهنت رو باز کنی و چنین اهانتی بکنی ... مطمئن باش به این راحتی تموم نمیشه ... . . خشم و عصبانیت توی صورتش موج می زد ... محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... . - اگر این بردگی فکری نیست پس چیه؟ ... روح و فکر تو دیگه به خودت تعلق نداره ... مگه اون آدم سفید کیه که به خاطرش با هم نژاد خودت اینطوری برخورد می کنی؟ ... . . بقیه جلو اومدن و قبل از اینکه اتفاق دیگه ای بیوفته، من رو از توی دست هاش بیرون کشیدن ... بهشون که نگاه می کردم همه شون عصبانی بودن ... باورم نمی شد ... واقعا می خواستم از اون حالت نجات شون بدم اما چی می تونستم بگم؟ ... هر چند، اون لحظات، زمان خوبی برای ادامه صحبت نبود ... همه شون مثل یه بمب در حال انفجار بودن ... اگر کوچک ترین حرفی می زدم واقعا منفجر می شدن ... وسایلم رو جمع کردم و از اتاق بیرون زدم ... . . این حالت فقط مال بچه های نیجریه نبود ... کل خوابگاه غرق شادی شده بود ... دیگه واقعا نمی تونستم درک کنم ... اول فکر می کردم، خوی بردگی توی سیاه پوست ها از بردگی جسمی به بردگی فکری تغییر کرده ... اما سفیدپوست ها چی؟ ... حتی هادی سر از پا نمی شناخت ... به حدی خوشحال بود که خنده از روی لب هاش نمی رفت ... و مدام زیر لب با خودش زمزمه می کرد ... . . اون شب، احدی توی خوابگاه نخوابید ... همه رفتن حمام ... مرتب ترین لباس هاشون رو می پوشیدن و عطر می زدن ... چنان به خودشون می رسیدن که هرگز اونها رو اینطوری ندیده بودم ... هادی هم همین طور ... . . ساعت 3 صبح بود ... لباس شیری رنگ و شلوار کتانی پوشید ... روی شونه هاش چفیه انداخت ... و یه پیشونی بند قرمز "یا حسین" هم به پیشونیش بست ... . . من توی تخت دراز کشیده بودم و بهش نگاه می کردم ... اونقدر از رفتارهای همه متعجب بودم که کم کم داشتم به یه علامت سوال و علامت تعجب زنده تبدیل می شدم ... هم دلم می خواست برم و همه چیز رو از نزدیک ببینم ... هم از زمان حضور من در ایران، زمان زیادی نگذشته بود و اصلا زبان بلد نبودم ... . . پتو رو کشیدم روی سرم و چشم هام رو بستم ... . 🍁| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
‍💞لحظه وصـل به يك چشم زدن مـیگذرد... اين فراق اسـت كه هر ثانيه اش يكـسال استـــ😔💞 #شهید_
⚘﷽⚘ این ٺڪرار و از شما گفٺن ویادآورے خاطرها ٺڪرار نفس ڪشیدڹ اسٺ ٺڪرار زندگے سٺ و مرور مے ڪنم آخر شب خاطره ها را و ٺکرار خوش ںفس ڪشیدڹ ها را 🌙 🌙 | @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ سلام ... دوباره و ما بی قرار لـحظه ناب ظـهـ💚ـوریم تویـی در ما❤️ ما ازتـو 😔✋ تعجیل در ۳صلوات 🍁| @dosteshahideman
🌿 ⚘﷽⚘ روز حضرت امام رضا (ع) میفرمایند : به‌ خداوند خوشبين‌ باش‌ ، زيرا هركه‌ به‌ خدا خوشبين‌ باشد ، خدا با گمان‌خوش‌ او همراه‌ است‌ ، و هركه‌ به‌ رزق‌ و روزى‌ اندك‌ خشنود باشد ، خداوند به‌ كردار اندك‌ او خشنود باشد ، و هركه‌ به‌ اندك‌ از روزى‌ حلال‌ خشنود باشد ، بارش‌ سبك‌ و خانواده‌اش‌ در نعمت‌ باشد و خداوند او را به‌ درد دنيا و دوايش‌ بينا سازد و او را از دنيا به‌ سلامت‌ به‌ دار السلام‌ بهشت‌ رساند . 📚 تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 472 🍁| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ تبسم ڪردی و صبحم چہ زیبا شد دل افروزم خوشا چشمے ڪہ صبح او بہ لبخند تو وا گردد شهید حسین رضایی🌹 شهید عبد الصالح زارع 🌹 @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ اينگونه بود 🌹 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار می‌شد، همان جلوی در می‌نشست. هر کس وارد می‌شد جلوی پای او می‌ایستاد و با خوش‌رویی از او استقبال می‌کرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد. اگر کودک بود، برایش دعایی می‌خواند و نوازشش می‌کرد. گاه می‌گفت روضۀ علی‌اصغر علیه‌السلام بخوانند. یک روز جمعه، در بین روضه در باز شد، آقا برخاست و دست بر سینه احترام گذاشت. نگاه که کردم کسی را ندیدم! تعجب کردم! آقا که نشست تازه متوجه شدم، کودکی وارد شده بود که به نظر بیش از ده سال نداشت. بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا 📚 این بهشت، آن بهشت، ص۵٧ @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ ✍ #برگی_از_خاطرات راوی : برادر شهید محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود....‌ میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت ، مجموعه کتاب‌هایش را خوانده بود.... #همپای_صاعقه را واو به واو خوانده بود. تقریبا همه‌کتابخانه‌اش به جز چند کتاب ، کتاب‌های دفاع مقدسی بود #خاک‌های_نرم_کوشک را با علاقه بسیاری خواند ، سری #به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ‌#ویرانی_دروازه_شرقی ، #ضربت_متقابل ، #سلام_بر_ابراهیم و این کتاب‌هایی که در دسترس همه است..... تقریبا تا آخرین کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود.... #کوچه_نقاش‌ها را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخوانده‌ام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود..... به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه ی خاصی به بهشت زهرا و مزار شهدا داشت. #محمودرضا_بیضایی 🍁| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ساعت ۴ صبح بود که مجبور شد بزنه به خط، پاتک خورده بودیم و داشت خط میشکست . فوری خداحافظی کرد. داشت میرفت بیرون از مقر، یهو برگشت... انگشتر و ساعت و کارد و هرچی که ارزشمند بود رو در آورد و گذاشت رو میز، بعدم پلاکشو درآورد گذاشت کنار همونا... گفتم چکار میکنی سیدمجتبی؟ گفت: اگر برنگشتم، نامردا از من چیزی غنیمت نگرفته باشن برن باهاش کیف و حال کنن. اینو گفت و خندید و رفت! @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ . . در میـانِ ‌قبـورِ شهـدا قدم ‌میزدم... بوے ‌عطرِ دل‌انگیز ‌آب ‌و خاڪ‌ هـوش ‌از سرم ‌برده بود (: همینطور ڪھ بھ مَزارِ رفیق شهیدم نزدیڪ میشدم ؛ یادِ این‌جمله‌افتادم: "شهدا‌‌ خاڪی‌انـد! ڪافی‌ست باران بزند؛تا عطرشان همه جا را پُرڪند" . (: @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 💌بـہ اميـد روزی ڪـہ... 📡 متـن تمـام روزنامه هـا ✍ يـڪـ جملـہ بـاشـد و آن : 👇 🎉مهـدي آمـد...🎉 🍃♥️ 🎈🍃ـــــــــــــــــــــــــ..... دلنـــــ✍ـــــــویس @dosteshahideman💚