eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
941 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ خوشا صبحی که خیرش را تو باشی 🌺 ردیف ناب شعرش را تو باشی🌺 خوشا روزی که تا وقت غروبش 🌺 دعای خوب و ذکرش را ت باشی 🌺 #صبحت_بخیر_آقای_خوبی_ها❤️ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🙏 #منتظران_ظهوریم❤️ ❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ مظهر قدرت ما خونه شهیده 🌹 دشمن اگه میترسه کار شهید رو دیده 🌹 خدا رو شکر یه عالم شهید زنده داریم 🌹 خیالمون راحته برگه برنده داریم 🌹 #صبحت_بخیر_علمدار 👌هرگز گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺 #محمود_رضا_بیضائی ❤️| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 🌷 🌴اگر ما را کنار نگذاریم کارهایی که انجام میدهیم، هیچ فایده‌ای نخواهدداشت📛 چرا؟ 🌴چون کارمان درجهت نیست و ماخودمان را گم میکنیم. 📚منبع: به روایت همت/ص۱۸۲ 🌷 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘ یک شب خواب حاج همت را دیدم ، دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند سردار خیبر هست ، با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند ایستاده بودم حاج همت با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا ، من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم تا معانقه کنم هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: دست ما را هم بگیرید و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود که حاج همت در جوابم گفت: دست من نیست از همان شب این خواب و حرف حاج همت برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود. این قضیه بود تا یک شب که در خانه محمودرضا مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم گفت: راست گفته خب دست او نیست بعد گفت: من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم هرکس شهید شده خواسته که شهید بشود، شهادت شهید فقط دست خودش است. 🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🌴 یاد بخیر از جمله فرماندهان موفق و مؤثر در شکل گیری و بنیان گذاری و سازمان دهی توپخانه ی لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص) بود. بسیار با استعداد و باهوش بود و رزمندگان را به کار وتلاش تشویق می‌کرد. در مواجهه با حق، متواضع و متین و در برخورد با باطل، قاطع بود. زمانی که یوسف دانشجو بود، پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها برای کار به آجرپزی می‌‌رفت. او نذر کرده بود که با دهان روزه به افراد نیازمند کمک کند. کابلی داوطلبانه به عنوان مشاور وارد یگان تیپ 110 ادوات و گردان ذوالفقار شد واز طرف دیگر به دلیل تازه تاسیس بودن تیپ امکانات بسیار محدودی داشتیم؛ به همین دلیل یوسف شبانه روز تلاش می‌کرد تا امکانات مورد نیاز رزمندگان را مهیا کند. او چه از نظر کاری و چه از نظر اخلاقی یک الگو بود. شب قبل از شروع عملیات کربلای 5 اصرار داشت تا غسل شهادت انجام دهد. امکانات بهداری به نسبت رزمندگان بهتر بود؛ رفتیم و یوسف آنجا غسل شهادت انجام داد. شادی روحش 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ 📽 که به خواب هر کس می آمد شهید میشد به خواب استاد هم آمد اما چه شد که... 🎙 راوی : حجه الاسلام پناهیان 🌹| @dosteshahideman
1_22119225.mp3
4.32M
🎤سيد رضا 🎧شور زيبا 🌷مدافعان حرم🌷 ★چقدر غريبونه بهونه ميگيرم ... ★گرفته دل من برا شهداي🌷 تيپ .... 🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🔸حسین ۲۷ سال👱‍♂ داشت و جمعاً "۲۵ بار" رفت. اولین سفرش را در ۲۰ سالگی رفت. در مناسبت‌های مختلف به‌ صورت جدای از سازمان حج و زیارت به کربلا میرفت 🔹اغلب با ماشین🚗 دوست‌هایش میرفت. وقتی هم خانمش را کرد، او را به کربلا برد. کربلا بود😍 حتی اگر چند روز مرخصی داشت، آن چند روز را به میرفت. 🔸یک بار، یک کربلای روزه رفت. میخواست "شب جمعه" را کربلا باشد. وقتی عراقی‌ها گذرنامه‌اش📖 را دیده بودند، به او گفته بودند:❣أنتَ مجنون❣ 🌷 🌷 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘ اذان مغرب به افق تهران 🌹| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ فیلم دیده نشده از ماهیت افرادی که ضریح را لیس می زنند! 🔹 فردی که عمل سخیف لیسیدن را مرتکب میشود، از نزدیکان و پیروان فرقه انحرافی‌ شیرازی هاست که تحت حمایت انگلیس اقدام به راه‌اندازی شبکه ماهواره ای در لندن کرده و به فرقه «تشیع انگلیسی» شناخته میشوند 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ #کـلامِ_شهید💙🍂 میگفت: ما قدر آقا #سیدعلے را نمیدانـیم در کشور هاۍ عراق و سوریہ بدون وضو به تصویـر آقا دست نمیـزنن....🍃 #شهید_محمودرضا_بیضایے🕊 ❤️| @dosteshahideman
arzi_20.mp3
5.7M
ابا صالح ابا صالح ابا صالح مداحی حاج منصور ارضی 💛✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ #کلیپ_تصویری 📹 همین آرزومه‌....همینه مسیرم‌... با نوای کربلایی محمدحسین پویانفر پیشنهاددانلودتصاویربسیارزیباازکربلا👌 #السلام_علی_ساکن_کربلاء 🌹 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و چهل و هشتم داستان دنباله دار نسل سوخته: الهام نیامد؟! انتخاب واحد ترم جدید ... و سعی
⚘﷽⚘ قسمت صد و چهل و نهم داستان دنباله دار نسل سوخته: دسته گل از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تاخیر به زمین نشست ... روی صندلی بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت های کودکانه اش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود ... توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل و تسبیح به دست ... برای اولین بار ... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ... پرواز نشست ... و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور، چشمم بین شون می دوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت می اومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ... شاید تا نزدیک قفسه سینه من می رسید ... مادر، من رو دید ... و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام ... یخ کرد ... آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ... برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر کوچیکم ... اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ... یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟ ... کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ... - الهام خانم داداش ... خوش اومدی ... چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ... سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ... حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ... - دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ... 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و چهل و نهم داستان دنباله دار نسل سوخته: دسته گل از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پروا
⚘﷽⚘ قسمت صد و پنجاه داستان دنباله دار نسل سوخته: آدم برفی اون دختر پر از شور و نشاط ... بی صدا و گوشه گیر شده بود... با کسی حرف نمی زد ... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه ... الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم ... دیگه مغزم کار نمی کرد ... - خدایا به دادم برس ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ... بعد از نماز صبح، خوابیدم ... دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم ... از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ... حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو ... از برف، سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... یهو ایده ای توی سرم جرقه زد ... سریع از اتاق اومدم بیرون ... مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد ... - هنوز خوابه؟ ... - هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ... رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در زدم ... جوابی نداد ... رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت صداش رو بلند کرد ... - من نمی خوام برم مدرسه ... با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم ... - کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم ... زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش ... - برو بیرون حوصله ات رو ندارم ... اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ... - پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ... پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ... - گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ... این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست ... لبخند شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ... - الهی به امید تو ... همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش کردم ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ⇜حالا که رفته ای👤 ★ هایم زیاد شده😔 💔شبـ بیداری هایی از بارانـ🌧 تر ★شبـ بیداری هایِ 😭 💔سنگین و گلوگیر ★واشک هایی که فریاد میزنند ⇜حالا که رفـته‌ای آسمانم بی تو💕 بارانیست😭 🌙 🌙 | @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ میلادی: Monday - 02 March 2020 قمری: الإثنين، 7 رجب 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام  🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام  💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ارسال نامه مامون به امام رضا علیه السلام برای ولایت عهدی، 200ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️6 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️8 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️18 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️19 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ #صبحت_بخیر_آقا شنیدمت که نظر میکنی🌺 به حال ضعیفان 😔 تبم گرفت😢 و دلم خوش به عیادت❤️ #منتظران_ظهوریم 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ شمریم اگر روز ستم خاموشیم😱 خون است ، اگر آب خنک مینوشیم 😢 بر خیز که در عشق خطر باید کرد❤️ در راه خدا سینه سپر باید کرد💪 #صبحت_بخیر_علمدار 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا