⚘﷽⚘
#حدیث_روز
#حضرت_علی_ع
مقام #پدر و #معلم 👆👆
🌼 #روز_معلم_مبارک 🌼
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
✰خُودَم خـٰـاصْ
رِفٖیقـٰام خـٰاصْ😉
✰پِـدَرَم نُوکـَرِ عَلےو
مٰادَرَم کَنیـزِ زَهـْراس💚
✰بَـرٰادَرم زیــرِ پَـرچَـمِ
اَبوالفَضلِ العَبٰــاس❤️
✰دُنیـٰا مــٰـالِ مٰاسْــت😍
✰سَــرَم بٰالاس چُون
بـٰـالـٰا سَرَم خُـدٰاس😇
✰مـَحَلِ آرامِــشَم
فَقـَط گُلـذٰار شُہَداس🌷❤️
✰اِفتِخٰارَم بــِھ چٰادُرِ خٰاکیمِــہ
اَمٰانَتِ حَضرَتِ زَهراس😍💐
✰نـُقطہ ضَعفـَمْ روحَـرم
بیبی زِینب کُبریٰ س💛🧡❤️
✰پَرچـَـم مٰـادُخـتَر
چٓادُریٰـا هَمـیشـِھ بالاس🦋🦋🌷🦋🦋
✰آرِه داداشـــْــــــــ ایـن جُورِیاس😉
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_42636710.mp3
8.59M
🎵 #صوت_مهدوی
💔جمعه های دلگیر
🎤🎤 امین اجلال پور
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽
💔💔💔
❤️❤️
💔
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
سراپا من گرفتارم اباصالح دعایم کن
برایت عبد سربارم اباصالح دعایم کن
گنهکارم، بدم، بی چاره ام، آلوده دامانم
تمام آلوده رفتارم اباصالح دعایم کن
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یجوری باشیم که
رو پیکرمون این دعا رو بخونن :
اللّٰهُمَّ إِنَّا لَانَعْلَمُ مِنْهم إِلّا خَيْراً
#مثل_سردار
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
دنبال چی میگردی!؟
اون همینجاست…کنارت
فقط کافیه بهش شک نکنی!
همه چیو بسپار بهش
مگه نگفته صدام کن تا اجابتت کنم؟!
همین الان یه(یارَب) بگو
دلت آروم میشه
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#به_وقت_بندگی
🌸چند وقتی توی مغازه پیشم کار میکرد. موقع #اذان مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت.
می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری."
محلی نمیگذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."
می رفت من می ماندم و مشتری ها و…
#عیدغدیر خم که رفته بودیم برای #عقدش، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن.
#شهید_محسن_حججی
به روایت دایی همسرشون
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
چه قشنگ میگفت #شهید_حاج_حسین_همدانی :
دشمنان نمیدانند و نمیفهمند
که ما برای #شهادت
مسابقه میدهیم..
و وابستگی نداریم و اعتقاد ما این
است که از سوی #خدا آمدهایم
و به سویِ او میرویم 🕊🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
🎥 #ڪلیپ
#بفرمایید_بنشینید!
●مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی هست..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_65361317.mp3
4.3M
💿 #تندخوانی⇧⇧
◀️ جزء هفتم قرآن کریم
🎙 #استاد_معتز_آقایی
🔸حجم: ۴ مگابایت
✨التماس دعا✨
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
آقازاده بَرای ما اینجوری تَعریف شُده،شَهید اِبن الشَهید...!
#جَهاد آقا زاده ی ِ واقعے بود:)
#تولدتت_مبارک💛
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
ما قسم خوردیم که سلاح ها و مرزمان را ترک نکنیم!
ای شهدا که چراغ راه ما بودید!
ما به جهانیان خواهیم گفت که چگونه ازادی به دست میاید و با خون محقق میگردد...
#مقاومت
#شهدا
#چراغ_راه
#شهيدجهادعمادمغنیه
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
حاج حسین یکتا:
دشمن میخواهد دل مردم را خالی کند و آتش به اختیاری که مقام معظم رهبری فرموند یعنی به وسط آتش برویم و آتش غصه مردم را به دل بکشیم.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #از_گناه_تا_توبه ۱۵ 💠مرحله اول توجه به گناه و ماجرای معصیت چیه؟ 1⃣مرحله اول اینه من و شما مو
#از_گناه_تا_توبه ۱۶
💠متاسفانه بعضی از فرهنگ های خانوادگی که در بعضی خانواده ها هست اینه که هرچی پدرومادر بگن بچه باید بگه چشم
که همیشه کار درستی نیست
❌🚨
پدرومادرهایخوب
مربیان و معلمین خوب
بزرگتر ها
همگی بچه هاتونو سعی کنین در معرض انتخاب قرار بدین شماهم از دور مواظبشون باشین
☺️
یکی از آقاپسر نوجوانی حدود۱۷سال اومد جام گفت هرچی میخوام لباسامو خودم بشورم مامانم نمیذاره
بعدش مامانش اومد صحبت کردیم
گفت خب لباساشو تمیز نمی شوره
گفتم اشکالی نداره اون کمکم داره وارد سنی میشهکه دوست دارهمستقل بشه
☺️
گفتم بذارین چند بار کثیف بشوره تا یاد بگیره باید چکارکنه که تمیز شسته بشه
✅
💠مورد داشتیمکه شنیدم دخترخانم ازدواج کرده تازه داشته گاز روشن کردن رو یاد می گرفته
😐
آخه چرا؟
وقتی بچه رو جوری بار بیاری که انتخاب بکنه و اگر بد انتخاب کرد چوبشو بخوره
وقتی بهش بگی ببین مفهوم گناهم یعنی اینکه با چوبخودتو بزنی راحتتر درک میکنه
💯
ی وقت فکرنکنین منظورم اینه بچه رو کلا ولکنین بزنه خودشو مثلا با چاقوی تیز داغون کنهکبفهمه چاقو تیزه
خیر
شمام از دور بهش یاد بدین
ولی بعضی وقتام که #خطر جدی نیست
بذارین نتیجه خطاشو ببینه
باور کنین فهمیده تر میشه....
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یهو میومد میگفت "چرا شماها بیکارید"⁉️
میگفتیم "حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!"
میگفت "نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر ..📿 همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی ذکر هم بگو"..
وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ..💔
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
شهدایی که معلم بودند
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و دو کمی به جلو خم شد ... آرنجش روی زانوهاش قرار گرفت و برای لحظاتی سرش رو پایین اندا
⚘﷽⚘
قسمت هشتاد و سه
به شدت جا خورده بود ...
- تو ادعا می کنی اون مرد زنده است ... منم این حرف رو قبول می کنم چون وقتی گفتی توی عراق دنبالش می گشتن ... هر چند دلیلش رو نمی دونستم ... اما براش مدرک داشتم ... شاید قابل استتناد و ثبت شده نبود ولی برای من قابل پذیرش بود ...
این حرف رو قبول کردم که مردی وجود داره از نسل پیامبر شما ... با بیش از هزار سال سن ...
به سنی ها کاری ندارم که ارتباط شون با پیامبری که هرگز ندیدن ... قرن هاست قطع شده ... پس هر کسی که در راس قرار بگیره می تونه در مسیر درست یا غلط باشه ...
اما شماها برای من خنده دار هستید ...
تو ادعا می کنی شیعه به جهت داشتن امام و افرادی که به لحاظ معرفتی منتخب خدا هستند ... در مسیر صحیح قرار داره و عمل شما درسته ...
اگر اینطوره ... پس چرا گفتی ما، اون مرد رو نمی بینیم ... و نمی دونیم کجاست؟ ...
یعنی شما عمل تون هیچ شباهتی به اون فرد نداره ... و الا چه دلیلی داره که اون بین شما نباشه ...
شما چنین ادعایی دارید ... و آدم هایی مثل تو ... نصف دنیا رو سفر می کنن و میرن ایران ... که مثلا در روز تولد اون فرد کنار برادران شون باشن ... و این روز رو جشن بگیرن ...
در حالی که اون به حدی تنهاست ... که کسی رو نداره حتی تولدش رو با اون جشن بگیره ... نه یک سال ... نه ده سال ... هزار سال ...
رفتم جلو و سرم رو بردم نزدیکش ...
- هزار سال ... بیشتر از هزار جشن تولد ... بیشتر از هزار عید ... بیشتر از هزار تحویل سال ... و بین تمام ملت هایی که از شما به وجود اومدن ... و از بین رفتن ... همه تون عین یهودای* عیسی مسیح بودید ...
شما فقط یک مشت دروغگو هستید ... اگر دروغ نمی گید و مسیرتون صحیحه ... اگر مسیری که میرید درسته ... امام تون کجاست؟ ...
اشک توی چشم هاش جمع شده بود ... سرش رو پایین انداخت و با دست، اونها رو مخفی کرد ... اما لغزیدن و فرو افتادن قطرات اشک از پشت دست هاش دیده می شد ...
دو قدم ازش فاصله گرفتم ...
نمی دونم چی شد و چرا اون کلمات رو به زبون آوردم ...
هنوز قادر به تشخیص حقیقت نبودم ... قادر به پذیر تفکر و ایدئولوژی اسلام نبودم ... جواب سوال هام بیشتر از اینکه ذهنم رو آرام کنه آشفته تر می کرد ...
اما یه چیز رو می دونستم ... در نظر من، شیعیان انسان های احمقی بودند که حرف و عمل شون یکی نبود ...
ادعای پیروی و تبعیت از خدا رو داشتند ... در حالی که طوری زندگی می کردن ... انگار وجود امام شون دروغ و افسانه است ... آدم هایی بودن که با جامه های مقدس ... فقط برای رسیدن به بهشت خیالی، خودشون رو گول می زدن و فریب می دادن ...
در حالی که اگر لایق اون بهشت خیالی بودن ... پس چرا لایق بودن در کنار امام شون نبودن؟ ...
اونها خودشون رو پیرو خدایی می دونستن ... که همون خدا هم بهشون اعتماد نداشت ... و جانشین پیامبرش رو مخفی کرده بود ...
چند لحظه به ساندرز نگاه کردم ... نمی تونستم حالتش رو درک کنم ... اما نمی تونستم توی اون شرایط رهاش هم کنم ...
اون آدم خاص و محترمی بود که نظیرش رو ندیده بودم ... و هر چه بیشتر باهاش برخورد می کردم بیشتر از قبل، قلبم نسبت بهش نرم می شد ... برای همین نمی تونستم وسط اون بدبختی و انحطاط تصورش کنم ...
رفتم جلو و آروم دستم رو گذاشتم روی شونه اش ...
- اگه توی تمام این سال های کاریم ... توی دایره جنایی ... یه چیز رو درست فهمیده باشم ... اونه که فریب و گمراهی با کلمات زیبا به سراغ آدم میاد ...
تو آدم محترمی هستی ... و من تمام کلماتت رو به دقت گوش کردم ... اما حتی پیامبر و کتاب تون با حقانیت داشتن فاصله زیادی داره ...
هر چقدرم که زندگی سخت باشه ... برای رسیدن به آرامش ذهن ... نیازی به تبعیت از تخیل و توهم نیست ...
دین مال انسان های ضعیفه که تقصیر اشتباهات و کمبود خودشون رو گردن یکی دیگه بندازن ... و کی از یه موجود خیالی بهتر که تقصیر همه چیز رو بندازیم گردنش ...
سرم رو که آوردم بالا ... کشیش داشت صندلی مادر ساندرز رو هل می داد و از کلیسا خارج می کرد ...
وقت رفتن بود ... هر کسی باید مسیر خودش رو می رفت ...
* یهودای اسخریوطی، شخصی از حواریون که در ازای پول، جای اختفای حضرت عیسی را به سربازان رومی لو داد تا ایشان را بکشند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و سه به شدت جا خورده بود ... - تو ادعا می کنی اون مرد زنده است ... منم این حرف رو ق
⚘﷽⚘
قسمت هشتاد و چهار
ساندرز آشفته بود و اصلا توی حال خودش نبود ...
توی همون حال و هوا رهاش کردم و بدون خداحافظی ازش جدا شدم ... امیدوار بودم کلماتم رو جدی بگیره و بیشتر از این وقتش رو پای هیچ تلف نکنه ...
برگشتم توی ماشین ...
برعکس قبل، حالا دیگه آشفتگی و طوفان درون و ذهنم آرام شده بود ... اما هنوز یه سوال، مثل چراغ چشمک زن ... گوشه مغزم روشن و خاموش می شد ...
- چرا پیدا کردن اون مرد اینقدر مهمه که دیگران رو به خاطرش بازجویی و شکنجه کنن؟ ...
حتی اگه وجودش حقیقت داشته باشه ... چرا با این جدیت دنبال پیدا کردنش هستن؟ ... اون بیشتر از هزار ساله که نیومده ... ممکنه هزار سال دیگه هم نیاد ...
چه چیز این مرد تا این حد اونها رو به وحشت می اندازه ... که می خوان پیداش کنن و کاری کنن ... که هزار سال دیگه ... تبدیل به هرگز نیامدن بشه؟ ...
استارت زدم و برگشتم خونه ...
کتم رو انداختم روی مبل ... و رفتم جلوی دیوار ایستادم ...
چند روز، تمام وقتم رو روی تحقیقات صرف کرده بودم ... و کل دیوار پر شده بود از نوشته ها و سرنخ هایی که برای پیدا کردن جواب سوال هام ... به اون چسبونده بودم ...
شبیه تخته اطلاعات جنایی اداره شده بود ... با این تفاوت که تمام اون دیوار بزرگ پر از برگه و نوشته بود ...
چه تلاش بیهوده ای ...
می خواستم برگه ها و دست نوشته ها رو از دیوار بکنم ... اما خسته تر از این بودم که در لحظه، اون کار رو انجام بدم ...
بیخیال شون شدم و روی مبل ولو شدم ... و همون جا خوابیدم ...
چند ساعت بعد، دوباره ذهنم آرام و قرار رو از دست داد ... اون سوال های آخر ... و زنده شدن خاطره ای که ... اولین بار به قرآن رو گوش کرده بودم ...
جواب من هر چی بود ... اونجا دیگه جایی نبود که بتونم دنبالش بگردم ... باید می رفتم وسط ماجرا ... باید می رفتم و از جلو همه چیز رو بررسی می کردم، نه از پشت کامپیوتر و با خوندن مقاله یه مشت محقق اسلام شناس دانشگاهی ... که معلوم نبود واقعا چقدر با مسلمان ها برخورد نزدیک داشتن ...
دیدن ماجرا از چشم اونها مثل این بود که برای حل یه پرونده ... فقط به شنیدن حرف اطرافیان مقتول اکتفا کنی ... و حتی پات رو به صحنه جنایی نگذاری ...
باید خودم جلو می رفتم و تحقیق می کردم ... همه چیز رو ... از نزدیک ...
جواب سوال های من ... اینجا نبود ...
بلند شدم و با وجود اینکه داشتم از شدت گرسنگی می مردم ... از خونه زدم بیرون ... بعد از ظهر بود و من از صبح، اون قدر محو تحقیقات بودم که هیچی نخورده بودم ...
یه راست رفتم سراغ ساندرز ...
در روز که باز کرد شوک شدیدی بهش وارد شد ... شاید به خاطر حرف های اون روز ... شاید هم دیگه بعد از اونها انتظار دیدن من رو نداشت ...
مهلت سلام کردن بهش ندادم ...
- دینت رو عوض کردی؟ ... یا هنوز هم می خوای واسه تولد بری ایران؟ ...
هنوز توی شوک بود که با این سوال، کلا وارد کما شد ... چند لحظه، فقط مبهوت بهم نگاه کرد ...
- برنامه مون برای رفتن تغییر نکرده ... اما ... واسه چی می خوای بدونی؟ ...
خنده شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ...
- می خوام باهاتون بیام ایران ... می تونم؟ .
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘
💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش:
🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه
🌷هر شب به نیابت از یک شهید.
🔸شب بیستم و چهارم
🌹#شهید_والامقام
🌹#رسول_خلیلی
📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء
#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
#طلب_منجی_موعود
#به_تو_محتاجیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
امشب🌙 تا می توانی
بی بهانه #شب_بخیــر بگو..!!
جوری که با #صدایت
شــب در من غرق شود😌
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•