eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
940 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ 🔅 📖 صفحه 443 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ⭕️ 🔸امام سجاد (ع): 🔹از دروغ بپرهيزيد، چه خُرد و چه بزرگ، چه به جدّ و چه به شوخی. (گزیده تحف العقول ، ح۱۲۲ ) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌🕊💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌 💌🕊 🕊 عاشـــ❤ـــقی کانـــال شــ❤ـــهید من معرفی 💌 💌🕊 💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘ سبکبالان سفر کردند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ سبکبالان سفر کردند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahide
⚘﷽⚘ نــام :حسن نـام خـانوادگـی :زواره محمدی نـام پـدر :حسین تـاریخ تـولـد :۱۳۱۸/۰۱/۰۵ مـحل تـولـد :ورا مین سـن :۴۳ سـال دیـن و مـذهب :اسلام شیعه وضـعیت تاهل :متاهل شـغل :کارگر مـلّیـت :ایران دسـته اعـزامـی :بسیج تـاریخ شـهادت :۱۳۶۱/۰۳/۰۴ کـشور شـهادت :ایران مـحل شـهادت :خرمشهر نـحوه شـهادت :حوادث ناشی از درگیری اطـلاعات مـزار مـحل مـزار :بهشت زهرا (س) وضـعیت پـیکر :مـشـخـص موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه :۲۶ ردیـف :۱ شـماره :۱۷ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ پنجم فروردین ۱۳۱۸، در ورامین چشم به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش،آسیه نام داشت. تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. کارگر چاپخانه بود. سال۱۳۴۲ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم خرداد ۱۳۶۱، در ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. سردار صادقی به مدت یک سال با حاج حسن زواره محمدی در جبهه حضور داشت. او به مرخصی آمده بود که خبر مجروحیت و سپس شهادت شهید محمدی را می‌شنود. وی در مراسم چهلم این شهید بزرگوار شرکت کرده و دعای ندبه مراسم را قرائت می‌کند. مدتی بعد، همرزم سردار صادقی که داماد خانواده شهید زواره محمدی نیز بوده است از وی سوال می‌کند «چرا ازدواج نکرده‌ای؟» او پاسخ می‌دهد که شرایطش پیش نیامده است. داماد خانواده محمدی پیشنهاد می‌دهد که با خواهرهمسرش ازدواج کند. چندی بعد، خانواده سردار صادقی به خواستگاری رفته و پس از گفت‌وگو‌های اولیه، مراسم عقدکنان این دو جوان برگزار می‌شود. سردار قاسم صادقی که علاوه بر داماد شهید زواره محمدی، همرزم وی نیز بود، خاطراتی از این شهید بزرگوار دارد که در ادامه می‌خوانید: سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب، حاج حسن در یک چاپ‌خانه مشغول به کار بود. وی در آنجا هنگام اذان با صدای بلند، اذان گفته و حاضران را به اقامه نماز دعوت می‌کند. برخی از این رفتار وی ناراحت می‌شوند و شکایتش را به رئیس چاپخانه می‌کنند. این عمل باعث اخراج او شد. حاج حسن مدتی دستفروشی می‌کرد. او در کنار خانه استیجاریش، با چوب و نایلون هیات کوچکی می‌سازد و نوجوانان را برای شرکت در امور فرهنگی جمع می‌کند. سپس با پس‌اندازی که جمع کرده بود خانه‌ای در انتهای خیابان اتابک فعلی می‌خرد. آن زمان این منطقه مخروبه بود. دیوار خانه را تخریب می‌کند و برای خودش یک دکه کوچک می‌سازد. از آن‌جایی که این خانه دو طبقه بود، طبقه اول آن به هیات اختصاص می‌یابد. حاج حسن کم کم نوجوانان و جوانان منطقه را جذب هیات کرد. او کلاس‌های قرائت قرآن را به طوری چرخشی در منزل هر یک از همسایگان برگزار می‌کرد و در قالب این کلاس‌ها فعالیت‌های انقلابی نیز انجام می‌داد. مردم محل وقتی می‌بینند که حاج حسن در کارش موفق بوده است، آن‌ها نیز در فعالیت‌های حسینیه شرکت می‌شوند. سرانجام اوایل دهه ۵۰ حسینیه چهارده معصوم به صورت رسمی کارش را آغاز می‌کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی چاپخانه مجدد دعوت به کار می‌شود، وی این پیشنهاد را می‌پذیرد. همچنین با کمیته نیز فعالیت داشت. او فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی در حسینیه را گسترش می‌دهد، تا آنجایی که هر هفته روز‌های چهارشنبه همراه با هیات به جمکران می‌رفت. با جمع شدن کمک‌های مردمی، وی در جمکران آبگوشت درست و منتشر می‌کرد. آن زمان آبگوشت‌های حاجی بسیار مشهور شده بود. جنگ که آغاز شد. با وجود چهار فرزند کار را رها کرد و به جبهه رفت. سه ماه از رفتنش گذشته بود که با همسرش تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد تا به چاپخانه برود و حقوقش را بگیرد. فردای آن روز مجدد تماس می‌گیرد که همسرش می‌گوید یک سوم حقوقت را پرداخت کردند، زیرا در محل کار حضور نداشتید. من و حاج حسن با هم به جبهه اعزام شده بود و من او را از همان ایام می‌شناختم. حاج حسن مسئول انبار بود و برای ورود و خروج و پخش مواد غذایی زمان گذاشته بود. من هم به حاجی می‌گفتم، جنگ که ساعت ندارد. ولی حاج حسن قبول نمی‌کرد و کارهایش نظم داشت. یکی از دوستان ما کمپوت آلبالو خیلی دوست داشت. هر روز به حاجی مراجعه می‌کرد و کمپوت می‌خواست. حاجی هم می‌گفت نمی‌توانم هر روز به شما کمپوت آلبالو بدهم. یک روز که حاجی برای کاری از انبار بیرون رفت. من و آن دوستم به داخل انبار رفتیم و برچسب کمپوت سیب و آلبالو را تعویض کردیم. از روز بعد آن رزمنده از حاجی کمپوت سیب می‌خواست. بعد از مدتی که حاجی از این اتفاق تعجب کرده بود، به سراغش رفتیم و با خنده و شوخی ماجرا را برایش تعریف کردیم. حاج حسن در جبهه نماز‌های جماعت را برپا می‌کرد و من مسئول قرائت دعا‌ها بودم. حاجی در گرمای ۵۵ درجه خوزستان روزه می‌گرفت. وی در ایام محرم، به عزاداران حسینی در جبهه چای پخش می‌کرد. حاج حسن در عملیات الی بیت المقدس از ناحیه پا مجروح شد و در بیمارستان نمازی شیراز پس از شنیدن خبر آزادی خرمشهر، از جایش برخاست و پس از سلام دادن بر امام حسین (ع)، به شهادت رسید. حدود ۳۶ سال از شهادت حاج حسن زواره محمدی می‌گذرد و هیات او از سوی فرزندش اداره می‌شود و حسینیه همچنان مملو از جمعیت است. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
•• مااصحاب‌گوش‌بھ‌فرمانیم سربازان‌نسل‌سلمانیم 💚✌️🏻 •• شهیدابراهیم همت؛ با خدای خود پیمان بستم تا آخرین قطره خون، در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. شب و روز بدون وقفه در راه اعتلای کلمه الله و بسط فرهنگ اسلامی تلاش نمایم. به همین سبب سلاح به شانه گرفتم و رو به جبهه‌های خونین نمودم. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dosteshahideman 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🔴آموزش روش تخصصی ترک گناه🔴 #از_گناه_تا_توبه ۵۴ 💠مولا بودنِ مولا به فرمان دادنِ او به عبد هست ا
⚘﷽⚘ 🔴آموزش روش تخصصی ترک گناه🔴 ۵۵ 💠خدا فرمان میده که مراقبت کنیم ولی ما هرچقدرم مراقبت می کنیم، بازم چندتا از فرمان های خدا از زیر دست ما در میره. ❌ همین باعث میشه که چالش عبد و مولا پدید بیاد و عبد و مولا در این رابطه ی عاشقانه خودشون، موضوعی پیدا کنن برای گپ زدن و‌گفتگوی عاشقانه 👇 ❤️ 💠عبد میگه :(خدایا منو ببخش) مولا می فرماید(نمی بخشم) یا می فرماید:(این دفعه رو می بخشم ولی دیگه این گناه‌رو‌انجام نده...) ☺️ 💠یعنی عبد و مولا مدام دارن سرِ موضوع گناه باهم حرف میزنن. این راز رابطه ی عبد و مولاست👌 برای موجودی مثل انسان! 💠جانوران دیگه، رابطه شون با خدا صرفا سر رزق و روزی هست اما اصل رابطه ی انسان با خدا سر طاعت و معصیت هست ☺️✅ 💠لب کلام رو بخوام‌ بگم اگه بخوایم با حیوانات دیگه متفاوت باشیم باید فقط هعی نگیم خدایا اینو بده اونو نده 😒 ما انسانیم اشرف مخلوقاتیم باید با خدا سر یکسری چالش ها هی حرف بزنیم‌و هی عشق‌ و‌ کیف و حال کنیم ✨حرف زدن با خدا انسان رو سرمست و بانشاط میکنه •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_چهاردهم4⃣1⃣
⚘﷽⚘ ⃣1⃣ ساعت ۵ عصره... بعد اونکه سید از حوزه اومد ناهار رو با خانوادش توی کوه خضر خوردیم و الان سوار ماشین سیدیم تا مارو به ترمینال برسونه.... تصمیم گرفتیم برگردیم کرمان... علیم هنوز امتحان داره و باید برگرده تهران... 😢 باید برای همیشه با اولین کسی که با نگاه عسلیش دلمو لرزوند خدافظی کنم....😢 سیدم حالش گرفته اس... مطمئنم بخاطر دیشبه... احمقانس که فکر کنم اونم مثل من....😔 صدای آهنگ آخرین قدم حامدزمانی که محمدجواد گذاشته بود باعث میشد هرلحظه بیشتر بغض کنم😭 این آخرین قدم برای دیدنت...😭 این آخرین پله واسه رسیدنت...😭 گوشی فاطمه زنگ خورد فاطی: سلام بفرمایید. فرد مجهول:_______ فاطی: عه نخیر من زن داداششونم شما شماره خودشونو یادداشت کنید....... ۰۹۱۰ عه 😳 شماره منو گفت😳 تلفنش که قطع شد رو کردم بهش و گفتم : فاطمه کی بود؟چرا شمارمو دادی 😳 فاطی: از نشریه بود 😡 تو شماره منو بجای شماره خودت دادی😡 _عه چیزه یعنی خب... نمیخواستم با این نشریه کار کنم برای همینم... خب ببخشید آجی😊 فاطی: غیر بخشیدن چیکار میتونم بکنم😡 دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم ترمینال😢 علی من و بغل کرد.... همه دلتگیامو یا اشک روی پیراهن سفیدش خالی کردم...😭 از بغل علی جدا شدم و با اشاره سر علی ازشون دور شدم سیدم پشت سرم اومد😭 لعنتی حرف بزن... لعنتی نگام کن... نزار حسرت آخرین بار شنیدن صدات و دیدن چشات تا آخر عمر روی دلم بمونه...😭 (برای آخرین نفس بخون ترانه ای... 😭 که باید از تو بگذرم به هر بهانه ای...😭) احساس کردم قدماشو تند کرد... احساسم درست بود اومد و دقیق جلوم وایساد😢 سرشو گرفت بالا و چشمای قشنگشو تو نگاه خیسم دوخت😭 سید: امیدوارم بخاطر همه حرفایی که زدم این مدت و ناراحت شدید ازش منو ببخشید... بابت اتفاق دیشبم فقط امیدوارم حلالم کنید... (مکث کرد... طولانی...) نمیدونم اسمشو چی باید گذاشت... قسمت... تقدیر... اتفاق... ولی هرچی بود تموم شد... راستی این هدیه مال شماست.... یاعلی😓 یه جعبه کوچیک گذاشت توی دستمو رفت... وقتی بازش کردم تصویر یه تسبیح آبی قلبمو شکست...😢😢😢😢😢😢😢😢 من و یه تسبیح و کلی حرف تنها گذاشت...😢 ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 💥چشم به حیرت گشودم و 🍃تــــو نبودی‼️ 💥کاش سر از خـــواب ، 🍃برنداشته بودم..‼️ 🌙 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۳ مرداد ۱۳۹۹ میلادی: Friday - 24 July 2020 قمری: الجمعة، 3 ذو الحجة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ‌تا کی بگویم ... شاید این جمعه بیایی؟ شاید نقاب ... از ماه رخسارتـ❤️ـ گشایی مـ❤️ـولای من ... قربان آن قلب صبورت کی می رسد ... آن جمعه ی روز ظهورت؟ سلام صاحبـ❤️ـ جمعه ها .... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔅 📖 صفحه 444 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔹 امام مهدی عجل الله تعالی فرجه: 🔹 اِتَّقُوا اللهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْمْرَ إلَیْنا، فَعَلَیْنا الاْصْدارُ کَما کانَ مِنَّا الاْیراُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ؛ 🔹 از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بى نیاز و سیراب نمائیم همان طورى که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما مى باشد؛ و سعى نمائید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است، نباشید. 📚 بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۱ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽ صــبح آمده و مهـرِ تـو دردل سرشار امیـد! که بـاشد، همه عُمـرت پـربار!! لبخـند بـزن! درهمه وقت و همه جا جایی که تو هستی نَبُـود غم در کار صبحتون شهدای •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ یاد شهیده بخیر؛ او همیشه در کارهایش و ترتیب داشت، از نظر رسیدگی به همه کارها و هم طوری بود که هم به درسش می‌رسید و هم در جنوب شهر جلسات مطالعاتی می‌گذاشت و به همه کاری می‌رسید. فعالیت‌های سیاسی او مانع از انجام امور عادی نمی‌شد. با توجه به سن و سالش، را هم در حدی که نیازهای خود را رفع کند، بلد بود. اهل هم بود. بچه متفکر و با نشاطی بود. هر جا می‌رفت با خودش می‌برد. خیلی بود و آرام و قرار نداشت مادرم تعریف می کرد؛ « با آنکه از راهپیمایی روز قبل کاملاً خسته شده بود، اما رفتم و دیدم که دارد و می‌خواند و همان طور هم خوابش برده بود». محبوبه اغلب وقت‌ها بود و در تمام لحظات زندگی فکر می‌کرد؛ خودش می‌گفت؛ «من حتی موقعی که دارم ، به مسائل دینی و سئوال و جواب‌هایی که مطرح هستند، فکر می‌کنم.»👌 شادی روحش •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
مۍ‌گفت : اِلـٰہ‌یعنۍ‌دلبر حالا‌هۍبگو الھۍ دلبـــرم ...:) ببین چقدر عاشقانہ‌ست وقتۍ ڪہ‌میگۍ لا‌إله‌إلا‌الله یعنۍهیچ‌دلبرۍجزخدای‌ِمن‌‌نیست..!! اصلا‌مگہ‌میشہ ازاین‌عاشقانہ‌ترصداش‌بزنیم..؟ : 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ️@dosteshahideman 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ‌مصاحبه شهید مرتضی عطایی | ‌ ‌‌یاران همه رفتند افسوس که جامانده منم ‌‌ حسرتا این گل خارا همه جا رانده منم ‌ پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت ‌ آنکه نارفته و جامانده منم ‌ ‌ @dosteshahideman
💌🕊💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌 💌🕊 🕊 عاشـــ❤ـــقی کانـــال شــ❤ـــهید من معرفی 💌 💌🕊 💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘ ای که بر تربت من می گذری روضه بخوان نام زینب شنوم زیر لحد گریه کننم.... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•