#شهیده_های_گمنام:
عده از #دختران #شهید میشوند
آن هم گمنام:❤️
.
دخترانی که چادرشان بوی #زهرا (س)میدهد.💔
.
دخترانی که کارهایشان به چشم نمی آید و با یک قدرت دیگر معامله کردند.🌷
.
دخترانی که بار سنگین #خانه_داری را به دوش میکشند.❤️
ولی به چشم نمی آید:چون #حقوق ندارد🌷
.
چون از روی #لطف این کار را انجام میدهند👌
.
چون فقط با تغییر دکور خانه،دیگران متوجه میشوند خانه تغییر کرده و کار های دیگرشان به چشم نمی آید😑
.
دخترانی که بوی غذایشان در خانه میپیچد😋
.
به فرزند کوچکشان #قرآن یاد میدهند😍
برایش کتاب میخوانند🤗
به ظاهر خود و کودکشان میرسند🌷
.
در پای #تلوزیون منتظر هستند
منتظر آمدن صدای #کلید...❤️
.
این کار ها بماند
کنارش مشغول #تحصیل هستند📚
.
دخترانی که به دور از چشم و هم چشمی زندگی میکنند و بر #همسرشان سخت نمیگیرند.👌
.
خواسته هایی که در توان همسرشان نیست را به زبان نمی آورند.
.
اینها همان شهیده های گمنامند:❤️
.
#جهاد میکنند فقط در میدان #جنگ نیستند✋️
.
کار میکنند فقط آچار به دست نیستند✋️
.
برای همین میگوییم گمنامند👌
.
آنها علاوه بر چادر خیلی صفات دیگر از مادرشان به ارث برده اند.❤️💔
.
روی مزارشان نمینویسند(شهیده)
چون مثل مادرشان گمنامند💔
این دختران مورد #ظلم واقع نشدند✋️
اینها معنی #زن بودن را درک کردند❤️
.
اینها کمی عاشقند🌷
.
.
#شهیده_های_گمنام
#شهیده_گمنامم_آرزوست
#وعده_دیدار_کنار_شهدا
#التماس_دعا
#یاعلی
#یازهراء
@dosteshahideman
یاد جانباز شهید #علی_خوش_لفظ بخیر؛
در کودکی و حتی دوران نوجوانی و جوانی که در جبهه بودن بسیار بسیار خوش اشتها و میوه خور پرتوانی بودن😊دوران کودکی همسایه های باغدار از دست ایشون و دوستاشون در امان نبودن و چند بار به خاطر این نوع شیطنت ها کتکهای مفصلی خوردن😅خودشون میگن سال اول ورودم به جبهه تحت تاثیر آموزه های اخلاقی و شرعی رزمنده ها، وقتی به همدان برگشتم کارم شده بود #حلالیت_خواستن از همه کسانی که از باغ و غیر باغشان میوه ممنوعه خورده بودم😇
شهید ناهیدی علی آقا رو که خیلی بازیگوش بودن، میذارن به عنوان مسئول خمپاره انداز تا مسئولیت پذیرتر و آرام تر بشن.بعد از مدتی این کار براش تکراری و خسته کننده میشه و دست به یه ابتکار میزنه😆خمپاره های عمل نکرده عراقی ها رو جمع میکرده و میبرده توی مسیرهای عراقی ها تله میذاشته، شهید ناهیدی که علاقه علی آقا رو برای جلو رفتن میبینه میگه تا این دسته گل ها که تو این مسیر کاشتی کار دست نیروهای گشتی و اطلاعات نداده بیا با اطلاعاتی ها برو به گشت😂.علی اقا خیلی خوشحال میشه😊
خودش تو کتابش گفته:بچه های اطلاعات عملیات تو اون چند روز تاثیر عمیقی روی من گذاشتند، با #قرآن مانوس بودند، از خواندن #نمازشب غفلت نمیکردند، #غیبت نمیکردند، شوخ و #بانشاط بودند...
شادی روحش #صلوات
از کتاب #وقتی_مهتاب_گم_شد
🕊| @dosteshahideman
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
@dosteshahideman
🌴یاد شهید #مهدی_خوش_سیرت بخیر؛
در وصیت نامه اش نوشته بود؛
همسرم!
#حلم و بردباري را در خود تقويت كن، اگر موفق به اين كار شدي هيچ وقت حوادث زندگي از راه تو را به در نخواهد كرد؛ در مقابل خطاي انسان ها حليم باش و در مقابل كم محبتي ها، تو مهربانتر باش.
قرآن مي فرمايد: كه از خصوصيات بندگان خوب خدا اين است كه در زمين با #تواضع راه مي روند و از خطاي انسان هاي جاهل با سلامتي #گذشت مي كنند. «و عبادالرحمن الذين يمشون علي الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» فرقان 62
همسرم!
اگر مي خواهي خدا از تو راضي باشد! بايد در راهش حرف ها و طعنه ها و ملامت ها را به جان خريدار باشي و در اين راه از خود خدا كمك بخواه و بدان كه هر انساني سرنوشتي دارد كه هيچ چيز نمي تواند آن را تغيير دهد. و اگر فرزندي خداوند نصيب مان كرد، خوب از او مواظبت كن و او را اهل #قرآن و #مومن و #مجاهد پرورش ده، حال اگر پسر شد در سنگر نبرد و اگر دختر شد در سنگر عفاف و صبر.
اگر تقدير بر رفتن من از دنيا باشد در تنهايي خود #تكيه_بر_خدا_كن و #طوري_زندگي_كن كه خداوند را از خود راضي كني.
والسلام
وعده ملاقات ما در قيامت
گناهكار جبهه ها، مهدي خوش سيرت
شادی روحش #صلوات
🌹| @dosteshahideman
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_هـفـتاد و یـکم
🍁#عـنـوان:وصـیـت نـامـه
بعد از #شهادتش ،سپردم همه جا را دنبال #وصیت_نامه اش گشتند.
حتی توی وسایلی که در #سوریه جامانده بود.اما وصیت نامه ای در کار نبود.
#تنها چیز مکتوبی که از او موجود است #همان_نامه ای است که برای #همسر #مکرم خو در #شب_شهادت_امیر_المومنین(ع) نوشته بود.
این #وصیت نامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم.محض اطمینان،یکبار از #همسر_معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.
#فرمود:یک بار در #خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم،پوستر #شهید_همت را نشان داد و گفت:#وصیت من این است.
#محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.
روی این پوستر،زیر تصویر #حاج همت این فراز از #وصیت نامه اش نوشته شده بود،با خدای خود #پیمان بسته ام تا آخرین #قطره خونم در #راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂#فـصـل_هـفـتاد و دوم
🍁#عـنـوان:از دفـتـرچـه دسـت نـوشـته های محـمـودرضـا در سـوریه
چرا نباید اون #توان و #انرژی سابق رو داشته باشم؟نمیدونم تو این #چندماه چی به سرم اومده که او ذکاوت و خلاقیت و #خوش فکری سابق رو ندارم.
#انگیزم زیاده،ولی برای #فرماندهی محور،اون اعتماد به نفس لازم در برخورد با مسئولین گروهای (...)رو باید داشته باشم.
باید با #فکر_عمل کرد ورفتار کرد.باید دوباره رو #حافظه و تدبیر و فکر و ذکاوت و خلاقیت خودم کار کنم.
شاید یکی از دلایل عدم پیشرفت تو این زمینه ها #دوری از #قرآن باشه.
یکی اش هم حتما #معصیته. باید توان و لیاقت خودم رو نه به هیچ کس بلکه به #خودم_ثابت کنم.
#پــــــــایـــــــــان
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🌸🌱🌸
به همان میزان که به انجام #فرایض_دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خلوت می کرد و #نماز_شب را با سوز و گداز و گریه میخواند...
تلاوت #قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش مینمود..
#سردار_شهید_آقامهدی_باکری
#لشگر_همیشه_پیروز_۳۱_عاشورا
#ماه_مبارک_رمضان
🌹| @dosteshahideman
🌸🌱🌸
✨🌷🌷🕊🕊🕊🌷🌷✨
#وصیٺ_شهید 🍃
🌹 به جوانان توصیه می کنم #نماز خود را در اول وقت بخوانید ...
#قرآن بخوانید ،. و مواظب نماز و #دین خود باشید.....
#محرم و عاشورا را زنده نگه دارید و #زیارت عاشورا را بخوانید که بسیار مهم است ، حتی شده روری یکبار زیرا بسیار مهم است... باید هریک از شما عنصر فعالی باشید ، تا پایان زندگی اش #شهادت باشد... و 🌹#به_خدا_نمیشود_پایان_زندگی_جز_شهادت_باشد....
🌍دنیا را همه می توانند تصاحب کنند؛ ولی آخرت را فقط با اعمال نیک می توان تصاحب کرد....
و می گویم من این مسیر را طی کردم.... که خیلی ها فکر می کنند سخت است؛ ولی اگر از #دید_خدایی بودن بنگری؛ چیزی جز #آسانی در آن نمی نگری......
#شهیداحمدمشلب ✨
💞| @dosteshahideman
✨🌷🌷🕊🕊🕊🌷🌷✨
✨🌷🌷🕊🕊🕊🌷🌷✨
#وصیٺ_شهید 🍃
🌹 به جوانان توصیه می کنم #نماز خود را در اول وقت بخوانید ...
#قرآن بخوانید ،. و مواظب نماز و #دین خود باشید.....
#محرم و عاشورا را زنده نگه دارید و #زیارت عاشورا را بخوانید که بسیار مهم است ، حتی شده روری یکبار زیرا بسیار مهم است... باید هریک از شما عنصر فعالی باشید ، تا پایان زندگی اش #شهادت باشد... و 🌹#به_خدا_نمیشود_پایان_زندگی_جز_شهادت_باشد....
🌍دنیا را همه می توانند تصاحب کنند؛ ولی آخرت را فقط با اعمال نیک می توان تصاحب کرد....
و می گویم من این مسیر را طی کردم.... که خیلی ها فکر می کنند سخت است؛ ولی اگر از #دید_خدایی بودن بنگری؛ چیزی جز #آسانی در آن نمی نگری......
#شهیداحمدمشلب ✨
🌿| @dosteshahideman
✨🌷🌷🕊🕊🕊🌷🌷✨
⚘﷽⚘
#وصیٺ_شهید 🍃
🌹 به جوانان توصیه می کنم #نماز خود را در اول وقت بخوانید ...
#قرآن بخوانید ،. و مواظب نماز و #دین خود باشید.....
#محرم و عاشورا را زنده نگه دارید و #زیارت عاشورا را بخوانید که بسیار مهم است ، حتی شده روری یکبار زیرا بسیار مهم است... باید هریک از شما عنصر فعالی باشید ، تا پایان زندگی اش #شهادت باشد... و 🌹#به_خدا_نمیشود_پایان_زندگی_جز_شهادت_باشد....
🌍دنیا را همه می توانند تصاحب کنند؛ ولی آخرت را فقط با اعمال نیک می توان تصاحب کرد....
و می گویم من این مسیر را طی کردم.... که خیلی ها فکر می کنند سخت است؛ ولی اگر از #دید_خدایی بودن بنگری؛ چیزی جز #آسانی در آن نمی نگری......
#شهیداحمدمشلب ✨
🔲| @dosteshahideman
✨🌷🌷🕊🕊🕊🌷🌷✨
⚘﷽⚘
🌸#ڪمے_مثل_شهدا
🔰#اخلاص
روزهایی که از مغازهي بابا زود برمیگشت، میرفت پایگاه #بسیج مسجد. خانه هم که میرفت، سرش به کار خودش گرم بود. یک گوشه مینشست و یا #قرآن میخواند یا درس. خیلی اهل حرف زدن از این طرف و آن طرف نبود.
پس از #شهادتش، دوستان مسجدیاش آمدند برای تسلیت گفتن به مادرش. گفتند: خوشبهحال شما که یک همچین #حافظ_قرآنی را تقدیم اسلام کردهاید. مادر تازه آنجا فهمید پسرش حافظ قرآن بوده... .
✨ #شهیدحسن_قامت✨
#امام_صادق(ع)فرمودند:
#حافظ_قرآنی كه به آن عمل كند، با فرشتگانى بزرگوار كه نویسندگان و حاملان قرآن در آسمانند، همدرجه است.
الحیات؛ ترجمهی احمد آرام، ج2،ص
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
شـادی روح شهدا #صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
🔰مهدي حسن قمي از كوچك ترين #دوستان ابراهيم مي گفت:
🌷يادم هست ابراهيم به #ساندويچ_الويه علاقه داشت. اما هر جايي براي ساندويچ نمي رفت.
🌷يك ساندويچ فروشي در١٧ شهريور بود كه به فروشنده اش آقاشيخ مي گفتند. يعني آدم #موجه و مسجدي بود.
ابراهيم هميشه پيش او مي رفت. حساب دفتري پيش او داشت.
🌷مي دانست توي الويه؛ كالباس نمي ريزد وفقط از #مرغ استفاده مي كند. ابراهيم سوسيس و همبرگر و ...هرگز استفاده نمي كرد.
اينگونه به ما درس #تربيتي مي داد كه هرچيزي نخوريم و هرجايي براي غذا نرويم.
🌷مي دانست كه اين فروشنده به حلال و حرام خيلي دقت دارد، براي همين آنجا مي رفت. چرا كه #قرآن دستور مي دهد:
انسان به غذايي كه ميخورد توجه داشته باشد.
كتاب سلام بر ابراهيم ٢
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
زینب، دختری که بخاطر #حجابش، منافقین با #چادر_خودش خفه اش کرده و به شهادت رسوندنش😔
مادر این شهیده 14 ساله درباره دفتر #خودسازی زینب📖 این گونه روایت میکند:
📒زینب در #دفترخودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن #نمازشب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)♥️ ورزش صبحگاهی، #قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سورههای قرآن کریم، دعا کردن🤲 در صبح و ظهر و شب، کمتر #گناه کردن تا کمخوردن صبحانه، ناهار و شام.
📒دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود و هر شب بعد از #محاسبه کارهایش جدول را علامت میزد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی #زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و #نهیفش که چند تکه استخوان بود افتادم.
📒به یاد آن روزههای مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شبهای طولانی و #بیصدایش، به یاد گریههای او😭 در سجدههایش و دعاهایی که در حق #امام_خمینی(ره) داشت.
🔰زینب در عمل، تکتک موارد آن جدولِ #خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود❌ را رعایت میکرد.
#شهیده_زینب_کمایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یاد شهیده #محبوبه_دانش_آشتیانی بخیر؛
او همیشه در کارهایش #نظم و ترتیب داشت، از نظر رسیدگی به همه کارها و #برنامهریزی هم طوری بود که هم به درسش میرسید و هم در جنوب شهر جلسات مطالعاتی میگذاشت و به همه کاری میرسید.
فعالیتهای سیاسی او مانع از انجام امور عادی نمیشد. با توجه به سن و سالش، #خیاطی را هم در حدی که نیازهای خود را رفع کند، بلد بود. اهل #ورزش هم بود. بچه متفکر و با نشاطی بود. هر جا میرفت با خودش #انرژی_مثبت میبرد. خیلی #فعال بود و آرام و قرار نداشت
مادرم تعریف می کرد؛ « با آنکه از راهپیمایی روز قبل کاملاً خسته شده بود، اما رفتم و دیدم که دارد #قرآن و #نهجالبلاغه میخواند و همان طور هم خوابش برده بود».
محبوبه اغلب وقتها #روزه بود و در تمام لحظات زندگی فکر میکرد؛ خودش میگفت؛ «من حتی موقعی که دارم #ظرف_میشویم، به مسائل دینی و سئوال و جوابهایی که مطرح هستند، فکر میکنم.»👌
شادی روحش #صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
•
•
#ڪلامحق🖇
بیچـارهڪسیاستڪہ
#قیامت بیدارشـودوببیند
طورے #زندگۍ ڪردهڪہبـا #قرآن بیگانہبوده و #قرآن همبـااوبیگـانہاستــــ
#شیخحسینانصاریان🌱
•
•
..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•..
@dosteshahideman
..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•..
⚘﷽⚘
+ آخه تا کِی صبر و تحمل
خسته شدم دیگه...؟
. لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا . . .
از کجا میدونی !؟
شاید به زودی مشکلت
حل شد🌱:)
.
| #قــرانـ |
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
آیت الله بهجت(ره) :
هر چه ما گشتیم ذکری بالاتر از "صلوات" پیدا نکردیم .
اگر کسی حال #قرآن خواندن ندارد ، زیاد #صلوات بفرستد.🌹
☘اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد
وعجل فرجهم☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #بیست_وپنج صالح د
⚘﷽⚘
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #بیست_وشش
یک هفته بود که حرکات صالح و سلما و رفتار بقیه مشکوک شده بود.😕
صالح بی قرار بود و زهرا بانو و سلما نگران. این حال و هوا برایم اضطراب آور بود و می دانستم اتفاقی افتاده.😔
بیشتر نگران بچه بودم.
به تازگی نبض های کوچک و نامنظمی را حس می کردم. انگار بچه جان گرفته بود. حس خوبی به آن داشتم و انتطارم برای پایان این مدت شروع شده بود.☺️
گاهی با او #حرف می زدم و برایش قصه یا لالایی می گفتم. برایش #قرآن می خواندم و #مداحی و #مولودی می گذاشتم و با بچه به آن گوش می دادیم. حس می کردم سراپا گوش می شود و شوق و عجله ی او از من بیشتر است برای به دنیا آمدن.
چشمانم را روی هم فشردم که بخوابم اما خوابم نمی برد. صالح آرام درب اتاق را باز کرد و تلویزیون اتاق را خاموش کرد. به خاطر من تلویزیون کوچکی برای اتاق گرفته بودند. درب کمد را باز کرد و آرام کوله را درآورد.
قلبم فرو ریخت.😥 سعی کردم تکان نخورم که صالح فکر کند خوابم.
"پس اینهمه بیا و برو و پچ پچ و رفتارای مرموز مال این بود؟ این روزا اعزام داره که بیقراره...! مطمئنم نگرانه منو تنها بذاره. خدایا کمکمون کن😔 "
قطره اشکی😢 از گوشه چشمم روی بالش افتاد. وقت شام بود و صالح با سینی غذا آمد.
کمکم کرد روی تخت بنشینم. خودش لقمه می گرفت و با کلی خنده و شوخی لقمه ها را به من می خوراند و لابه لای آن بعضی را توی دهان خودش می گذاشت که مرا اذیت کند.
دوست نداشتم از غمم باخبر شود اما... امان از لب و لوچه ی آویزان😔
ــ چی شده قربون چشمات؟ چرا بغض داری؟ حوصله ت سر رفته مهدیه جان؟
ــ نه چیزی نیست.😒
ــ مگه صالح تو رو نمی شناسه؟ چرا پنهون می کنی گلم؟ بگو ببینم چی تو دلته؟
سینی غذا را پس زدم و خودم را به سمت او کشاندم و توی بغلش جا گرفتم. بغض داشتم😣 اما نمی خواستم گریه کنم. بیشتر به هم صحبتی اش احتیاج داشتم.
ــ صالح؟!😞
ــ جانِ صالح؟
ــ چیزی از من پنهون کردی؟
ــ مثلا چی خانومم؟😒
آرام خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و با نگاه پر بغضم به چشمانش خیره شدم. صالح دست و پایش را گم کرده بود. باید به او می فهماندم که خودش را اذیت نکند.
دستش را گرفتم و انگشتر فیروزه را توی انگشتش چرخاندم.
ــ من می دونم...😞
نگاهی گذرا به چشمانش انداختم و سربه زیر گفتم:
ــ کی میری؟
انگار نمی توانست حرفی بزند. دستش رافشردم و گفتم:
ــ فقط می خوام بدونم کی اعزام داری؟ می خوام بچه مو آماده کنم که این مدت باباش نیست منتظر شنیدن صداش نباشه. آخه تازگیا یه تکون های ریزی می خوره. یه چیزی مثل نبض زدن.
اشک توی چشم هایش جمع شده بود.😢 بلند شد و رفت کنار پنجره. آنرا باز کرد و دوباره کنارم نشست. خنده ی بی جانی کرد و گفت:
ــ آخه تو از کجا فهمیدی؟😒
ــ اونش مهم نیست. کی میری؟😔
ــ بعد از سال تحویل.
ــ امروز چندمه؟
ــ بیست و هفتم.
پوفی کشیدم و گفتم:
ــ خدا رو شکر... دو سه روزی وقت دارم.
ــ مهدیه جان... اگه بخوای نمیـ...😢
صحبتش را قطع کردم و دستم را روی لبش گذاشتم:
ــ من کی هستم که نخوام...؟ جواب #حضرت_زینب(س) رو چی بدم؟😓
نوک انگشتم را بوسید و سینی را برداشت و از اتاق بیرون رفت.
بغضم ترکید 😭
و توی تنهایی تا توانستم اشک ریختم و دخیل بستم به عمه ی سادات.
ادامه دارد...
🖇نویسنده👈 #طاهره_ترابی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔰 #خاطرات_افلاڪیان
#اٰعتڪاٰف بودیم ،موقع #قرآن خوندن
یه آقاٰیے بود بنده خداٰ
خیلے چاٰق بود #چشاٰش هم درست نمیدیدحتماٰ باٰید یه نفر کمکش میڪرد👬 ڪه راه بده دید کسے نیست
کمکش ڪنه خودش تنهابلند شد
شروع کرد راه رفتن همه مشغول
#قرآن خوندن بودن ،
تنها ڪسے ڪه بلند شد ڪمڪش ڪرد
خود #بابڪ بود…
🌷 #شهید_بابک_نوری_هریس🌷
🎙 #راوی: دوست شهید
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
#قرآن
#ثواب_فراوان
🌟روزی #پیامبر_اکرم(ص) به اصحاب خود فرمود:🌟
🌷آیا کسی از شما می تواند روزی هزار آیه بخواند؟ عرض کردند:چه کسی می تواند روزی هزار آیه بخواند؟ فرمود:آیا کسی از شما توانایی آن را ندارد که سوره ی تکاثر را بخواند؟ (یعنی با هزار آیه برابری می کند).
📚بحارالانوار، ج٩٢، ص٣٣٦
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی 🕊🌺
📢 #الگو_برداری_از_شهید 👇 #شهادت۱۷خرداد۹۵
🌸با صدای اذان انرژی میگرفت ، بهش آرامش میداد، همیشه جزء #اولین نفرهایی بود که تو #حسینیه واسه #نماز حاضر می شد و معمولا #صف #اول نماز وایمیستاد
🌸به شدت #اروم و #منطقی بود، تو جز خوانی های #قران شرکت داشت، توی حاشیه ها نبود، همیشه سرش تو کار خودش بود، به #دنیا و پول #اهمیت #نمیداد، دنبال مقام و رییس بازی هم نبود.
🌸تو #زیارت #عاشورا صف #اول می نشست، تعقیبات بعد از #نماز و میخوند، #متواضع بود با همه #مدارا میکرد، هیچ کس از اون #ناراضی نبود.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🔷️نقش قرآن چون که بر عالَم نشست
نقشه های پاپ و کاهِن را شکست
فاش گویم آن چه در دلْ مُضمر است
این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون که در جان رفت، جانْ دیگر شود
جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
با مسلمان گفت: جان بر کف بِنِه
هر چه از حاجت فزون داری بده....
🔷️اقبال لاهوری🔷️
#قرآن
#زندگی_با_آیه_ها
یک روز #شهید محمد بروجردی را دیدم که خیلی ناراحت است. هر قدر از او درباره ی علت ناراحتی اش پرسیدم، چیزی نگفت: بعد، این روایت را برای او خواندم که: «هرگاه فتنه ها شما را چون شب در بر گرفتند، #قرآن بخوانید».
این را که شنید، رفت سراغ قرآن و آن را برداشت و شروع به خواندن کرد. از آن پس، همیشه کارش همین بود، هر وقت که ناراحت می شد، به قرآن پناه می برد.
بعدها به من گفت که: چه چیز خوبی به من یاد دادی! قرآن واقعاً تسکین دهنده ی همه ی ناراحتیهای من شده است.
#شهید_محمدبروجردی
@dosteshahideman
#بهار_قرآن_با_شهدا
شهیدی که اقامت اروپا را نپذیرفت.
ضیاءالدین ذاکر، خلبان هوانیروز اوایل جنگ به همراه خانواده در ایتالیا بود که پیشنهاد ماندن در اروپا و برنگشتن به ایران در دوران دفاع مقدس را نپذیرفت.
از همان کودکی در درس خود بسیار تیزهوش و پیشرو بود در سال ۱۳۴۵ به هوانیروز پیوست.
پدرش می گوید: نکتهای که از شهید برایم زیبا و جالب بود این است که همیشه به ما توصیه میکرد: «خدایی باشید و در راه #قرآن و اسلام گام بردارید».
🌷وقتی در ایتالیا به مهارت او در پروازها پی بردند و به او و خانواده اش پیشهاد اقامت بجای رفتن به ایران و درگیرشدن در جنگ را دادند درپاسخ گفت : به اربابهایتان بگویید افسران ایران وطن فروش نیستند.
#شهیدخلبانضیاءالدینذاکر
@dosteshahideman