eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
929 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃#ای شهید ای طراوت همیشه🌿 دوست دارانت را دریاب ...|| ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های
⚘﷽⚘ نــام :مجید نـام خـانوادگـی :احدی نـام پـدر :سیف اله تـاریخ تـولـد :۱۳۴۵/۰۸/۲۱ مـحل تـولـد :تهران سـن :۲۱ سـال دیـن و مـذهب :اسلام شیعه وضـعیت تاهل :مجرد شـغل :سرباز مـلّیـت :ایران دسـته اعـزامـی :ارتش مسئولیت نظـامی :فرمانده گروه جـزئیات شـهادت تـاریخ شـهادت :۱۳۶۶/۰۵/۱۴ کـشور شـهادت :ایران مـحل شـهادت :میمک عـملیـات :کربلای۶ نـحوه شـهادت :اصابت ترکش خمپاره مـحل مـزار :بهشت زهرا (س) وضـعیت پـیکر :مـشـخـص موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه :۲۹ ردیـف :۱۲۴ شـماره :۹ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ حاجیه خانم صفیه شعبانی مادر شهید در مورد زندگی اين گرانقدر، چنین می گویند: پسرم مجید متولد 13/8/1345 و فرزند پنجم خانواده بود. از كودكی مهربانی و محبت او بی نظیر، نظم و دقت او بسيار بالا، و فضاي خانه با او سراسر نور، شور و نشاط بود، در دوران تحصیل همیشه از جانب آموزگاران مورد تشویق قرار می گرفت. پس از شروع جنگ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. قصد داشت پس از خدمت سربازی تشكیل خانواده بدهد. هنوز ازدواج نكرده بود كه از نیروی زمینی ارتش و سنگر 27 سنندج به جبهه اعزام شد و دو سال در جبهه به عنوان تك تیر انداز خدمت می كرد. در اواسط خدمت با ما تماس گرفت و گفت كه مچ پایش در رفته و در بیمارستان است. ما فوراً به بیمارستان رفتیم و در آنجا مطلع شدیم كه پایش تیر خورده است. مدتی در منزل استراحت كرد و مجدداً به محل خدمت خود بازگشت. گویا در خواب دیده بود كه شهید می شود وقتی به مرخصی آمد به خواهرش گفته بود كه مراقب پدر و مادرش باشند. سرانجام او در عملیات نصره در 20/5/1360 بر اثر اصابت گلوله در میمك به شهادت رسید. یاد و خاطره پسر عزیزم  در دل ما باقی و ماندگار می ماند. همیشه در نمازهایم به یادش هستم و برایش دعا می كنم. مزار این شهید در بهشت زهرا قطعه 29 است. روحش شاد و یادش گرامی باد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ شهید سلیمانی: خداوندا ! پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد، من آنها را در بین الحرمین برهنه دواندم، در سنگرها خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خندیدم و گریستم افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها آنها را ببخشی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_سی_و_هفتم7⃣3⃣
⚘﷽⚘ ⃣3⃣ طبق یه تغییر نظر کلی از جانب بنده مقصد از هفت باغ به جنگل قائم تغییر یافت😊 ماشین و پارک کرد و دوتایی پیاده شدیم. عینک آفتابی آبی خلبانیشم گذاشت منم عینک آفتابی مو گذاشتم و کنار هم قدم میزدیم. چه آرامشی داشتم از هم قدم شدن باهاش. محمدجواد: تازه میفهمم وقتی خدا توی کتابش گفته ازجنس شما همسرانی برای شما قرار دادیم و آرامش رو کنار اونا حس میکنید یعنی چی😊 چقدر کنار خانومم آرومم😍 _منم همون اندازه کنار تو آرامش دارم... حتی بیشتر😍 کنارهم با فاصله راه میرفتیم و حرف میزدیم. از خودمون گفتیم. از علایقمون. از سلایقمون. و کلی باهم آشنا شدیم. وچقدر بیشتر شناختمش. تقریبا یک ساعتی راه رفتیم و حرف زدیم. محمدجواد: فائزه❤️ _جانم☺️ محمدجواد: بیا اونجا عکس بگیریم👈 _چشم😍 منظورش کنار یه آبشار مصنوعی بود که خیلی قشنگ بود. من یه طرف آبشار روی پله ها وایسادم و محمدجوادم یه طرف پله ها وایساد و گوشی رو داد یه پسر بچه تا ازمون از دور عکس بگیره تا کل محوطه بیوفته. عکس رو گرفت و گوشی محمدجوادو داد . محمدجواد مشغول نگاه کردن عکس شد منم دستمو بردم توی آب و رایحه خنکی که آب به دستم میزد حس قشنگی رو بهم القا میکرد😊 یهو دستم میون اون خنکی آب گرم شد😳 محمدجواد دستمو بین آب گرفته بود... برای اولین بار دستش به دستم خورده بود... احساس میکردم کل بدنم آتیش گرفته... از گرمای دست اون بود یا خجالت رو نمیدونم... باصدای لرزون و ناخداگاه گفتم:محمد☺️ دستمو از آب کشید بیرون و گفت : همه بهم میگن جواد... دوس دارم تو محمد صدام کنی... برای همیشه... باشه خانومم _چشم محمدم😍 ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_سی_و_هشتم8⃣3⃣
⚘﷽⚘ ⃣3⃣ من و محمد دست تو دست هم از جنگل قائم خارج شدیم و سوار ماشین شدیم. با بغض صداش کردم...😢 _محمد... محمد: جانم خانمم😍 _یه چیزی میخوام بهت بگم...😔 محمد: چرا ناراحتی؟؟؟؟ چرا صدات بغض داره؟؟؟ فائزم چیشده؟؟؟😯 _محمد... من...😢 یهو زدم زیر گریه...😭😭😭😭😭 محمد با ترس به طرف من برگشت وقتی صورت خیس اشکمو دید تقریبا فریاد کشید 😡 محمد: فائزه بگو چیشده زود باش بگو کسی چیزی گفته کسی نگاه چپت کرده لعنتی دارم سکته میکنم حرف بزن دیگه😡 خندم گرفته بود و دیگه نمیتونستم ادامه بدم یهو زدم زیر خنده😂 محمد با بهت داشت نگاهم میکرد 😳 با لکنت زبون به حرف اومد محمد: فائزه... چیشده... میگم نکنه جنی شدی😰 وااای خدا اینو که گفته به معنای واقعی کلمه پکیدم از خنده😂😂😂😂😂 بین خنده شروع کردم به حرف زدن _محمد😂خیلی😂باحالی😂نفهمیدی😂داشتم سر😂کارت می😂ذاشتم😂 بعد چند دقیقه سکوت محمد و خنده من خودمو جم و جور کردم و نگاهش کردم. اوه اوه الان شده عین این شخصیت های کارتونی که موقع عصبانیت دود از کلشون بیرون میزنه😯 بالاخره به طرف اومد... غرید😯 محمد: بار آخرت باشه گریه میکنی فهمیدی😡 اون قدر محکم و با عصبانیت گفت که لال شدم از ترس😣 این دفه فریاد کشید و با تحکم گفت: فهمیدی؟؟؟😡 _ب..بب....بله😖 روشو از طرف من بر گردوند و ماشین و روشن کرد... سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم تا نگاهش نکنم... از دستش دلگیر بودم.... ضبط رو روشن کرد آهنگ دلتنگ حامد زمانی پلی شد. مثل یه تلنگر بود برای جاری شدن اشکام...😭 دلتنگ تموم شد و اهنگ بعدی که فرمانده بود پلی شد... سرمو از روی شیشه برداشتم و نزدیک محمد شدم. پشت چراغ قرمز بودیم و دست محمد روی دنده بود... نمیدونستم کاری که میخوام بکنم درسته یا نه.... یاعلی گفتم و دستمو گذاشتم روی دستش ... _ببخشید محمدم.... 😔 محمد دستشو از زیر دستم کشید بیرون و دست من افتاد روی دنده دستشو این بار گذاشت روی دستم دنده رو با دست من عوض کرد و آروم گفت : اشکات دنیامو خاکستری میکنه... دیگه گریه نکن... قول بده.... _قول میدم محمدم.... محمد: ممنون فائزم... دارد... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 11 August 2020 قمری: الثلاثاء، 21 ذو الحجة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ سخت دلتنگ تـ❤️ـوام ... صبر ندارم چه کنم حیف وصد حیف که ... بین من و تـ❤️ـو فاصله هاست گرچه دانم که ... به دامان تـ❤️ـو دستم نرسد باز هم در دل من ... حسرت کم حوصله هاست سلام حضرت عشـ❤️ـق ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ صبح با رایحه عطر تـــــو میگیرد جاڹ 💓 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔅 📖 صفحه 462 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ⭕️ 🔸امام کاظم (ع ): 🔹كسى كه مشورت كند ، اگر كارش را درست انجام دهد ، مردم او را بستايند و اگر به خطا رود ، معذورش دارند.(ميزان الحكمه ، ح ۹۸۴۷ ) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•