⚘﷽⚘
«سخت است که من سنگ مزار داشته باشم در صورتی که حضرت فاطمه (س) بینشان باشد.»
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ «سخت است که من سنگ مزار داشته باشم در صورتی که حضرت فاطمه (س) بینشان باشد.» •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾
⚘﷽⚘
شهید محمد (مرتضی) عبداللهی
تاریخ تولد : 1366/12/09
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : 1396/08/23
محل شهادت : دیرالزور - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل
محل مزار شهید : بهشت زهرا (س)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
مادر شهید
حاج خانم! چند فرزند دارید و مرتضی متولد چه سالی بود؟ گویا پدرشان هم رزمنده بود؟
من یک دختر و سه پسر دارم. مرتضی فرزند دوم خانواده بود که ۹ اسفند ۱۳۶۶ در منطقه نظام آباد تهران به دنیا آمد. ما از سال ۱۳۶۰ ساکن محله نظامآباد بودیم. با همسرم سعی میکردیم طبق اعتقادات دینی عمل کنیم. پدر مرتضی زمان جنگ رزمنده دفاع مقدس بود. بین سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ که جنگ تمام شد مرتب در جبهه بود و من و بچهها معمولاً در خانه تنها میماندیم. خیلی طول کشید تا دفعات مأموریت پدرشان کمتر از قبل شود. هنگام تحصیل مرتضی در دبیرستان که به نظرم سال ۷۸ بود، از محله نظام آباد رفتیم. آقا مرتضی دبیرستانش را در خیابان عباس آباد رفت و سال آخر مقطع تحصیلیاش را هم در مجتمع اندیشه صفا به پایان رساند. بلافاصله هم در رشته مهندسی عمران در دانشگاه شاهرود پذیرفته شد و اواخر سال ۹۴ به استخدام سپاه درآمد.
چه شد که پسرتان مسیر جهاد را انتخاب کردند و به سوریه رفتند؟
همیشه پدر آقا مرتضی در دورهمی خانواده از خاطرات دفاع مقدس تعریف میکرد. آقا مرتضی خیلی با اشتیاق گوش میداد و از پدرش سؤال میکرد. همین مسئله باعث شد از همان کودکی عاشق شهدا و دفاع مقدس شود. برای همین اولین بار در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ به مدت ۴۰ روز به سوریه اعزام شد. بار دوم مهر ماه ۹۶ به سوریه رفت و نهایتاً ۲۳ آبانماه سال ۹۶ در استان دیرالزور در شرق سوریه در آزادسازی بو کمال سوریه در عملیات شناسایی نقاط حساس دشمن به شهادت رسید. سه روز بعد از شهادت آقا مرتضی سردار قاسم سلیمانی اعلام کردند پاکسازی شهر بو کمال به پایان رسیده است. سردار سلیمانی پیشتر اعلام کرده بود تا سه ماه دیگر منطقه بو کمال از دست داعش آزاد میشود. آن موقع زمان اعزام دوم آقا مرتضی به سوریه کمی به تأخیر افتاده بود. خیلی حسرت میخورد و میگفت: «دیدید جنگ تمام شد و من نتوانستم بروم آنجا کاری انجام بدهم.» من به او میگفتم نگران نباش موقعش برسد میروی.
همرزمانش نحوه شهادت آقا مرتضی را تعریف کردهاند؟
یکی از همرزمان پسرم که خودش در این واقعه مجروح شده بود، اینطور برای ما تعریف میکرد که روز بیستوسوم آبان ماه ۹۶ گویا گروهی از فاطمیون، حیدریون و زینبیون باید به مقری برای شناسایی میرفتند. مرتضی با آنکه تازه از مأموریت برگشته و خسته بود، چون عقیده داشت کار جبهه نباید روی زمین بماند، به بقیه میگوید بیایید این دوستان را به مقررشان برسانیم. خودش جلوتر از همه راه میافتد. دوستش میگوید با ماشین تا مسیری را میتوانستیم طی کنیم و بقیه مسیر را باید پیاده میرفتیم. مرتضی به عنوان راهنما جلو میدوید و من و بقیه پشت سرش میدویدیم تا اینکه از طریق شکافتن دیوار یک ساختمان، داخل ساختمان دیگر رفتیم تا بتوانیم با رزمندگان به مقر اصلی برسیم. ناگهان داعش شروع به تیراندازی کرد. با مرتضی و گروه بچهها در داخل ساختمان ماندیم تا جو آرامتر شود. بعد از یکساعت منتظر ماندن دیدیم خبری از تیراندازی دشمن نیست و به سمت ماشینها حرکت کردیم. قرار بود اول یکی از بچههای گروه جلوتر حرکت کند که مرتضی گفت صبر کن اول من میروم. اگر خبری نبود شما دنبالم بیایید. با بیرون آمدن مرتضی از ساختمان دشمن که در کمین بود، با خمپاره ۱۲۰ به سمتمان شلیک کرد که یکدفعه گرد و خاک همه جا را فرا گرفت. من مجروح شدم. در آن حال فکر میکردم مرتضی رفته و ما را تنها گذاشته است، اما بعد متوجه شدم چند متر جلوتر از ساختمان یک نفر افتاده است. خودم را با حالت زخمی به او رساندم و دیدم مرتضی است. ترکشهای خمپاره به پهلو، صورت، سینه و پاهایش اصابت کرده و به شهادت رسیده بود. عکس محل شهادت مرتضی موجود است.
همیشه پسرها یک رابطه صمیمی با مادر دارند در مورد مرتضی چطور بود؟
مرتضی بیشتر بابایی بود و به لحاظ کارش از پدرش راهنمایی میگرفت. در کل تودار بود و کارهایی که میدانست از لحاظ احساسی من را نارحت میکند به من نمیگفت. بیشتر اوقات به من زنگ میزد یا پیام میداد «مامان ناراحت نیستی»، «زیاد فکر نکن» به این صورت دائم به فکر سلامتی من بود. مرتضی خیلی بچه شوخ طبعی بود و همه را شاد نگه میداشت. در بیشتر مسافرتها با من بود. الان دیگر سفر رفتن بدون مرتضی برایم معنا ندارد. همیشه میگفت: «چشمتان به دهان رهبر باشد. باید در مسیر ولایت باشیم تا به سعادت برسیم و از مسیر حق منحرف نشویم.»
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
همسر شهید
وصلت شما با آقا مرتضی چه حکایتی دارد؟
خواستگاری خانواده شهید از من به صورت سنتی بود. هنگامی که آقا مرتضی خواستگاری من آمدند ۲۰ سال سن داشتند و دانشجوی سال سوم رشته عمران بودند. در آذرماه ۸۷ عقد کردیم و مهر ماه سال ۹۰ شب تولد حضرت معصومه (س) سر زندگی مشترکمان رفتیم. آقا مرتضی تفکر معنوی بالایی داشت و خیلی دوست داشت زندگی سادهای را شروع کنیم. جهیزیه دخترکه یک عُرف بود ایشان به تعبیر هدیه از طرف پدر و مادر عروس میدانست و سفارش میکرد نباید در این قضیه سختگیری شود. نکته مهمی که بنده هنگام خواستگاری از ایشان دیدم داشتن برنامه و هدف مشخص در زندگی بود. با وجود اینکه آن موقع شغل مشخصی نداشت، ولی میگفت هر شغلی در آینده داشته باشم هدفم خدمت به اسلام است. هر زمان نیاز به جهاد باشد حتماً شرکت خواهم کرد. در حالی که آن موقع هنوز حرفی از جهاد در سوریه مطرح نبود، ولی آقا مرتضی تکلیفش با خودش مشخص بود. من فکر میکردم، چون در خانواده نظامی و انقلابی بزرگ شده، از چنین روحیه جهادی برخوردار است، ولی بعدها در زندگی مشترکمان متوجه شدم واقعاً ایشان به مسائل جهاد خیلی علاقه دارد.
خیلی حرفهای آموزشهایی از قبیل غواصی، راپل، پاراگلایدر و تیراندازی را دیده بود و نبوغ و مهارت خاصی داشت. پدر شهید در باره مهارت تیراندازیاش میگفت: «مهارت تیراندازی مرتضی آنقدر بالاست که میتواند یک گل را با تیراندازی کردن ترسیم کند.» در مدت ۱۰ سالی که با آقا مرتضی آشنا شدم صداقت و شهامت بسیار خاصی را در وجودش دیدم. آقا مرتضی احترام ویژهای به پدر و مادرش میگذاشت و هر وقت پدرشان را میدید دست ایشان را میبوسید. علاقه بسیاری به اهل بیت (ع) داشت خصوصاً به حضرت زهرا (س) چنانچه دوست نداشت سنگ مزار داشته باشد.
ماجرای اینکه آقا مرتضی نمیخواستند سنگ مزار داشته باشند چه بود؟
چند هفته قبل از اعزامش به سوریه با هم به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) سر قطعهای که الان مزارش است رفتیم. ایشان گفت من همیشه به این قطعه حس خاصی دارم. کششی من را به این طرف میکشاند. این وصیت را به صورت شفاهی کرده بود که اگر شهید شدم پیکرم را اینجا بیاورید. همانطور که بین قبرها قدم میزدیم قبر شهید علی امرایی که اسم جهادیشان «حسین ذاکر» بود را به من نشان داد. ایشان از لحاظ چهره شبیه آقا مرتضی بودند. خود آقا مرتضی میگفت هر کس در اداره من را میبیند میگوید با دیدن چهره شما یاد شهید «حسین ذاکر» زنده میشود. آقا مرتضی همیشه دعا میکرد هنگام شهادت ذرهای از بدنش باقی نماند و میگفت اگر پیکرم بازگشت در قطعه ۲۶ به خاک سپرده شود، اما سنگ مزار نداشته باشد. میگفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم.»
رفتنش به سوریه را به چه صورتی با شما مطرح کردند؟
رفتنش به سوریه در سال ۹۴ و زمانی بود که نبش قبر حجر بن عدی در سوریه توسط تکفیریها اتفاق افتاد. با این اتفاق آقا مرتضی خیلی در رفتنش جدی شد. میگفت اگر اینها به حرم حضرت زینب (س) برسند امکان دارد چنین بیحرمتی را انجام دهند. همیشه میگفت: «بهترین سرنوشت و سرانجام برای انسانها جز شهادت چه چیز میتواند باشد؟» با آنکه من به او میگفتم فکر رفتن شما هم برایم سخت است، ولی مرتضی خیلی با آرامش بنده را متقاعد میکرد و میگفت: «بهترین چیزی که آدم برای عزیزش بخواهد چه چیزی میتواند باشد؟ این همه در زندگی تلاش میکنیم که سرانجام چه شود؟ ما این همه سر روضههای اهل بیت (ع) میرویم تا وقتی نیاز باشد جهاد کنیم. اگر بیخیال باشیم چگونه رویمان میشود دوباره روضه اهل بیت (ع) را گوش کنیم؟»
به من میگفت: «هرموقع یا هر طوری که خبر شهادت من به دستت رسید این جمله را با خودت تکرار کن «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» بدون شک مصیبت سیدالشهدا علیهالسلام بزرگترین مصیبت در عالم است و هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت امام حسین (ع) نیست.» همین حرفهای آقا مرتضی باعث میشد آمادگی روحی در رفتنش برای من ایجاد شود.
حتی ایشان در سفر آخری که به سوریه داشت یک دستنوشته برای من به یادگار گذاشته بود که بعد از شنیدن خبر شهادتش آن را خواندم. واقعاً باعث شد قلبم خیلی آرام شود. برایم خیلی شیرین بود که آقا مرتضی حتی بعد از شهادتش هم به فکر من بود. آخرین نوشته شهید شفاعت نامهای بود که با جمله «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» شروع میشد. نوشته بود در آن دنیا من را شفاعت میکند و باز به من تأکید کرده بود یادم نرود هیچ مصیبتی بالاتر از مصیبت امام حسین (ع) نیست.
خبر شهادت همسرتان را چگونه متوجه شدید؟
ظاهراً همکارها میدانستند و میخواستند ترتیبی اتخاذ کنند و بعد به پدر و مادر شهید بگویند، ولی من از طریق اینترنت متوجه شهادت آقا مرتضی شدم. وقتی با فرماندهاش تماس گرفتم از طریق مدل حرف زدن وی متوجه شدم که خبر شهادت آقا مرتضی درست است.
⚘﷽⚘
همه زندگی با ایشان خاطره و درس بود. آقا مرتضی دوست داشت شروع زندگی مشترکمان همراه با معنویات باشد. حتی شب عروسی که تولد حضرت معصومه (س) بود بعد از مراسم عروسی زیارت شهدای گمنام واقع در شهرک محلاتی رفتیم و مناجاتی با شهدا داشت که برایم خیلی جالب بود. مطیع رهبر بود و خیلی ویژه ایشان را دوست داشت.
ویژگی بارز مرتضی تکلیف مداری بود. با آنکه خیلی رفیق داشت، ولی همه را از خود راضی نگه میداشت. آن هم به خاطر تشخیص دقیق و لزوم حضور به موقع ایشان بود. در آخرین اعزامش به سوریه در آزادسازی گذرگاه القایم در عراق هم حضور داشت. القایم گذرگاه بین استان الانبار عراق و دیرالزور سوریه است که نیروهای داعش از ابتدای بحران سوریه و عراق بر این گذرگاه مسلط بودند. وقتی این گذرگاه از داعش پاکسازی میشد، رزمندهها باید از عراق به پایانه مرزی بوکمال برمیگشتند. به واسطه این پیروزی همانجا بین رزمندگان قرعهکشی میشد که اسم هرکس بیفتد میتواند به نیابت همه بچههای آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود. قرعهکشی به اسم آقا مرتضی میافتد. با آنکه خودم هم همان موقع برای بار اول در اربعین راهی سفر کربلا بودم و اگر آقا مرتضی میآمد آنجا میتوانستیم همدیگر را ببینیم و با هم به زیارت برویم، اما آقا مرتضی انصراف میدهد و میگوید نه من به مرز بو کمال برمیگردم و بین تکلیف جهاد و زیارت ایشان جهاد را انتخاب میکند. میگوید تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است تا اینکه در همان منطقه به شهادت میرسد.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۳۱ مرداد ۱۳۹۹
میلادی: Friday - 21 August 2020
قمری: الجمعة، 1 محرم1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رسیدن امام حسین علیه السلام به کربلا، 61ه-ق
🔹ارسال نامه امام حسین علیه السلام به کوفه، 61ه_ق
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
قرار سینههای ...
بی قرار ما نمیآیی؟!
گل نرگـ💔ـس ...
امید حضرت زهـ💔ـرا نمیآیی؟!
شمردم روزها را ...
تامحرم در هوای تـ💔ـو
عزای جد مظلومتـ💔ـ رسید ...
آیا نمی آیی؟!
سلام صاحب عزا، آجرک الله مولا ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
دنیا مشتش را باز کرد.
شهدا "گل" بودند و ما "پوچ".
خدا آنها را برد و زمان ما را...
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 473
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام رضا (ع):
🔹چون ماه محرّم مى رسيد، كسى پدرم را خندان نمى ديد... چون روز دهم فرا مى رسيد آن روز، روز سوگوارى و اندوه و گريه او بود.
(وسائل الشيعه: ج ۱۰ ، ص ۵۰۵)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🏴...تَحْوِیلـ سٰالـ بِہْ وَقتـِ مُحَرَمْـ اَسْتــ
حَوِلْـ قُلوبَنــا بِہْ بُکـٰاءُ عَلَـــے الحُسِیـنـ...🏴
💠امام خامنه ای حفظه الله:
🌷یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسین بن علی (ع)،
یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرم و نعمت عاشورا برای جامعه شیعی ماست.
#ما_ملت_امام_حسینیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
حاج قاسم مهمون سیدالشهداست..!
این اولین محرمی ڪه
حاج قاسم مهمون سیدالشهداست!
از حاجی بخواهیم همونطوری ڪه برا خودش دعا ڪرد
برای ماهم دعا ڪنه!
#حاجی دعا ڪن بتونیم مثل خودت زندگی ڪنیم
و مثل خودتت #تو_بغل_امام_حسین جون بدیم ...
+راستی حاجی بعد تو همچی بهم ریختہ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_439403027.mp3
2.42M
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴به تو از دور سلام
🌴به سلیمان جهان از طرف مور سلام
🎤 #محمدحسین_پویانفر
👌فوق زیبا
🔴جدیدترین #مداحی های روز
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
💞💞💞
⚘﷽⚘
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_پنجاه_و_پنج5⃣5
⚘﷽⚘
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_پنجاه_و_ششم6⃣5⃣
فردا صبح حدود ساعتای ده رفتیم جمکران... دوباره خاطرات محمد برام تداعی شد... حالم خراب بود... از دیشب که اون حرفا رو زده قلبم عجیب درد گرفته... رو به روی محراب جمکران وایسادم و نماز خوندم.
وسط نماز بود که یهو بغضم شکست و اشکام جاری شدن...
_خدایا من بدون محمد نمیتونم... به خدا نمیتونم... ولی حاضرم نیستم یک عمر کنار من باشه و بدبخت شه...من با دل میخواستمش... نه بخاطر عذاب وجدان...خدایا من میرم از زندگیش بیرون... بخاطر خودش... بخاطر عشقش... توهم بهم کمک کن... بهم صبر بده تا تحمل کنم نبودنشو... بهم قدرت بده فراموش کنم عشقشو... خدایا کمکم کن...
با چشما خیس یه گوشه توی صحن جمکران نشستم و آهنگ صبح امید حامد رو پلی کردم...
همه چیز من و یاد اون مینداخت...
حتی خواننده محبوبم...
کلی با امام زمان درد و دل کردم و بهشون توسل کردم.
تصمیم گرفتم هرچه زودتر تصمیمم رو عملی کنم.
از دیشب محمد کلی زنگ زده بود اس داده بود... هه... چطور میتونه به عشقش خیانت کنه و به نامزدش اس بده... دوباره زنگ زد... جوابشو ندادم... دوباره... دوباره... اه... گوشی رو خاموش کردم.
خدای من باز قلبم درد گرفت... فاطمه از مسجد اومد بیرون و دویید طرفم.
فاطی: فائزه
_جانم...
فاطمه با من و من گفت: آقاجواد زنگ زد...
_چی شد؟؟؟چی گفتی بهش؟؟؟
_فاطی: هیچی دروغ گفتم. گفتم سرت درد میکنه خوابیدی...😔
_ممنون...
فاطی: فائزه میخوای دقیقا چیکار کنی؟
_بزار برگردیم کرمان... بعد میگم دقیقا میخوام چیکار کنم...😭
فاطی: اگه ازش جدا شی داغون میشی... شک نکن...
_بزار خودم داغون شم... فدای سر محمدم... ولی اون بزار به عشقش برسه... بزار اون خوشبخت شه حداقل...😭
چشم دوختم به گنبد مسجد جمکران و از آقا سعادت محمدجواد رو خواستم... بدون من😢
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_پنجاه_و_ششم6
⚘﷽⚘
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_پنجاه_و_هفتم7⃣5⃣
بقیه مسافرت ما هم با جواب ندادن من به محمد گذشت.
عصر جمعه رسیدیم خونه.
فکر میکردم الان همه قراره دعوام کنن و بگن چرا جواب محمد رو ندادی... ولی هیچ کس حتی خبرنداشت...😢
هی... دیگه کاملا معلوم شد چقدر براش مهمم...
سیم کارتم رو از روی گوشی برداشتم و گذاشتم کنار و یه سیم جدید گرفتم.
از فاطمه خواهش کردم دیگه جواب محمد رو نده و شمارشو بفرسته توی لیست سیاه... یک هفته سخت بدون شنیدن صدای محمدم به همین روال گذشت تا اینکه علی زنگ زد خونه.
_سلام داداشی
علی: علیک سلام. فائزه این مسخره بازیا چیه؟😡
_کدوم مسخره بازیا؟😳
علی: تو یک هفته اس چرا گوشیت خاموشه؟
_خط مو عوض کردم خب
علی: اینو میدونم نابغه😁چرا شمارتو ندادی جواد😡 چرا فاطمه تفره میره هرچی ازش میپرسم😡 چرا بعد اون سفر این قدر عوض شدی😡
بغض توی صدامو مخفی کردم و سعی کردم آروم و مصمم صحبت کنم.
_علی...
علی: بله
_من محمدجوادو نمیخوام.(فقط خدا میدونه گفتن این جمله برام مثل جون کندن بود😭)
علی تقریبا فریاد کشید:چییییی؟؟؟؟
_داداش من آروم باش خواهش میکنم. من توی یه نگاه عاشق شدم. همون شب اول بدون هیچ تحقیق و فکری هم جواب مثبت دادم. یک ساعت بعدشم محرمش شدم. شروع این عشق از اول بچگانه بود. تب عشقم داغ بود و حالا سرد شده. نمیخوامش.(اینا حرفایی بود که یک هفته داشتم تمرین میکردم تا به خانوادم بگم... حرفایی با گفتنشون قلبم تکه تکه میشد...😭)
علی مکث کرد... طولانی... _الوووو
علی: این حرف آخرته فائزه؟
_حرف آخرمه...😔
علی: بهشون بگم دیگه راه برگشتی نیست ها
_میدونم😔
علی: همه ی پلای پشت سرتو میخوای خراب کنی؟
_از قصد خراب میکنم... راه اشتباه رو نباید برگشت...
علی: به جواد میگم... فقط امیدوارم حلالت کنه....
_امیدوارم😔(هی... اون باید حلال کنه یا من...)
علی: خداحافظ
_یاعلی
گوشی رو قطع میکنم و دستمو میزارم رو سرم... احساس میکنم در حال انفجاره.... خدایا کمکم کن...
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
می گفت، شبـ🌙ـی به خانه #برمیگردد
با #سبــــزترین نشانـه برمیگردد
می گفت، ولی دلــ💓ـم گواهی می داد یک روز به روی #شانه بر می گردد😔
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۱ شهریور ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 22 August 2020
قمری: السبت،2 محرم 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رسیدن عمر بن سعد لعنة الله علیه به کربلا، 61ه-ق
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
سلام ما به محرم ...
به غصه و غم مهـ💔ـدی
به چشم کاسه خون و ...
به شال ماتم مهـ💔ـدی
سلام صاحبـ💔ـ عزا، آجرک الله مولا ....
#سلام
#امام_زمان
@mahdimontazeremast
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
بيش از اين ،سوی نگاهت ،
نتوانم نگريست!!!
اهتزاز ابديت را ،
يارای تماشايم نيست...
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 474
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•