💥 چه سختی هایی رو که تحمل نکردن شهدا😭
چه مبارزه با نفسهایی که نکردن😔
اون وقت الان طرف از یه چت کردن با نامحرم نمیتونه بگذره👫
از یه نگاه حرام نمیتونه بگذره👀
یه ذره دلش نمیاد مبارزه با نفس کنه😈
بعد توقع داره شهید هم بشه🚶♂
یادمون باشه
کسی شهید نمیشه مگر اینکه از سیم خاردار نفسش عبور کرده باشه💪
@dosteshahideman
#تلنگر
✍این روزها ...
👌ســـــعے ڪن
مـــــدافع قـــــ❤️ـــــلبت باشے
ازنـــــفوذ شـــــیطان
✅شاید سخت تر از مدافع حـــــرم بودن
مدافع قـــــــلب شدن باشد
♥️" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
قـــــلب،حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است
پس درحـــــرم او
غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️
@dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺دم غروب ماه رمضان
بریم #حرماباعبدالله(ع)🌺
به نیابت از #شهید
🌱حاج جوادحسناوی🌱
🗒زود راحتش کنیدروتنش پانزارید..😭🌷
🗒گفتم کجایی گفتی الیه..😭🌷
🎤 #نریمانپناهی🌱
#رزق_هرروزمون😍
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #قسمت چهاردهم #نمنمعشق مهسو حرفهای جالبی میزداین پسر...کنجکاوشده بودم راجع به اخلاق و رف
#قسمت پانزدهم
#نمنمعشق
یاسر
توی اتوبان مشغول رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد...
زدم روی بلندگو
_جانممامان
+سلامپسرم.کجایی مادر؟
_سلام.دارم میرم یه سری کاردارم بعدهم میرم اداره..
+باشهعزیزم.مراقبخودتباش.خداپشت و پناهت.
_یاعلی .
و تماس رو قطع کردم..
بارسیدن به مقصدموردنظرم از ماشین پیاده شدم...
به سمت در کوچک مشکی رنگ رفتم...
زنگ رو زدم...
مدل خاص خودم...
دوتا پشت هم...یکم فاصله یدونه زنگ ...دوتا پشت هم دوباره...
باصدای تیک بازشدن در رفتم داخل...کوچه رو ازنظر گذروندم و بعدازاطمینان از نبودن کسی در رو بستم..
یکی از بچه ها اومد سمتم...
+سلام میلادجان..خوش اومدی...چه عجب از این ورا...شنیدم گردوخاک کردی
پوزخندی زدم و به سمت کاناپه ی وسط اتاق رفتم...روش ولو شدم و پاهامو روی میزانداختم...
+سلام ... چقد کلاغا فعال شدن جدیدا...خبر گرد و خاکم پخش میکنن؟
+بس کن میلاد...خودت خوب میدونی چه خبره...کلاغا باید حواسشون به ادامس خوردناتم باشه...
با نفرت نگاش کردم و گفتم
_این هفدهمین باریه که بت میگم ازت بدم میادیاشار...
چندش ترین و غیرقابل اعتمادترین آدم روی زمینی برام...
کم حرف بزن...مسعود کجاست؟
+میخای کجاباشه؟خودت بش گفتی بره دنبال کارای مهمونی...
_خیلی خب...حواستو به همه چیز جمع کن...یه تارمو از سر کسی کم بشه خودم میکشمت...
میدونی که انگیزشم دارم...
+چشم رئیس😏کم رجز بخون...
حواسم هست...
پوزخندی به نشونه ی تمسخرزدم و از خونه خارج شدم...
دستمالمو درآوردم و اثرانگشتمو ازروی در پاک کردم...
سوارماشین شدم.و به سمت اداره به راه افتادم.
مهسو
وقتی رسیدم خونه در کمال تعجب بابا و مامان و مهیار خونه بودن.
نکنه اتفاقی افتاده باشه؟
با عجله رفتم وگفتم:
_سلام چیزی شده؟
مامان :وا،سلام.دختر چته .چرابایدچیزی شده باشه..؟
_آخه...آخه..آخرین باری که هممون باهم خونه بودیم رو یادم نمیاد...
ترسیدم ...همین
مامان نگاهش پرازغم شدو به بابا که باشرمندگی به نگاه پراز غم مهیارخیره شده بود نگاه کرد...
بابا:نه چیزی نیست دخترم.یاسرگفته تاوقتی که بهمون اطلاع نداده ازخونه خارج نشیم...
راستی شما کجارفتین؟
تازه همه چیزیادم اومده بود.کل وقایع امروز ازجلوی چشمم گذشت..
_لباسم رو عوض کنم میام میگم براتون...
بعداز تعویض لباسم به جمع برگشتم و جریانات رو براشون تعریف کردم.
وقتی شنیدن که یاسرچجور جونمونجات داده کلی ازش تعریف کردن.ومنم کلی حرص خوردم...
تاشب خودم رو مشغول درس کرده بودم.
بعدازشام رفتم توی اتاقم گوشیموبرداشتم و به طناز زنگ زدم..
+سلامبفرمایید.
_سلامطنازیچطوری؟
+ببخشیدشما؟؟؟
_واااااا.طناااز؟؟؟منم ها...مهسو
+ببخشیدنشناختم
_کوفت.خب سرم شلوغ بود.نگو سر خودت شلوغ نبوده.خودت که میدونی چه بدبختیایی سرمون اومده...
+خیلی خب بخشیدمت.ولی خیلی پستی.چون خودمم سرم شلوغ بود درک میکنم فقط...
کمی باهم حرف زدیم و قرارشد فرداصبح بیاد پیشم تا کمی همدیگه رو ببینیم.
بعداز قطع کردن تلفن لباس خواب خرسیمو پوشیدم و روی تخت ولوشدم و چراغ رو خاموش کردم...
حجم فشارهای امروز برام زیادبود...
توهمین افکاربودم که صدای تماس گوشیم اومد...
_سلام آقاسید
+سلام خانم..خوبید؟ببخشیدبدموقع مزاحم شدم
_خوبم ممنون.شما خوبین؟اختیاردارین مراحمین
+غرض از مزاحمت این که ان شاءالله فرداشب خدمت میرسیم برامحرمیت.
البته مادرم صبح اول وقت تماس میگیرن.فقط خواستم شمابدونین واطلاع داشته باشین.
_ممنون.لطف کردین.
+خواهش میکنم.امری نیست؟
_عرضی نیست
+شبتون زیبا.یاعلی ع
_خدانگهدار
بعدازقطع تماسش افکار مختلف به سرم هجوم آوردن...
ولی بعدازمدتی چشمام گرم شد و به خواب رفتم...
#روزیکهنمانددگریبرسرکویت
#دانیکهزاغیاروفادارترممن
#محیاموسوی
ادامه دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#قسمت پانزدهم #نمنمعشق یاسر توی اتوبان مشغول رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد... زدم روی بلن
#قسمت شانزدهم
#نمنمعشق
یاسر
بعداز قطع کردن تماسم دوتاقرص خواب خوردم که تخت بخوابم...
خوب میدونستم تا تهِ این بازی که شروع شده خواب درست و حسابی ندارم...
****
صبح باصدای یاسمن که داشت خودشو میکشت تا منوبیدارکنه ازخواب بیدارشدم..
_هااااااان چه مرگته...چته...عجبا..بزاربخوابم آخرین روز مجردیموبابا
بعدم به حالت ناله از تخت بیرون اومدم..
_خیرنبینی عجوزه،بااین صدات.اه اه
بترشی ان شاءالله..
+هوووی خانداداش چته هی غرمیزنی...اثرات دومادشدنه؟
همین که تو نترشیدی بازم جای شکرش هست..من به جهنم...
بحث کردن بااین بی فایده اس..
رفتم تو سرویس اتاقم تا دست و صورتموبشورم ...قیافمو تو آینه که دیدم وحشت کردم...
یاصاحب صبر...
بعداز مرتب کردن سر و وضعم و مرتب کردن تختم رفتم پایین
وارد آشپزخونه شدم...
عادت به صبحانه خوردن نداشتم...معده ام اذیت میشد...
_سلام براهل بیت...مامان جان تماس گرفتین؟
بابا با کنایه و خنده گفت:
+میبینم که عجله ام داری...ماشالارنگ و روتم که وا شده امروز
بااین حرف همشون خندیدن و من ازخجالت سرموپایین انداختم..
مامان:الهی دورت بگردم گل پسرم.آره عزیزم تماس گرفتم و قرارروبرای ساعت نه شب گذاشتم.با یاسمن برید طلافروشی یه انگشتر نشون بخرید.
_چشم روی چشام.
+چشمت بیبلامادر.خریدای خودتم انجام بده آرایشگاهم برو
_باشه مادری.میدونم بلدم خودم😅
++مگه تاحالاچندباردومادشدی خااان دادااااش؟😂😆
_آی عجوزه تو فکر خودت باش که نترشی
++بابااااا ببینین چی میگه😢
+اذیتش نکن پسر گل دخترمو.پاشیدبریدیالا.
رفتم توی اتاقم و لباسام رو پوشیدم...
حاضرو آماده اومدم پایین و به همراه یاسمن به سمت ماشین رفتیم و راهی شدیم.
مهسو
از صبح که باصدای پلید طناز که توی گوشم جیغ میزد ازخواب پریدم تاالان ک ساعت چهار بعدازظهره سرم دردمیکنه.
بازخوبه مامان به گلبهار خانم که بعضی مواقع ازش میخادبرای کارای خونه کمکش کنه سپرده بود تا بیاد ...وگرنه حسابی دخلم میومد...
خیلی استرس داشتم.حس مزخرفی بود..دوس داشتم جیغ بزنم تا تخلیه بشم...
مامان اومد توی اتاقم و گفت
+مهسو؟؟لباس انتخاب کردی؟اصلا حمام رفتی؟این چ وضعیه که براخودت ساختی آخه ؟
اشک از چشام سرازیرشد...
_مامان؟میشه یکم بغلم کنی؟😢
روی تخت نشستم و گریه سردادم..
دستاشوکه دورم حلقه کرد هق هقم بیشترشد..
_آخرین باری که بغلم کردی یادم نمیادمامان..سالهابودعطرتنتوفراموش کرده بودم...
مامان من میترسم...ازآخرش میترسم..
+هیچوقت مادرخوبی نبودم..اصلا نبودم که بخوام خوب یابدش رو مشخص کنم..
ولی همیشه تو و مهیارروعاشقانه دوس داشتم..
عزیزدلم..پدرت به اقایاسر خیلی اعتمادداره..به منم چیزی نگفته ولی میدونم که حرفی روالکی نمیزنه...
خودت رو به دست سرنوشت بسپار ماه من..
با حرفاش آروم شده بودم..
بوسیدمش
_ممنون..حالم بهترشد..هرازگاهی آغوشتو به روم بازکن..
خنده ای کرد و گفت
+چشم بلاخانم.سرم رو بوسید و ازاتاق بیرون رفت..
**
به ساعت نگاه کردم راس نه بود..
باصدای زنگ آیفون از جام پریدم..
مهیار به سمت آیفون رفت و دررو بازکرد..
خداروشکر کردم که این بارقرارنیست چای ببرم.
اول از همه پدرش واردشد.آدم بادیدن چهره ی باباشون یه حس خوبی بهش دست میداد.
باهاش سلام کردم و به رسم ادب لبخندی هم چاشنیش کردم..
بعدازاون هم نوبت به الهام خانوم و بعدهم یاسمن رسید..
یاسمن منوسفت بغل کردوگونه ام روبوسید.منم همینطور..دم گوشم آروم گفت:خوشگل شدی زن داداش
_بروبینم بچچچه.
ازکنارم رد شد ..آخرین نفر یاسربود...
این بار کت و شلوار مشکی پوشیده بود با پیرهن یقه دیپلمات سرمه ای...که واقعا بهش میومد..تک خنده ای کرد و سر به زیر دسته گل رز رو بهم داد...
شیک و ساده..
+تقدیمبه شما
_ممنونم
به سمت جمع رفتیم و بهشون ملحق شدیم...
#اگردرمانتویی
#دردمفزونباد
#محیاموسوی
ادامه دارد....
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
میلادی: Monday - 10 May 2021
قمری: الإثنين، 27 رمضان 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا عید سعید فطر
▪️9 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️17 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️27 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️33 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
بیا ...
که بی گل رویت ...
بهـ🌸ـار بی معناست
سلام اصل بهـ❤️ـار ...
#سلام
#امام_زمان
#ماه_مبارک_رمضان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌷ارغوان
لاله گون
صبحگاهان که پرستوها
غلغله مےآغازند
جان شیرین مرا در دست گیر
به تماشاگه پرواز ببر...
هآی بشتاب که همپروازان
نگران غمـ همپروازند🍃
💐#صبحتون_شهدایی❤️
🌹#شهید_محمودرضا_بیضایی🕊
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
🍀🍀🍀
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۱۱۷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📌 روح ایمان
🔆 امام صادق علیه السلام فرمودند:
«مَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ خَرَجَ رُوحُ الْإِيمَانِ مِنْه» (بحارالانوار ج ۹۳، ص ۳۷۲)
هرکس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر) بخورد، روح ایمان از او جدا میشود.
🚫 مسلمان بدون روح ایمان کجا و لشکر امام زمان و زمینهسازی ظهور کجا؟!
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃🌸دعای روز بیست وششم ماه مبارک رمضان •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃
⚘﷽⚘
🍃🌸دعای روز بیست وهفتم ماه مبارک رمضان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_1007433986.m4a
8.14M
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
تفسیر دعای روز ببست وهفتم
#ماه_مبارک_رمضان
#حجت_السلام_والمسلمین_عنایت_نژاد
#التماس_دعای_فرج
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_1007014559.mp3
4.08M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء بیست و هفتم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_علی_اکبر_شیرعلی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡{ خونپاڪتدوبارهثابتڪرد
نامشیـرانبہبیشہمیمـاند
بیندۍمــاهسرختقویمم
خاطراتتهمیشہمیماند }♡
#حاجقاسم
@dosteshahideman
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_علی_اکبر_عربی
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
شهید علی اکبر عربی در تاریخ 3/4/ 1355 در روستای سرکوبه از روستاهای شهرستان خمین در استان مرکزی در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشودند ایشان دوره ی ابتدایی و راهنمایی خود را در همان روستا در کنار خانواده اش به پایان رساندند و برای ادامه تحصیل به شهرستان خمین رفتند و مدرک فنی خود را در آنجا گرفتند در سال 1372 به جای خدمت مقدس سربازی وارد سپاه شدند و دوره ی آموزشی خود را در همدان شروع کردند و بعد از آموزش های لازم به طور رسمی در سپاه خمین مشغول به کار شدند. در همان روزها بعد از استخدام به منطقه کردستان (مهاباد ) رفتند و در درگیری با کوموله ها مشغول شدند ایشان سه سال در خمین بودند و بعد از آن به اراک رفتند که به مدت 4 سال هم آنجا مشغول به ادامه خدمت شدند و در سال 1385 بعد از ازدواج آغاز زندگیشان را در قم شروع کردند و ثمره این ازدواج 3فرزند بود. و بعد از عزیمت به قم شروع به ادامه تحصیل نمودند و همزمان با ادامه تحصیل در سال 1386 در مسجد مقدس جمکران به عنوان خادم افتخاری مشغول شدند و در سال 1390 در حرم حضرت معصومه سلام ا... علیها (و در صحن صاحب الزمان (عج) ) به عنوان خادم افتخاری پذیرفته و مشغول به خدمت شدند، که این هم برگ زرینی از افتخارات ایشان می باشد از بدو ورودشان به قم ابتدا در دفتر فرماندهی لشکر مشغول به خدمت شدند و در سال 1391 وارد گردان امام حسین (ع) شدند ایشان با وجود اینکه در آن زمان کمر درد شدیدی داشتند برایشان مقدور نبود کار سنگینی انجام دهند ولی در منطقه شمالغرب (سردشت) حضور پیدا کردند ایشان در اواخر علاوه بر جانشین گردان امام حسین (ع) همزمان فرماندهی گردان الی بیت المقدس و هم فرمانده پایگاه شهید زین الدین منطقه پردیسان را برعهده داشتند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
💐🕊🌿🕊🌺🌿
🍂🌺🕊🌺
🍂🌾
🌺
🕊
وصیت نامه📝
شهید مدافع حرم علی اکبر عربی🌹
خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی خبری نمانیم، خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو را نرود و جانی عطا کن برای تو برود.
با عرض سلام و ادب و احترام به خدمت همسر سخت کوش ، با محبت ، ولایتمدار خودم امیدوارم که در طول زندگی سختی ها و کاستی هایی که به واسطه حقیر متحمل شده ای را مانند گذشته به بزرگواری خودت مورد عفو و بخشش قرار دهی و اینجانب را حلال کنی ...
همسر عزیزم امیدوارم بعد از من بتوانی فرزندان را به خوبی تربیت نمایی ، این مسئولیت بسیار سنگین خواهد بود ولی به حمداله با توانمندی که در وجود شما می باشد این امر محقق خواهد شد . همسر خوبم هرگاه فشارهای زندگی و ناملایمات اجتماعی باعث آزردگی شما گردید ابتدا به خداوند توکل کن و بعد روز عاشورا و مصائبی که به حضرت زینب (س) وارد شده است را برای خود مرور کن که این باعث روحیه دادن به شما خواهد بود . و...
پسر با محبتم آقای محمد مصباح جان ، امیدوارم در آینده جوانی انقلابی ، ولایت مدار ، دانشمند باشی و بتوانی برای اسلام خدمتگزاری توانمند و پر توان ظاهر شوی و همیشه دین را سرلوحه زندگی خود قرار دهی و همیشه رشد خود را همراه با بصیرت ادامه دهی که این امر باعث رستگاری در دنیا و آخرت شما خواهد شد ان شاء الله ...
دختر گلم فاطمه جان بابا و طهورای عزیز و کوچولو امیدوارم با حجاب و عفتی که خواهید داشت مبارزه خوبی برای اسلام در کل مقاطع زندگی باشید و بدانید تا زمانی که حجاب دارید مانند دری در میان صدف محفوظ خواهید بود.
از خداوند منان می خواهم عنایتی به شما داشته باشد تا با حجاب خود همیشه خنده و رضایت بر لبان مبارک حضرت فاطمه (س) را به وجود بیاورید که این باعث رستگاری شما در دنیا و آخرت خواهد بود .
سلام بر پدر و مادر عزیزم امیدوارم که مرا حلال کنید و بی ادبی و کاستی های بنده را مورد عفو و بخشش خود قرار دهید و با دعای خیر خود سبب رستگاری این فرد گنهکار شوید. مادر خوبم از شما عاجزانه تقاضا میکنم که بعد از شهادتم همچنان که در شهادت برادران خود صبر پیشه کردی صبور باشی و افتخار کنی که خداوند به شما لیاقت داده تا فرزندی تقدیم حضرت زینب (س) بکنی . خداوند منان را همیشه شکر گذار باشید . و...
شهید مدافع حرم حضرت زینب (س)
علی اکبر عربی 05/10/94
🌹شهید🌹علی🌹اکبر🌹عربی🌹
🌹تاریخ ولادت: ۱۳۵۵
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴
🌷محل شهادت: سوریه
🌺شادی روح مطهر شهید صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌷پسر با محبتم آقامحمد مصباح جان
امیدوارم در آینده جوانی انقلابی ، ولایت مدار ، دانشمند باشی و بتوانی برای اسلام خدمتگزاری توانمند و پر توان ظاهر شوی و همیشه دین را سرلوحه زندگی خود قرار دهی و همیشه رشد خود را همراه با بصیرت ادامه دهی که این امر باعث رستگاری در دنیا و آخرت شما خواهد شد ان شاء الله ...
دختر گلم فاطمه جان بابا و طهورای عزیز و کوچولو امیدوارم با حجاب و عفتی که خواهید داشت مبارزه خوبی برای اسلام در کل مقاطع زندگی باشید و بدانید تا زمانی که حجاب دارید مانند دری در میان صدف محفوظ خواهید بود.
🌷از خداوند منان می خواهم عنایتی به شما داشته باشد تا با حجاب خود همیشه خنده و رضایت بر لبان مبارک حضرت فاطمه (س) را به وجود بیاورید که این باعث رستگاری شما در دنیا و آخرت خواهد بود .
🌷سلام بر پدر و مادر عزیزم
امیدوارم که مرا حلال کنید و بی ادبی و کاستی های بنده را مورد عفو و بخشش خود قرار دهید و با دعای خیر خود سبب رستگاری این فرد گنهکار شوید.
🌷 مادر خوبم از شما عاجزانه تقاضا میکنم که بعد از شهادتم همچنان که در شهادت برادران خود صبر پیشه کردی صبور باشی و افتخار کنی که خداوند به شما لیاقت داده تا فرزندی تقدیم حضرت زینب (س) بکنی . خداوند منان را همیشه شکر گذار باشید و...
🌷قسمت آخر
🌹شهید🌹علی اکبر🌹عربی
🌷محل شهادت : 💔سوریه
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•