⚘﷽⚘
🕊🍂🍂🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: #شهيدم كن...
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود.
بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند.
سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده.
مي دانستم دنبال #شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود.
#شبهاي_جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد.
مي گفتم خسته ميشي بخواب. مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد.
من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم.
آخر هم جبران كرد. هميشه كه از در خانه داخل مي آمد صدا مي زد سلام سردار.... سلام مولا!
🌹متولد اول مهر سال ۱۳۶۱
🌹 #شهید_مهدی_عزیزی_
🍀🍀🍀
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
❣﷽❣ . #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 28 چرا تعقیبات نماز این همه اهمیت داره؟ 🔶استاد پناهیان؛ 🌺خدا اوم
❣﷽❣
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 29
استاد پناهیان
چه کسی میخواهد از نماز بهره بیشتری ببرد؟
میخوام یه راهی رو خدمتتون عرض کنم که رسول خدا فرمود نمازی که میخونی بهتر بشه
🌸🌸
شما اول توسل به خدا و ائمه عصمت پیدا بکن
برای اینکه نور این سفارش رسول خدا تو دلت بشینه
و اثر گذار بشه که تا آخر عمر دست از این اثر خوب شدن نماز بر نداری
خب حالا خود شما فکر کن اگه میخواهی نماز تاثیر گذار تر در وجود خودت قرار بگیره
غیر از مودبانه خوندن نماز
کدوم قسمت از نماز رو باید یه کمی بیشتر طول داد و با توجه بیشتر اجرا کرد ؟
سجده✅
خدا میدونه که چه نعماتی در این سجده نهفته است
به همین خاطر در هر رکعت دو تا سجده قرار داده
خدا میدونسته اثرش چیه روی من و شما
از همون اول نماز که گفتی الله اکبر عشقت ❤️ در سجده باشه
اخ جون الان یه رکوع می رم بعد میرم سجده....
❤️💚
از سجده اول که بلند میشی یه جورایی قلبت داره پر می کشه از سینه ات بیرون
دلت از جا کنده میشه
خدا میگه صبر کن .....صبر کن...یه سجده دیگه هم برو عزیزم
نترس یکی دیگه برو عزیزم
چه عشقی پیدا کرده به سجده
سجده دوم که میخوای بلند بشی دیگه نمی تونی
خدااااا من نمی تونم از سجود در خانه تو بلند شم
خدا میگه دستت رو بده من
بحول الله و قوته أقوم وأقعد
بیا من کمکت میکنم
دستت رو بده من
میدونم چه مزه ای بهت داده سجود در خانه من
ذکر سجده رو موافقید گاهی سه مرتبه بگویید ؟
قبول آقا!!!
خدا یا هر که از این بزرگواران ذکر سجده رو سه مرتبه گفت
مشکلات دنیا و آخرتش رو حل کن
🌺🌺🌺
الهی امین
#ادامه_دارد
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔴 نه تورنتو نه سوربن، الان باید بجنگیم
🔹شهید زین الدین با رتبه ی ۴ پزشکی به دعوت نامه ی دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد و شهید آقاسی هم علی رغم رتبه ی ممتازی در دانشگاه تورنتو کانادا برگشت ایران و در جنگ شرکت کرد، استدلال هر دو نفرشان این بود که در حال حاضر در جنگ نظامی هستیم و کشورمان به ما نیاز دارد.
🔹همان طور که در جنگ، نخبگانی داشتیم که پای کشورشان ایستادند الان هم نخبگانی داریم که در جنگ اقتصادی پای کشورشان هستند هرچند که شرایط رفتن به خارج را دارند.
🔹امثال دکتر تقی پوریان، مهندس زنگنه و دکتر نجات بخش از همین دسته هستند.
🔹ایران را جوانان با غیرت ایرانی به قله های پیشرفت میرسانند.
🌷 #یادشهدابایکصلوات🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
مژدهے یوسف به ڪنعان آمده ...
پیڪر مطهر مدافع حرم
#شهید_هادی_شریفی
از شهر مقدس قم بعد از گذشت
۵ سال از زمان شهادت در سوریه
شناسایے شد و به میهن برمیگردد.
🍀🍀🍀
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🚨 #تڪمیلی
پیڪر مطهر شهید مدافع حرم «هادے شریفی» اعزامے جمعے نیروے زمینے سپاه تیپ ۲۰ رمضان توسط تیم تفحص ایثارگران سپاه و نقسا ڪشف و از طریق ازمایش DNA توسط مرڪز ژنتیک نور سپاه تعیین هویت شد.
خبر پیدا شدن پیڪر مطهر شهید به خانواده دقایقے پیش توسط سردار موحدے ڪیا فرمانده تیپ ۲۰ و سردار سفیدچیان معاون آماد نیرو زمینے اعلام شد. این دیدار و اطلاع رسانے با حضور مادر و همسر و فرزندان شهید در ڪرج ، محل سڪونت شهید برگزار شد.
🍀🍀🍀
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_هشتم انقد سروصدا کرد که بچه ها دورمون جم شدن و کلی سر و صدا کردن و از نق
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_نهم
تو این مدت خیلی کمتر درس میخوندم
دیگه عادت کرده بودم با رامین همش برم بیرون
_ حتی چند بارم تصمیم گرفتم که رشتم و عوض کنم و از ریاضی برم
عکاسی اما هردفعه یه مشکلی پیش میومد
رامین خیلی هوامو داشت و همیشه ازم میخواست که درسامو خوب بخونم
همیشه برام گل میخرید وقتی ناراحت بودم یه کارایی میکرد که فراموش
کنم چه اتفاقی افتاده
_ دوتامون هم پرشرو شور بودیم کلی مسخره بازی در میوردیم و کارای
بچه گانه میکردیم
گاهی اوقات دوستام به رابطمون حسادت میکردن
بعضی وقتا به این همه خوب بودن رامین شک میکردم
_ اون نسبت به من تعهدی نداشت من هم چیزی رو در اختیارش نذاشته
بودم که بخواد بخاطر اون خوب باشه اون زمان فکر میکردم بهم علاقه داره
یه سال گذشت
خوب هم گذشت اما...
_ اونقدر گذشت و گذشت که رسید به مهر
من سال آخر بودم و داشتم خودمو واسه کنکور آماده میکردم
_ اواخر مهر بود که رامین یه بار دیگه قضیه ازدواج رو مطرح کرد...
اما ایندفعه دیگه جدی بود
وازم خواست که هر چه زودتر با خانوادم صحبت کنم
_ تو موقعیتی نبودم که بخوام این پیشنهادو تو خانوادم مطرح کنم
اما من رامین دوست داشتم
ازش فرصت خواستم که تو یه فرصت مناسب به خانوادم بگم
اونم قبول کرد چند ماه به همین منوال گذشت...
رامین دوباره ازم خواست که به خانوادم بگم...
ومن هر دفعه یه بهونه میوردم
برام سخت بود
_ میترسیدم به خانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو این مدت خیلی وابسته ی
رامین شده بودم و همیشه ترس از دست دادنشو داشتم....
برای همین میترسیدم که اگه به خانوادم بگم مخالفت کنن
ولی رامین درک نمیکرد.....
بهم میگفت دیگه طاقت نداره....
دوس داره هرچه زودتر منو بدست بیاره تا همیشه و همه جا باهم باشیم.
_ بهم میگفت که هر جور شده باید خانوادمو راضی کنم چون بدون من
نمیتونه زندگی کنه.
چند وقت گذشت اصرار های رامین و حرفایی که میزد باعث شد جرأت
گفتن قضیه رامین رو پیدا کنم.
یه روز که تو خونه با مامان تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم.
_ رفتم آشپزخونه دوتا چایی ریختم گذاشتم تو سینی از اون پولکی های
زعفرانی هم ک مامان دوست داشت گذاشتم و رفتم رومبل کناریش
نشستم.
_ با تعجب گفت:
به به اسماء خانم چه عجب از اون اتاقت دل کندی.
_ چایی هم که آوردی چیزی شده چیزی میخوای
کنترل و برداشتم و تلوزیون و روشن کردم
با بیخیالی لم دادم به مبل و گفتم وااااا این چه حرفیه مامان چی قراره بشه
ناراحتی برم تو اتاقم.
نه
_ مادر کجا چرا ناراحت میشی تو که همش تو اتاقتی ، اردلانم که همش یا
بیرونه یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولی تو چی یا دائم تو اتاقتی یا
بیرون،، چیزی هم میگیم بهت مثل الان ناراحت میشی
پوفی کردم و گفتم مامان دوباره شروع نکن
_ مامان هم دیگه چیزی نگفت
چند دقیقه بینمون با سکوت گذشت.
مامان مشغول دیدن تلویزیون بود
گفتم:
_ مامان
- بله
_ میخوام یه چیزی بهت بگم
_ خب بگو
_ آخه....
_ آخه چی
_ هیچی بیخیال
_ یعنی چی بگو ببینم چیشده جون به لبم کردی.
_ راستش...راستش دوستم مینا بود یه داداش داره
_ مامان اخم کرد و با جدیت گفت خب
_ ازم خواستگاری کرد،،مامان وایسا حرفامو گوش کن بعد هرچی خواستی
بگو گفتن این حرفا برام سخته اما باید بگم اسمش رامینه ۲۴سالشه و
عکاسی میخونه از نظر مالی هم وضعش خوبه منم هم
_ تو چی اسماء
سرمو انداختم پایین و گفتم
دوسش دارم
_ یعنی چی که دوسش داری ؟؟
تو الان باید به فکر درست باشی حتما باهم بیرون هم رفتین میدونی اگه
بابات و اردلان بفهمن چی میشه
_ اسماء تو معلوم هست داری چیکار میکنی
از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیه چرا شلوغش میکنی یعنی حق
ندارم واسه آیندم خودم تصمیم بگیرم
_ اخه دخترم اون خانواده به ما نمیخورن اصلا این جور ازدواج ها آخر و
عاقبت نداره تو الان باید به فکر درست باشی ناسلامتی کنکور داری
_ مامان بهانه نیار چون رامین و خانوادش مذهبی نیستن، چون
مسافرتاشون مشهد و قم نیست چون مثل شما انقد مذهبی نیستن قبول
نمیکنی یا چون مثل اردلان از صبح تا شب تو بسیج نیست
_ اینا چیه میگی دخترخانواده ها باید به هم بخوره .....
حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم مامان تو نمیتونی منو منصرف کنی
یعنی هیچ کسی نمیتونه من خودم برای خودم تصمیم میگیرم به هیچ
کسی مربوط نیست..
_ سیلی مامان باعث شد سکوت کنم
دختره ی بی حیا خوب گوش کن اسماء دیگه این حرفا رو ازت نمیشنوم....
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۰۷ مهر ۱۴۰۰
میلادی: Wednesday - 29 September 2021
قمری: الأربعاء، 22 صفر 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️7 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️12 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️15 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️16 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یا رب ...
آن آرامِ جانِ ...
بی قرارِ ما ...
کجاست؟؟؟
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
دل انگیز است
صبحی را
که خورشیدش
نگاه شما هست ....
#شهید_محمودرضابیضایی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#صبحتون_شهدایی
☘☘☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃
۲۴۵
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمودرضا_بیضائی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام سجاد علیه السلام:
🔹کارى که با تقوا همراه باشد اندک نیست، چگونه آنچه مقبول خـدا قرار گرفته، انـدک محسـوب شـود. (تحف العقول، ص ۳۱۸)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔹ساعت مخصوص خدا
گفتم:" با فرمانده تان کار دارم."
گفت:"الان ساعت یازده است،ملاقاتی قبول نمی کند."
رفتم پشت در اتاقش در زدم،گفت:"کیه؟"
گفتم :"مصطفی من هستم.""گفت :"بیا تو."
سرش را از سجده بلند کرد ،چشمهای سرخ، خیس اشک و رنگش پریده بود.😓
نگران شدم :"گفتم چه شده مصطفی؟ خبری شده؟کسی طوری اش شده؟"
دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین.زُل زد به مهرش .دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشتهایش رد می کرد.
گفت :"ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقطبرایخدا گذاشتم.بر می گردم کارهایم را نگاه می کنم.
از خودم می پرسم کارهایی که کردم ،برای خدا بود یا برای دل خودم؟"😔
🥀شهیدمصطفیردانیپور🥀
🍀🍀🍀
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#طنز_جبهه
💢خاطره جالب
و طنز رهبر انقلاب از زمان جنگ....😅
💢عکس باز شود....😉
🖤اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها 🖤
☘☘☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خدمتمادرسردارهوررفتیمتاتابلوۍ
«درآغوشبهشت»رارونمایـےکند،چشمش
کهبهچهرههاافتاد...
نیـمساعتـےآنجابودیم،فقطازحاجقاسم
حرفمـےزد؛حتـےجملهازپسرشکهسردارِ
بزرگومظلومدفاعمقدسبودحرفـےنزد
یـادروضهۍمعروفامالبنین(س)افتادم
کهمداممـےگفت:ازحسینمچهخبر...؟!💔
✍🏼 #اسماعیل_معنوۍ
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
ما
#شانه
خالی
کردیم
و آنها
هنوز
#پلاک
گردنشان
است...
☘☘☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
توۍهرکانالـےمیگردمادمینشنوشته:
پیادهروۍاربعینبهنیتجاموندهها!
وکانالپرهازکلیپهاوعکسهاۍمسیر💔
آقـاۍامامحسینیهچیزۍبـےتعارفبگم:
فقطبراۍدلخستهۍماجانبودتوۍاینزیارت؟!💔آخهمـادورازشمـاداریمدقمـےکنیمآقاجان!
میگنکهشرطعاشقـےصبوریه،اونمبهچشم!(:
آخهنـازشماخریدندارهاربـابم✨!
#اربعین #دفاع_مقدس
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
توۍهرکانالـےمیگردمادمینشنوشته: پیادهروۍاربعینبهنیتجاموندهها! وکانالپرهازکلیپهاوعکسهاۍم
ڪربلارفتنخودرابهرخمانکشید
مادرستاستنرفتیـمولـےدلداریم!(:💔
#اربعین #دفاع_مقدس
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
hossein.sib.sorkhi.zendegi.hekmat.dare(128).mp3
3.59M
🎧 #مداحـےتایـم
『زندگـےعلتداره؛عشقعلتداره...』
#اربعین #دفاع_مقدس
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_نهم تو این مدت خیلی کمتر درس میخوندم دیگه عادت کرده بودم با رامین همش بر
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_دهم
فهمیدی
بدون این که جوابشو بدم رفتم اتاق و در و محکم کوبیدم....
_ بغضم گرفت رفتم جلوی آینه دماغم داشت خون میومد بغضم ترکید
نمیدونم برای سیلی که خوردم داشتم گریه میکردم یا بخاطر مخالفت
مامان
انقد گریه کردم که خوابم برد فردا که بیدارشدم دیدم ساعت ۱۲ ظهره و
من خواب موندم.
مامان حتی برای شام هم بیدارم نکرده بود
گوشیمو نگاه کردم 10 تا میسکال و پیام از رامین داشتم
_ بهش زنگ زدم تا صداشو شنیدم زدم زیر گریه
ازم پرسید چیشده
نمیتونستم جوابشو بدم گفت آماده شو تا نیم ساعت دیگه میام سر
خیابونتون
از اتاق رفتم بیرون هیچ کسی نبود مامان برام یادداشت هم نذاشته بود
رفتم دست و صورتم و شستم و آماده شدم انقد گریه کرده بودم چشام پف
کرده بود قرمز شده بود
_ رفتم سر خیابون و منتظر رامین شدم
۵ دقیقه بعد رامین رسید....
سوار ماشین شدم بدون اینکه حرفی بزنه حرکت کرد.
_ نگاهش نمیکردم به صندلی تکیه داده بودم بیرونو نگاه میکردم همش
صدای سیلی و حرفای مامان تو گوشم میپیچید
باورم نمیشد.
اون من بودم که با مامان اونطوری حرف زدم
وای که چقدر بد شده بودم
_ باصدای بوق ماشین به خودم اومدم
رامین رو نگاه کردم چهرش خیلی آشفته بود خستگی رو تو صورتش
میدیدم چشماش قرمز بود مث این که دیشب نخوابیده بود
دستی به موهاش کشید وآهی ازته دل
دلم آتیش گرفت آشوب بودم طاقت دیدن رامین و تو اون وضعیت نداشتم
_ ناخودآگاه قطره اشکی از چشمام سرازیر شد
رامین نگام کرد چشماش پراز اشک بود ولی با جدیت گفت:
اسماء نبینم دیگه اشک و تو چشمات
اشکمو پاک کردم و گفتم:پس چرا خودت....
حرفمو قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابی دیشبه
بیخوابی چرا
_ آره نگرانت بودم خوابم نبرد
جلوی یه کافی شاپ نگه داشت
رفتیم داخل و نشستیم
سرشو گذاشت رو میز و هیچی نگفت
چند دقیقه گذشت سرشو آورد بالا نگاه کرد تو چشام و گفت:
_ اسماء نمیخوای حرف بزنی
چرا میخوام
خوب منتظرم
رامین مامان مخالفت کرد دیشب باهم بحثمون شد خیلی باهاش بد حرف
زدم اونقدری که ...
اونقدری که چی اسماء
اونقدری که فقط با سیلی ساکتم کرد دیشب انقدر گریه کردم که خوابم
برد و نفهمیدم زنگ زدی
_ پوفی کرد و گفت مردم از نگرانی
اما حال خرابش بخاطر چیز دیگه بود
ترجیح دادم چیزی نگم و ازش نپرسم
اون روز تا قبل از تاریکی هوا باهم بودیم همش بهم میگفت که همه چی
درست میشه و غصه نخورم
چند بار دیگه هم با مامان حرف زدم اما هر بار بدتر از دفعه ی قبل...
بحثمون میشد و مامان با قاطعیت مخالفت میکرد
_ اون روز ها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیرون. حال حوصله ی
درس و مدرسه هم نداشتم
میل به غذا هم نداشتم خیلی ضعیف و لاغر شده بودم
_ روزهایی که میگذشت تکراری بود در حدی که میشد پیش بینیش کرد
رامین هم دست کمی از من نداشت ولی همچنان بر تصمیمش اصرار
میکرد و حتی تو شرایطی که داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم
اوایل دی بود امتحانات ترمم شروع شده بود
یه روز رامین بهم زنگ زد و گفت باید همو ببینیم ولی نیومد دنبالم بهم
گفت بیا همون پارکی که همیشه میریم
_ تعجب کردم اولین دفعه بود که نیومد دنبالم لحنش هم خیلی جدی بود
نگران شدم سریع آماده شدم و رفتم
رو نمیکت نشسته بود خیلی داغون بود...
_ رفتم کنارش نشستم.
سرشو به دستش تکیه داده بود
سلام کردم بدون این که سرشو برگردونه یا حتی نگام کنه خیلی سرد و
خشک جوابمو داد
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۰۸ مهر ۱۴۰۰
میلادی: Thursday - 30 September 2021
قمری: الخميس، 23 صفر 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️6 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️11 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️14 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️15 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
تـ❤️ـو،آن نِهای
که چو غایب شوی
زِدل بروی
تفاوتی نکند
قُربِ دل
به بُعد مکان
سلام غایبـ💔ـ همیشه حاضر ...
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•