eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
995 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۳ آبان ۱۴۰۰ میلادی: Sunday - 14 November 2021 قمری: الأحد، 8 ربيع ثاني 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹ولادت امام حسن عسکری علیه السلام، 232ه-ق 🔹شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (بنابرروایتی) 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️26 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️34 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️54 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️64 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🏝هر صبح وقتی سلامتان می‌کنم، همچون ذره‌ای در برابر آفتاب، جان می‌گیرم... سر تا پا سرشار از امید می‌شوم... در پرتو نگاهتان، بال‌های یخ‌زده‌ام، کم کم جان می‌گیرد و با اعجاز نام زیبایتان به پرواز در می‌آیم... پر می‌کشم تا اوج.... من به شما زنده‌ام...🏝 ⚘..وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ مِنَ الْجَوْرِ وَ أُفَوِّضُ أُمُورِي كُلَّهَا إِلَيْكَ ..در صورتى كه هم اكنون زمين پر از جور گرديده است و تمام امورم را به حضرتت تفويض كنم⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ (ع) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
✹﷽✹ شاید یـڪ روز بہ نـدیدنت بـہ نشنیدن صدایت و بہ جاے عادت ڪنم! امـا... فراموش ڪردنت هنـرے است ڪہ اصلا ندارم •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ گشاده رو باش ، كه خداوند انسان هاى گشاده رو را دوست دارد و با اخموى ترش رو دشمن است . 📚 الشهاب فى الحكم والاداب، صفحه ۳۸ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۲۸۵ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمودرضا_بیضائی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۲۸۶ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ بعضیا نسبت به تفکرات خیالی دارن مثلا فکر میکنن اگر گناه کنن سود کردن😁لذت بیشتری بردن یا فکر میکنن اگر گناه کردن به خدا ضربه زدن ⭕️در حالیکه گناه در اولین قدم ضربه زدن به خودمون هست اونیکه گناه میکنه اصلا خوشبخت نیس به ظاهر شادش نگاه نکن از درون داره عجیب می پوسه گناه ، واژه ای که عجیب باهاش درگیریم ثواب این متن هدیه به روح: شهید محمودرضا بیضائی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🥀 تلاش کنید نشر دهندگان حیا و باشید و فرزندان تربیت کنید. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#عاشقانه... #قسمت_چهل_و_پنجم یه قواره چادری هم به من داد و صورتمو بوسید،در گوشم گفت لای چادرتم یه
دومدافع بیخیال اسماء الان وقتش نیست لباساشو کشیدم و گفتم: بگو دیگه - خیله خب پاره شد لباسم ول کن میگم - اون بازوبند واسه یکی از رفیقام بود که شهید شد. _ ازم خواسته بود که اگه شهید شد اون بازو بندو همراه با حلقش، برسونم به خانومش - وقتی شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش... آهی کشید و گفت. انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم. _ بازو بندو دادم به خانومش و از اینکه نتونستم حلقشو بیارم کلی شرمندش شدم همین دیگه تموم شد بی هیچ حرفی بلند شدم و رفتم و کنار علی نشستم سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم: هیچ وقت نمیزارم بری چقدر آدم خودخواهی بودم... من نمیتونم مثل زهرا باشم، نمیتونم مثل خانم مصطفی باشم، نمیتونم خودمو بذارم جای خانوم دوست اردلان، یه صدایی تو گوشم میگفت: نمیخوای یا نمیتونی - آره نمیخوام ، نمیخوام بدن علی رو تیکه تیکه برام بیارن نمیخوام بقیه ی عمرمو با یه قبر و یه انگشتر زندگی کنم ، نمیخوااام دوباره اون صدا اومد سراغم:پس بقیه چطوری میتون اوناهم نمیخوان اونا هم دوست ندارن... اما... _ اما چی خودت برو دنبالش... با تکون های علی از خواب بیدارشدم اسماءاسماء جان رسیدیم پاشو ... چشامو باز کردم ، هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم باد شدیدی میوزیدو چادرمو به بازی گرفته بود _ لب مرز خیلی شلوغ بود... همه از اتوبوس ها پیاده شده بودن و ساک بدست میرفتن به سمت ایستگاه بازرسی تا چشم کار میکرد آدم بود ، آدمهایی که به عشق امام حسین با پای پیاده قصد سفر کرده بودن، اونم چه سفری شلوغی براشون معنایی نداشت حاضر بودن تا صبح هم شده وایسن. آدما مهربون شده بودن و باهم خوب بودن _ عشق ابی عبدالله چه کرده با دلهاشون یه گوشه وایساده بودم و به آدمها و کارهاشون نگاه میکردم. باد همچنان میوزید و چادرمو بالا و پایین میبرد علی کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم: به چی نگاه میکنی خانومم یکمی بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم:به آدما،چه عوض شدن علی _ علی آهی کشیدو گفت:صحبت اهل بیت که میاد وسط حاضری جونتم بدی هییی روزگار... اردلان و زهرا هم اومدن کنار ما وایسادن اردلان زد به شونه ی علی و گفت:ببخشید مزاحم خلوتتون میشما، اما حاجی ساکاتونو نمیخواید بردارید علی دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کوله پشتیه دیگه _ خوب من هم نگفتم دویستاست که نکنه انتظار داری من برات بیارم هه هه بابا شوخی کردم حواسم هست الان میرم میارم زدم به بازوی اردلان و گفتم: داداش خیلی آقای مارو اذیت میکنیا... صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده برای چی دستمو گذاشتم رو کمرم و گفتم: باشه باشه منم میتونم خواهر شوهر خوبی باشماااااا خیله خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف داداش شما برید من وایمیسم باعلی میام چند دقیقه بعد علی اومد از داخل ساک چفیه ی مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد _ چیه علی چرا زل زدی بهم اسماء چرا چشمات غم داره ؟چشمای خوشگل اسماء من چرا باید اشک داشته باشه؟ از چی نگرانی؟ بازهم از چشمام خوند، اصلا نباید در این مواقع نگاهش میکردم بحثو عوض کردم ، یکی از ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد دستمو گرفت و مانع رفتنم شد منو نگاه کن اسماء نمیخوای بگی چرا ؟؟تو خودت چرا نگرانی؟ _ ببین هیچکی نیست پیشمون بغضم گرفت و اشکام دوباره به صورتم هجوم آوردن نمیتونستم بهش بگم که میترسم یه روزی از دستش بدم...چون میدونستم یه روزی میره با رضایت منم میره!!!!!... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•