☺️# لبخند بزن رزمنده
یڪے از بچہ ها بود خیلے اهل معنویت
و دعا بود .
برای خودش یہ قبری ڪنده بود . شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد .
ما هم اهل شوخے بودیم .😉
یہ شب مهتابـے سہ ، چهار نفر شدیم توی عقبہ .
گفتیم بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم .🙄
خلاصہ قابلمہ ی گردان را برداشتیم با بچہ ها رفتیم سراغش .
پشت خاکریز قبرش نشستیم .
اون بنده ی خدا هم داشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند ، دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال !😌
ما بہ یڪے از دوستامون ڪہ تن صدای بالایـے داشت ، گفتیم داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ ، بگو : اقراء .😐
یهو دیدیم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش آیہ نازل شده !😰
دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت : اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت : چے بخونم ؟.
رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : بابا ڪرم بخون .😂😂😂
📚 قافلہ نور ، ص 14
#خاطرات_طنز_جبهہ
شهدا را یاد کنیم با ذڪر صلوات🌹
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷
☺️# لبخند بزن رزمنده
یڪے از بچہ ها بود خیلے اهل معنویت
و دعا بود .
برای خودش یہ قبری ڪنده بود . شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد .
ما هم اهل شوخے بودیم .😉
یہ شب مهتابـے سہ ، چهار نفر شدیم توی عقبہ .
گفتیم بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم .🙄
خلاصہ قابلمہ ی گردان را برداشتیم با بچہ ها رفتیم سراغش .
پشت خاکریز قبرش نشستیم .
اون بنده ی خدا هم داشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند ، دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال !😌
ما بہ یڪے از دوستامون ڪہ تن صدای بالایـے داشت ، گفتیم داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ ، بگو : اقراء .😐
یهو دیدیم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش آیہ نازل شده !😰
دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت : اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت : چے بخونم ؟.
رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : بابا ڪرم بخون .😂😂😂
📚 قافلہ نور ، ص 14
#خاطرات_طنز_جبهہ
شهدا را یاد کنیم با ذڪر صلوات
🌹| @dosteshahideman
🌷
🍃🌷
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷
☺️ #لبخندبزنرزمنده
یڪے از بچہ ها 👱بود خیلے اهل معنویت🙌
و دعا👐 بود .
برای خودش یہ قبری ڪنده بود . شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد🙏😓 .
ما هم اهل شوخے بودیم .😉
یہ شب🌑 مهتابـے سہ ، چهار نفر شدیم توی عقبہ . 👨👨👦👦
گفتیم بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم .🙄😂
خلاصہ قابلمہ ی گردان را برداشتیم با بچہ ها رفتیم سراغش .😬
پشت خاکریز قبرش نشستیم . 😊
اون بنده ی خدا هم داشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند😭 ، دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال !😄
ما بہ یڪے از دوستامون 👱ڪہ تن صدای بالایـے داشت ، گفتیم داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ ، بگو : اقراء .😐😁
یهو دیدیم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد😨 یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش آیہ نازل شده !😰
دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت : اقراء😎
بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت : چے بخونم ؟. 😍
رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : بابا ڪرم بخون .😂😂😂
📚 قافلہ نور ، ص 14
#خاطرات_طنز_جبهه
شهدا را یاد کنیم با یک صلوات
👇👇
☘ @dosteshahideman
🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱
⚘﷽⚘
🌸 لبخند بزن رزمنده ☺
✍ #خاطرات_طنز_جبهه
عازم جبهه بودم . یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه بہ جبهه می اومد . 😍 😃
مادرش برای بدرقه ی او اومده بود . خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم بہ دشمن نالہ و نفرین می ڪرد .
بهش گفتم : « مادر شما دیگہ برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم . دعای مادر زود مستجاب میشہ .» 😌
در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی !
الهی ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو بہ ڪشتن می ده !»
🌸| @dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
😀🦋#خاطرات_طنز_جبهه
ترکش ریزی،آمبولانس تیزی...
وقتی عملیات نمیشد و جابجایی صورت نمیگرعت نیروها از بیکاری حوصله شان کم میشد نه تیر و ترکشی نه شهید و مجروحی و نه سروصدایی منطقه یکنواخت و ارام بود .انموقع بود که صدای همه درامد و بعضی ها برای روحیه دادن به رزمنده ها دست به سوی اسمان بلند کرده و میگفتند:《 اللهم ارزقنا ترکش ریزی، امبولانس تیزی، بیمارستان تمیزی و غذاها و کمبوتهای لذیذی .》
و همینطور قافیع سرهم میکرد و بقیه امین میگفتند.
❤️😊❤️😊
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•