eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
940 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین بار که به سوریه رفت و بازگشت، اولین چیزی که گفت از حرم حضرت زینب(س) بود🌹. / رضا می‌گفت حرم حضرت زینب(س) بسیار خلوت است و خانم آنجا بسیار غریب هستند.😭 می‌گفت نبینید حرم امام رضا(ع) در اینجا تا چه اندازه شلوغ است و باید برای رسیدن دست به حرم برنامه ریزی کرد که چه ساعتی به حرم رفت. تنها زائران خانم زینب(س) رزمنده‌ها هستند.😔😔💔 او سرانجام در سن 35 سالگی در جریان یک عملیات نظامی در 27 مهر 94 به شهادت رسید. شهیدی که وقتی پیکر مطهرش برگشت، به گفته ی مادرش مانند حضرت ابالفضل العباس (ع) دستانش مقطوع بود، مانند سید الشهدا (ع) سر در بدن نداشت😔 و مانند مادر سادات بدنش سوخته بود. و فقط مشتی خاکستر برایش آورده بودند.😭💔 شهید افغانستانی مدافع حرم علیرضا توسلی🌺🍃 @dosteshahideman
💝🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 @dosteshahideman 💝🕊
این جمعه هم ازدیدن رویت خبرے نیست دیگرنفسم هم نفسِ معتبرے نیست رد میشود این جمعه و تا لحظه آخر از آمدن سبز تو اما اثرےنیست این جمعه هم گذشت...😔💔 @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🌷 شهــادت یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛ و گرنه مرگ پایان همه قصه‌هاست... همہ گویند ازجــان گذشت اما من گویمت چگونہ از دلـــ❤️ گذشت ؟! ای ڪسی ڪه مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی... تو را با خدا چہ عهدی بود ڪه از این ڪرامت برخوردار شدی؟ نام شهید برازنده توست ای شهید ڪه خونِ تو سَبَب بیداری خواب زده هایِ عالمِ غفلت است 👌 سبب بیـدارشـدن مـن...😔 از ڪدام خواستہ های دِلَت گذشتی تا اینگونہ گمنام و ناگاه بیایی و از مردم دلبری ڪنی ...♥️ 🌷 @dosteshahideman 😔 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 یکـم 🍁:انـدیشه جـهـانے از یکی ازکشورهای منطقه برای آموزش پیش اوآمده بودندتوی محل کارش گفته بود بابت ساعت هایی که به آنهاآموزش می دهد به حقوقش $اضافه نکنند. آموزش آنهارا می دانست یکی از می گفت با اینکه بعضی ازاین مهمان هاگاهی موازین مارارعایت نمی کردند رافت ومحبت با آنها برخوردمی کرد یک باریکی ازآنهاازعینک آفتابی آمدوگفت بده به من با اینکه قیمت زیادی داشت بلافاصله آن عینک راازروی چشم هایش برداشت وبه اوتقدیم کرد من اعتراض کردم که چرا این قدریه اینها بها می دهی گفت ماباید طوری با اینهابرخوردکنیم که به علاقه مند شوند. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 دوم 🍁 :در خدمت مستضعفان میدان انقلاب،سر خیابان کارگر با هم قرار داشتیم.یک رنگ داشت که آن روز با همان آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.همیشه می نشستم توی ماشین و بعد روبوسی می کردیم.آن روز،موقع دیدم هایش_سرخ است و سر و ریشش پر از خاک.از زور خواب به سختی حرف می زد.حتی را ادا می کرد. مرتب دستش را می کشید روی سرش.به زور هایش را باز نگه داشته بود.گفتم چرا این طوری هستی؟گفت روز است درست ام و خانه هم نرفته ام. گفتم:بیابان بودی؟گفت آره.می دانستم دوره آموزشی برگزار کرده است.گفتم خب این طوری درست نیست. و بچه هم حق و حقوقی دارند،چرا خانه نرفته ای؟گفت بعضی از اینهایی که مهمان ما هستند #(منظورش نیروهای مقاومت بود) اند. طرف را فروخته آمده.چطور اینها را کنم بروم توی ؟ شـادے روح شهید صلوات 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۸۲ #نویسنده مریم.ر بچه ها باید روستارو از دست این حرومیا
۸۳ مریم.ر چشمامو بسته بودم وقتی که باز کردم دیدم عبدالصالح و یکی دیگه از بچه ها روی زمین افتاده بودن اون صدا بخاطر موشکی بود که حرومیا زده بودند . دیگه درد پامو فراموش کرده بودم نمیتونستم روی پام بیستم درد میکرد ؛ خودمو هر جور شده بود رسوندم به علی و عبدالصالح خودمو کشیدم و رفتم بالای سرعبدالصالح یه نگاه به عبدالصالح انداختم و یه نگاهم به علی بود تیرخورده بود به شونش _عبدالصالح بلندشو داداش...شادوماد بلندشو علی گفت _محمد نبضش نمیزنه😰 علی راست میگفت نبضش نمیزد بچه ها همه گریه میکردن منم که دیگه هنوز امید داشتم که عبدالصالح چشماشو باز میکنه نمیزاشتم کسی ببرتش _آقامحمد از پات داره خون میره بیا بریم _نه من رفیقامو تنها نمیزارم😭 _رفیقامون شهیدشدن😔 _نه...اینا فقط بیهوش شدن الان بلند میشن عبدالصالح تو قرار شد مارو عروسیت دعوت کنی پس چی شد؟😭راستی میخواستیم علی رو به جشن پتو دعوت کنیم بلندشو داداش😭 یدفه از هوش رفتم ؛ منو بردن بیمارستان چشمامو که باز کردم ؛ فکرکردم همه چیز خوابه یه پرستار اومد بالای سرم _من کجام _شما تو بیمارستان هستین پاتون تیرخورده خداراشکر تیرو درآوردین ولی باید استراحت کنید _رفیقام چی؟ _اسمشون؟ _علی حسینی و عبدالصالح جعفری ورضافدایی سرشو انداخت پایین و گفت _اونا عاقبت بخیرشدن . به درجه رفیع شهادت رسیدن😔علی آقا هم عمل شدن خداراشکر حالشون بهتره تیرو درآوردیم پس همه اون چیزا خواب نبوده واقعیت بود؛ خدایا میدونم من لیاقت شهادتو ندارم اما خیلی زود رفقامو ازم گرفتی ؛ حالا جواب خانوادشو چی بدم😔 ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۸۳ #نویسنده مریم.ر چشمامو بسته بودم وقتی که باز کردم دید
۸۴ شهادت رفیقام خیلی عذابم میداد😔 اون لحظه ایی که عبدالصالح تو بغلم جون داد هنوز جلوی چشمامه😭 چند روزی توی بیمارستان بستری بودم ؛ دیگه طاقت اینجا موندنو نداشتم باید برم پیش رفیقام اونا دست تنهان ؛ دکترخیلی مخالفت کرد و گفت چند روز دیگه باید بمونم اما هرجوری شد اومدم ؛ عبدالصالح میگفت باید این روستا آزاد بشه ؛ اما هنوز از دشمن پاک نشده بود ؛ عبدالصالح داداش این روستارو پس میگیریم ما خدارو داریم تو هم برامون دعاکن نمیزاریم دست حرومیا بیوفته نگران نباش داداشم ؛ رفتم پیش بچه ها علی هم اومد اونم طاقت نداشت دیگه _علی شهادت رفیقامون داغونم کرد _منم همینجور😞ولی درکت میکنم چون عبدالصالح تو بغل تو جون داد و پرواز کرد _هیچوقت یادم نمیره همش جلوی چشمامه ؛ خانوادش منتظرن یه دختر چشم به راهشه _نامزدشو میگی؟ _آره _ای خدا _رضا هم همینطور اونم خانوادش منتظرن هفته دیگه برگرده بعد از یه مقاوت سخت و نفس گیر بلاخره موفق شدیم روستا رو از دشمن پاک کنیم ؛ همگی خیلی خوشحال بودیم منم خوشحال بودم چون هم دشمنو شکست دادیم هم رفیقم شهیدم به آرزوش رسید ؛ پام خیلی درد میکرد به اصرار بچه ها دوباره رفتم بیمارستان _آقای منتظری مگه من نگفتم بهتون باید چند روز دیگم استراحت کنید😡 _شرمنده دکترجون یکاری داشتم باید انجام میدادم ؛ الان دیگه کامل در اختیارتونم 😍| @dosteshahideman
هرگز دمے ز یاد تو غافل نبوده ایم یا گفته ایم نام تورا یا شنیده ایم... #یک_شب_پر_از_دلتنگی #شبتون_شهدایی 🕊| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📆 امروز شنبه ☀️ ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے 🌙 ۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۱۶ فوریه ۲۰۱۹ میلادے ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یا رَبَّ الْعالَمین»🎗 🎗«ای پروردگار جهانیان»🎗 ☀️ روزتون منور به ❤️| @dosteshahideman
#حدیث_روز #امام_باقر_علیه_السلام #مال_دوستی و #ریاست_طلبی، به دین #مومن زودتر خسارت می‌زند تا حمله دو گرگ درنده به گله ای بی‌شبان؛ که یکی از جلوی گله حمله آورد و دیگری از پشت آن. الکافی، جلد 2، صفحه 315 🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ رضایت مادر خیلی برای آقایوسف شرط بود . آقایوسف می خواست بره زیارت آقا امامزاده هاشم مادر گفت : راضی نیستم الان بری هواگرمه روزه داری مریض میشی امشبم که باید بری تهران سر کارت خسته میشی . آقایوسف رفت اما زنگ زد و به مادر گفت : الان رو پله های حرم امامزاده هاشم نشستم . اگه بگی راضی نیستم نمیرم زیارت برمی گردم خونه ؛ مادر می خندید و می گفت : باشه باشه قبول راضیم ازت برو به زیارتت برس . مادر هم همیشه به پدرمادر خودشون احترام می گذاشتن و ماهارو که نوه بودیم ترغیب و تشویق به احترام گذاشتن میکردن . پدر بزرگ ما به مادر می گفت : تو دیگه کی هستی همیشه لبخند رو لبته حتی اگه ناراحت باشی پیش ما نشون نمیدی . اگر آقایوسف آنقدر به پدر ومادر احترام می گذاشت بخاطر حرمت و احترامی بود که مادر به والدین خودش می گذاشت و این سنت خداست . اگه من هم یکبار ناخواسته بی احترامی می کردم به پدر یامادر، همون لحظه آقایوسف می گفت : و بالوالدین احسانا یادت رفت ؟؟ 🕊| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ درودبرتمام عزیزانم اعم از خانواده عزیزم و مردم متدین ودین دار و ولایت مدار ایران اسلامی اول سخن جا دارد از پدر ومادر عزیزم تشکرکنم که بنده حقیر سراپا تقصیر را با لقمه ای حلال وشیری پاک بزرگ کردن و با آموزه های انقلاب اسلامی و در مکتب سیدالشهدا(ع)و امام خمینی کبیر تربیت نموده اند و تحویل جهان اسلام داده اند تا سربازی برای اسلام و اهداف اسلام و صاحب عصر (عج) و نائبش امام خامنه ای (حفظه الله) باشیم.   هم اکنون که این وصیت را می نویسم بااعتقاد کامل و یقینی کامل و آشکار به وحدانیت پروردگار (عزوجل) و نبوت خاتم رسولان محمد مصطفی (ص) و ولایت بلاشک امیرالمومنین حیدر صفدر اسدالله الغالب علی ابن ابی طالب(علیه السلام) و ذریه پاکش تا ذخیره الهی حضرت مهدی روحی و ارواحنا به فداک را دارم و از افتخارات است که محب ١۴معصوم پاک می باشم. باشد که قیامت با آنها محشور شوم آمین.   شهادت فناشدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس به تعبیر قرآنی( فی سبیل الله) انتخاب می کند. به تعبیر پیامبر مکرم اسلام(ص) «اشرف الموت قتل الشهاده» که شریفترین نوع مردن است و به فرموده مولایمان امام علی(ع) «اکرم الموت القتل» که شهادت را گرامی ترین نوع مردن میداند و این جمله همیشه در ذهنم خطور می‌کند. اگر شهید نشویم لاجرم باید بمیریم. پس چه مرگی بهتر و بالاتر از شهادت که نزدیکترین لحظه وصل به وصال و سریعترین راه به لقاءالله است. "اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک"   ما در راهی قدم می گذاریم که شاید بگویند خارج از وطن است یا دور از وطن است ولی عقیده بنده این است که دین اسلام محدودیت ندارد  و دین فراتر از کشورها و وطن هاست و اگر هرکسی به خداوند عزوجل اعتقاد دارد باید در راه احیای دینش جهاد کند و امر به معروف و نهی از منکر بپردازد.    پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هرکس صدای ندای مسلمانی را بشنود و به او یاری نرساند مسلمان نیست و ما چگونه ادعای مسلمانی داریم که جای جای دنیا مسلمانان را قربانی اهداف وافکار شوم خود می کنند و ما در آرامش به راحتی سر به بالین بگذاریم در صورتی که یک کودک و یا زن سوری وعراقی و یمنی و فلسطینی شب خواب در چشمانشان ندارند و چگونه مدعی شیعه بودن و محب بودن اهل بیت(ع) را داریم که در ماجرای در آوردن خلخال از پای زن یهودی که امام علی (ع) در این موضوع فرمود: اگر مسلمانی ازاین غم بمیرد برای او عیبی نیست! چگونه می توان در مورد این مسئله بی تفاوت بود در صورتی که در ممالک اسلامی زنان ایزدی و مسلمانان و مسیحی را در عراق درون قفس در بازارهای موصل مانند برده بفروش می رسند! و ما ازاین وقایع تلخ غم نمی خوریم که هیچ تب هم نمی کنیم چه برسد که بخواهیم بمیریم ! ای کاش ذره ای هم زاد پنداری می کردیم و لحظه ای خود را جای برادران و پدران آنها قرار می دادیم. آیا واقعا می توانستیم چنین چیزی را تحمل کنیم !؟شمایی که می گویید جنگیدن در کشوری دیگر کار اشتباهیست بدانید امام حسین(ع) در مدینه زندگی می کرد ولی در عراق و کربلا به شهادت رسید . امام حسین(ع) برای احیای دین جدش و امر به معروف ونهی ازمنکر قیام کردند و این نیز خود گواهی برای ماست که ببینیم چگونه تاریخ در حال تکرار شدن است و چگونه یزیدیان زمان زمام امور را در دست گرفته اند و چگونه چهره اسلام را با تفکری صهونیستی و تکفیری که آمیزه ای از تفکرات یهود است مخدوش می کنند و با معرفی اسلامی پر از توحشی و معرفی آن به جهانیان هستند هرکس به نوبه خود باید تکلیف خود را ادا کند و قدم در راه مقتدای خود حسین بن علی(ع) بگذارند.   همه آزادگان ومحبین به اباعبدالله (ع) وظیفه داریم در این راه قدم بگذاریم و برای ظهور منتقم زمینه سازی کنیم. چه زیبا فرمود خمینی کبیر که راه قدس از کربلا می گذرد 💚 ❤️شهادت زیباست... 💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات... 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷
°✾﴾🕊﴿✾° عشق یعنے بےپلاڪ افٺاده ⊰⊹امـا⊹⊱ °•|☝️|•° دسٺ چیـ...ـن فاطمہ‌ستــ💚 آن شهیدے ڪہ بھ سر سربندِ یازهـࢪا زدهـ✌️  ◉✿[ @dosteshahideman ]✿◉     ═══✼🍃🌹🍃✼═══
⚘﷽⚘ به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه... "شهید امیر حاج امینی" ❤| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قبل از حادثه تروریستی مجلس خوابی دیدم، شهید خرازی به همراه جوانی خوش رو برای کمک به امور کشور و مردم آمده بود و با جدیت و تلاش به همراه آن جوان در حال کمک و امداد رسانی به مردم بودند. خواب عجیبی بود، وقتی بیدار شدم متحیر و در فکر معنی و تعبیر خواب بودم، آن جمعیت، مردم، کشور، امداد و کمک رسانی.. 🌷شهید خرازی را می شناختم اما آن جوان را هرگز ندیده بودم، تمام عکسهای شهدایی را که داشتم نگاه کردم تا شاید‌ آن جوان را بیابم، اما دریغ که بین هیچ کدام نبود، تا اینکه تلویزیون خبر حادثه تروریستی مجلس را داد و تصاویر شهدا، خودش بود، آن جوان همراه شهید خرازی را شناختم، آن جوان خوش رو کسی نبود جز شهید جواد تیموری🌷 📎نقل قول یکی از زائرین مزار شهید 🕊| @dosteshahideman
گله از حجاب جامعه بعد ازدواجمون که بازار میرفتیم، حس میکردم راحت نیست و اذیت میشه.😞 به من گفت: «خانم، میشه دیگه من بازار نیام؟ وضع حجاب خانمها نامناسبه.»😔 اکثر اوقات خودم برای خرید و انجام دادن کارها میرفتم. اگر موقعیتی پیش می اومد که باهم میرفتیم، آقا رضا از ماشین پیاده نمی شد. تو ماشینش یه قرآن کوچک بود. قرآن می خوند🍃. یه خودکار وچندتا تیکه کاغذ داشت که بعد خوندن قرآن یه چیزهایی یادداشت می کرد.🗒 از این شرایط ناراحت بود و میگفت: «خانمها با این پوششها قراره به کجا برسن؟؟؟؟»...😔☝️ نقل از: همسر شهید مدافع حرم سید رضا طاهر❤️ 🆔 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا