⚘﷽⚘
سلام دوستان عزیز🌸
ان شاءالله از امشب داستان #مردی_در_آینه تقدیم حضورتون میشه❤️
💯داستانی که پیش رو دارید #واقعی است
✍نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
تمام داستانهایی که از ایشون نقل شده،واقعی میباشد🌹
🌷| @dosteshahideman
سلام دوستان عزیز🌸
ان شاءالله از امشب داستان #مردی_در_آینه تقدیم حضورتون میشه❤️
💯داستانی که پیش رو دارید #واقعی است
✍نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
تمام داستانهایی که از ایشون نقل شده،واقعی میباشد🌹
🌷| @dosteshahideman
مردی در آینه قسمت 1
قسمت اول : اولین شعاع نور
همیشه همینطوره ... از یه جایی به بعد می بری ... و من ... خیلی وقت بود بریده بودم ...
صداش توی گوشم می پیچید ... گنگ و مبهم ... و هر چی واضح تر می شد بیشتر اعصابم رو بهم میریخت ...
هی توم ... با توئم توم ... توماس ... چشمات رو باز کن دیگه ...
عصبی شده بودم ... دیگه داشت با تمام وجود روی مغزم راه می رفت ... اونم با کفش های میخ دار ... اما
قدرت تکان دادن دستم یا باز کردن دهنم رو هم نداشتم ... به زحمت تکانی به خودم دادم شاید دست از
سرم برداره اما فایده نداشت ... حالا دیگه داشت با لگد می زد به تخت ...
به زحمت لای چشمم رو باز کردم ... اولین شعاع نور، بدجور چشمم رو سوزوند ...
لعنتی هیچ جور بیخیال من نمی شد ... به زور دوباره لاشون رو باز کردم ... تصویر مات چهره اوبران در
برابرم نقش بست ...
بلند شدم و نشستم .... سرم داشت می ترکید ... انگار داشتن توش، سرب داغ میریختن ... به اطراف
نگاه کردم ...
- من اینجا چه غلطی می کنم؟ ...
هنوز مغزم کار نمی کرد ... با تمسخر بهم نیشخند زد ...
- تو اینجا چه غلطی می کنی؟ ... همون غلطی رو که نباید بکنی ... تا کی می خوای اینطوری زندگی کنی ؟
... می دونی دیروز ...
صداش مثل چنگک روی شیارهای مغزم کشیده میشد ... معده ام بدجور داشت بهم میپیچید ... دیگه
نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- لعنت به تو توماس ... سلول رو به گند کشیدی ... من احمق رو باش که واست قهوه آورده بودم ...
- برو گمشو لوید ... دست از سرم بردار ...
چند قدم رفت عقب ... نگاش نمی کردم اما سنگینی نگاهش رو حس می کردم ... اومدم بلند بشم که
روی استفراغ خودم سر خوردم و محکم وسط سلول پخش زمین شدم ...
دستم رو گرفتم به صندلی و خودم رو کشیدم بالا ...
نمی دونم چرا توی آشغال رو اخراج نمی کنن؟ ...
سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم ... انزجار خاصی توی چشم هاش موج می زد ...
هی - پرونده جدید داریم ... زودتر خودت رو تمیز کن قبل از اینکه سروان توی این کثافت ببیندت ...
قهوه رو گذاشت کنارم و رفت بیرون ... و من هنوز گیج بودم... اونجا ... توی سلول چه غلطی می کردم؟
🌷| @dosteshahideman
هم قد گلوله توپ بود
گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟
گفت : با التماس !
گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟
گفت : با التماس !
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شـهید میشه ؟
لبخندی زد و گفت : با التماس !
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده !!!
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
گاهـی، فاصلهٔ ما و #شهدا
فقط یک سیم خاردار➿ است
به اسمِ " نَفْس "
از این ها که بگذریم
می رسیم تازه به #شهدا
⚠️بیایید از سیم خاردار #نفس عبـورڪنیم خیلی ها بودند که تا یک قدمی شهادت🌷 رفتند
ولی با یک #امتحان به عقب برگشتند😔
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
🌙 | @dosteshahideman
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Sunday - 15 March 2020
قمری: الأحد، 20 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️6 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️7 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️13 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
▪️14 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خودم را به تـ♥️ــو
منسوب می دانم با لفظ #شیعه
نمی دانم این #انتساب را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف⁉️
منتظر دل سوخته ات💔 هستم؟
یا باعث و بانیِ
به چاه #غیبت افتادنت!
ادعای #انتظارت را دارم
اما در مواقع اضطرار به "غیر از تو"
پناه می برم!!!
#وای_بر_من اگر اینگونه باشم😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفـرج🌸🍃
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
مظهر قدرت ما خونه شهیده 🌹
دشمن اگه میترسه کار شهید رو دیده 🌹
خدا رو شکر یه عالم شهید زنده داریم 🌹
خیالمون راحته برگه برنده داریم 🌹
#صبحت_بخیر_علمدار
👌هرگز گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺
#محمود_رضا_بیضائی
❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
💠آیت الله بهجت(ره):
←اگر نمازتان را مراقبت و محافظت نکنید
میلیاردها قطره اشک هم برای #سیدالشهدا بریزید، در آخرت شما را نجات نمیدهد.
#نماز_اول_وقت_بخوانیم📿❤️
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
مردی در آینه قسمت 1 قسمت اول : اولین شعاع نور همیشه همینطوره ... از یه جایی به بعد می بری ... و
قسمت دوم : برداشت اول
قهوه رو برداشتم و رفتم بیرون ... افسرپشت میز، زل زده بود بهم ... چهره اش جدید بود ... نهایتا بیست و چند ساله ... سرم تیر می کشید ... تحمل نگاهش رو نداشتم ...
- به چی زل زدی تازه کار؟ ...
-هیچی قربان ...
و سریع سرش رو انداخت پایین ...
قهوه رو گذاشتم روی میزش و رفتم رختکن ... شلوارم رو عوض کردم و بدون اینکه برم سمت دفتر، راهم رو گرفتم طرف در خروجی ...
- هی کجا میری؟ ...
با بی حوصلگی چرخیدم سمتش ...
- می بینی دارم میرم بیرون ...
- کور نیستم دارم می بینم ... منظورم اینه کدوم گوری میری؟ ... همین چند دقیقه پیش بهت گفتم یه پرونده جدید داریم ...
منتظر نشدم جمله اش تموم بشه ... رفتم سمت خروجی ...
- توی ماشین منتظرت می مونم ...
در ماشین رو باز کرد ... تا چشمش به من افتاد با عصبانیت، پرونده های دستش رو پرت کرد روی صندلی عقب ...
- با معده خالی؟ ... همین چند دقیقه پیش هر چی توی شکمت بود رو بالا آوردی... هنوز هیکلت بوی گند میده ... اون وقت دوباره ...
- هر احمقی می دونه قهوه ... هر چقدرم قوی، خماری رو از بین نمی بره ...
شیشه های ماشین رو کشید پایین ... و با عصبانیت زل زد توی صورتم ...
- می دونی چیه توم؟ ... من یه احمقم که نگران سلامتی توئم ... و اینکه معلق یا اخراجت نکنن ... اما همه اش تا الان بود ... دیگه واسم مهم نیست ... هر غلطی می خوای بکنی بکن ... دیگه نمی تونم پشت سرت راه بیوفتم و کثافت کاری هات رو جمع کنم ...
با بی حوصلگی چشمم رو چرخوندم و نیم نگاهی بهش انداختم ...
- من ازت خواسته بودم کثافت کاری هام رو جمع کنی؟ ...
تکیه دادم به صندلی و چشم هام رو بستم ...
- وقتی رسیدیم صدام کن ...
صحنه جرم ...
مقتول: کریس تادئو ... 16 ساله ... سفیدپوست ... دانش آموز دبیرستانی ... ساعت تقریبی قتل: 9 صبح ... برداشت اول از علت مرگ ... خونریزی شدید بر اثر برخورد ضربات متعدد چاقو ... دو ضربه به شکم ... سه ضربه به پهلو ...
🍀| @dosteshahideman