eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
932 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
پشت چشمان تو شهریس پراز ویرانے هر ڪسے #چشم تو را دید دلش ویران شد✨ ڪافر آمدڪہ ڪمے ڪفربگوید ازتو
🌹🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹🕊 🌹 😍 💠نگذار کار بزرگم را خراب کنند 🌿بارِ آخری که در دیدمش، نگران بود که بعد از کسی شماتتی بکند؛ به ویژه در حق عزیز انقلاب. 🌿می گفت: می ترسم بعد از ما پشت سر حرفی زده شود. محمودرضا خیلی بود. فکر همه جای بعد از شهادتش را کرده بود. 🌿جنس را نمی دانستم. نگران این بود که مثل زمان ، کسانی بگویند که جواب این جوان ها را چه کسی می دهد و از این حرف ها. 🌿نمی دانستم در برابر حرفش چه باید بگویم. گفتم: این طوری فکر نکن، مطمئن باش چنین اتفاقی نمی افتد. وقتی این را گفتم، برگشت گفت: من می خواهم انجام بدهم. نباید حرفی زده شود که آن را پایین بیاورد.!! 🌿چیزی پیدا نکردم در جواب حرفش بگویم. بی اختیار گفتم: خون شهدای ما مثل خون (ع)است. صاحبش . خدا نمی گذارد چنین اتفاقی بیفتد. 🌿گفت: به هیچ کس نده پشت سر آقا حرف بزند. خودش این طور بود. دیده بودم که وقتی با کسی حرف نامربوطی درباره آقا می زد، هایش می رفت توی هم. 🌿اگر با می توانست جواب طرف را بدهد،جواب می داد و اگر می دید طرف به حرف هایش ادامه می دهد ، می شد و می رفت. 📚کتاب تو شهید نمی شوی به روایت برادر 🌹| @dosteshahideman 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
بین الحرمین محمدحسین در حال #روضه خواندن برای #دلم بخوان و نفس بزن که دیده دل سالهاست #خشک است #
🌷 🔹سه سال بود که تو عراق و به دفاع👊 از حریم حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.اسم مستعارش تو سوریه " " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن 🔸شجاع و نترس بود💪 و محبوب دلـ❤️ـها وقتی ازش میپرسیدیم تو چکار میکنی؟ میگفت: ☺️. 🔹روز تشییع پیکرش⚰ وقتی نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه اونجا چکاره بود⁉️سردار گفت: 👈فرمانده تیپ هجومی (ع) ! 😳 🔸سالها بعد از اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔. محمدحسین زود بارش رو بست. میگفت و میسوخت و میخورد😞... 🔹مرام‌های خاص زیاد داشت⚡️ اما بعضی چیز ها برایش بود و خط قرمز داشت⭕️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :👈محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش👀 از بقیه جاها بیشتر بود را به تعلق میداد 🔸و تو باید قبول میکردی✅ که به واسطه عکس شهدا🌷 حضور شهدا را در خانه رعایت کنی .⚡️وگرنه...قرارداد که تمام میشد و خانه🏡 را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم میشد 🔹یادم هست وقتی کم عرض شهدا 🌷مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد😃 که عکس های را میتواند در خانه جا بدهد. 🔸با این حال ولی همیشه یک پوستر بود ؛ قدیمی بود؛ و ✘نه نو میشد و ✘نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم👈 تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور بود 🔹خیلی دوست داشت "محمد عبدی" باشد همیشه از خنده های😄 لحظه های اخرش و محمد عبدی میگفت ؛وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; 39; است اصلا جا نخوردم 🔸ولی زمانی که را در معراج شهدای🌷 تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد. 🌾تا در طلب گوهر کانی کانی 🌾تا در هوش لقمه نانی نانی 🌾این نکته ی رمز اگر بدانی دانی 🌾هرچیز که در جستن آنی،آنی 🌷 🌹| @dosteshahideman
🌹🕊🕊🕊🌹 (هو الحَقُّ المُبین) همیشه روضه شنیده ایم ⚡️اما هم عالمی دارد... 💢▫️صحنه اول: محمدرضا از تماس گرفته؛ پشت تلفن التماس میکند: -مامان! توروخدا دعا کن بشم. +تو شو، شهید میشی... -به خدا دیگه خالص شدم. دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست🚫. +پس شهید میشی🕊. _ حالا که راضی شدی، دعا کن برگردم. 💢▫️صحنه دوم: مهمان شدیم. قرار است بدنِ پاره جگرمان را تحویل بگیریم و وداع کنیم. بعد از روز دلتنگی، با خودم گفتم محکم در آغوشش می گیرم و التماسش میکنم سلام و ارادت و دلتنگی مرا به برساند. اما... ⇜ به سینه اش دست نزن🚫. ⇜نمی شود در آغوشش بگیری. ⇜صورتش را آرام ببوس و اذیتش نکن. ⇜به زیاد دست نزن. مضطر به روی ماهش نگاه کردم و پرسیدم: ! چه کردی با خودت⁉️ 💢▫️صحنه سوم: شب قبل از است. مادر بی تاب شده، قرار ندارد. دست به دامان شهدای شدیم . مادر با همرزم محمدرضا در کهف خلوت کرده: _ بگو محمد چطور شهید شد؟ +بگذرید... _ خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد. +همانطور که دوست داشت شد؛ و ... 💢▫️صحنه چهارم: برای بدرقه اش نشسته ایم کنار منزل جدیدش بی ترس و بی درد و آرام. متحیر ایستاده و این پا و آن پا می کند، _ پس چرا نمیخوانی⁉️ _ نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم... 🔸حالا میدانیم ⇜اربا اربا یعنی چه ⇜ یعنی چه، ⇜ یعنی چه، ⇜ یعنی چه 🔹از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی، سیدالشهدا را به ما چشاندی، گوارای وجودت نازنینم. 🌾آسان و سختِ عشق، سوا كردنى نبود! 🌾ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 وهـفـتم 🍁:نـگـذارکـاربـزرگـم را خـراب کـنـنـد بار آخری که در اسلامشهر دیدمش بود که بعد از کسی بکند. به ویژه در . گفت: می ترسم بعد از ما پشت حرفی زده شود. هوشیار بود.فکر همه جای بعد از را کرده بود. جنس نگرانیش را می دانستم. این بود که مثل کسانی بگویند که جواب این ها را چه کسی می دهد و از این حرف ها. نمی دانستم در برابر حرفش چه باید بگویم. گفتم:این طوری فکر نکن ،مطمن باش چنین اتفاقی نمی افتد.وقتی این را گفتم برگشت گفت:. حرفی زده شود که آن را بیاورد...چیزی پیدا نکردم در جواب حرفش بگویم.بی اختیار گفتم: ما مثل خون است. . نمی گذارد چنین اتفاقی بیفتد.گفت بزند. خودش بود.دیده بودم که وقتی کسی حرف درباره می زد. اخم هایش می رفت توی هم. اگر با بحث می توانست جواب طرف را بدهد.جواب می داد و اگر می دید طرف به حرف هایش ادامه می دهد،بلند می شد و می رفت. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 وهـشـتم 🍁 :کـجـا دفـن شـوم؟ تهران ،ترمینال بیهقی بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد. بود.خوش و بش کردیم ک پرسید کجایی؟از صبح برای کاری بودم.گفتم کارم تمام شده ترمینالم،دارم برمی گردم تبریز. گفت:کی وقت داری درباره یک حرف بزنیم.گفتم الان.گفت الان نمی شود و باید سر فرصت مناسبی بگوید. اصرار کردم که بگوید.گفت:موضوع است .باید در فرصت مناسبی بگویم.رسیدی ،وقت کردی زنگ بزن. کردم و خداحافظی کردیم.بعد از اینکه قطع کردیم حرف شد.با او تماس گرفتم و گفتم تماسش نگرانم کرده .گفت:می توانی بیایی اینجا؟گفتم من فردا صبح باید تبریز باشم.اگر می شود حرفت را پشت تلفن بگویی،بگو الان.گفت من دوباره دارم می روم.اما قبل از رفتن چندتا چیز هست که باید به تو بگویم.بعد گفت اگر من شدم چیزهایی هست که می کند. گفتم یعنی چه؟گفت:این بادفعات قبل دارد.گفتم تو همیشه رفتنت فرق دارد.گفت یکی دوتا مسئله هست که باید قبل رفتن روشن بشود.مثلا من شدم کجا باید شوم؟گیر کرده ام. توی این مسئله گفتم کن. من تا یک ساعت دیگر شما هستم گفت بخاطر این حرفی که زدم داری می آیی؟گفتم بایدبیاییم از نزدیک حرف بزنیم ببینم دقیقا چه می گویی، گفت نه تو برو تبریز بعدا حرف می زنیم گفتم می آیم.از ترمینال بیهقی راه افتادم سمت اسلام شهر،وقتی رسیدم همه چیز در خانه عادی بود همسرش بازی اش، بساط چای، شام، تلوزیون روشن،پتوهای ساده ای که کنار دیوار پهن بودند و حتی خود .همه چیز مثه همیشه توی این خانه ، بود .هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی خورد. نشستیم.منتظر ماندم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمی زد.دو سه ساعت تمام منتظر ماندم.چای خوردیم.حتی شام خوردیم اما همه حرف ها کاملا عادی بود.بالاخره صبرم تمام شد.و گفتم نصفه شب شد!نمی خواهی درباره چیزی که پشت تلفن گفتی صحبت کنیم؟ من گیر کرده ام. نمی دانم شدم محل باید باشد یا !گفتم این چه حرفی است؟!ول کن این حرفها را.برو وظیفه ای را که داری انجام بده.زمان جنگ اگر های ما قرار بود به این چیزها فکر کنند که الان بود! بدون اینکه تغیری در حالتش ایجاد بشود،با آرامش توضیح داد که دفن بشود و ف برای آمدن به تبریز به می افتند.و اگر دفت شود ، می شوند هرچند همیشه قبل از رفتن هایش احتمال بود،اما اینبار خیلی می زد.ول کن نبود.از من می خواست کمکش کنم. نمی خواستم این حرف ها کش بیاید.برای همین به او دادم که اگر شد من این مسئله را کنم و قضیه فیصله پیدا کرد. شـادے روح شـ‌هیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌾به یادم افتاد که اگر آن روز ، مظلومانه و غریبانه، سر و جان و پسر و برادر و چیز خود را در راه حق نداده بود، امروز نه سخـــــنی از حق بر جای مانده بود و نه ما وجود می‌یافتیم. 😔❤ برادر، جایی برای ای و اگر‌ها باقی نمانده است. 🚫 هنوز نگذشته است و کــــــاروان هنوز در راه است و اگر تو را هوس کــرب و بلاست، بسم‌اللّه.😍✌ 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 ♦️کپی فقط با مجاز است: ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡| @dosteshahideman 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هرگاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد (ع) یاد می‌کنند. بیاد 💐 شادی روحش صلوات 🌸🌸🌸🍃🍃🍃🌸🌸🌸 @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 💠آیت الله بهجت(ره): ←اگر نمازتان را مراقبت و محافظت نکنید میلیاردها قطره اشک هم برای بریزید، در آخرت شما را نجات نمیدهد. 📿❤️ 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🔴 امام خمينی: 🔹 همان طوری که در مقابل آن همه جمعیت و آن همه اسلحه‌ای که آنها داشتند، قیام کرد تا شد؛ ما هم همین طور برای حاضریم. آنجا ڪہ نفس مغلوب باشد عاشـــــــق مےشویم عاشق کہ شدی شهیـد میشوی. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🍃 🌷اشهد ان لااله الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و الائمه المعصومین من ذریته الحسین الی حجه الله ان ... انهم و الحجه علیهم. ان الدین حق و کتاب الحق و المیزان حق لاریب فیه. ، ، ، و ؛ اگر شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از (ص) که می گفتند منتهی فضل الهی، تقوی است. شهادت خوب است اما بهتر است. تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند، فکر نکنم مال یک روز باشد. شاید یک روزه هم باشد ولی می گفت پی ساختمان، فنداسیون آهن است. چیزی که نمی دانید، عمل نکنید. ادای کسی را در نیاورید. بدون علم درست، وارد کاری نشوید؛ مخصوصا دین. اول ، بعد موکد، مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری ها؛ نه و صدبار بدون این کارها. و با توجه به نیاز با توجه به و (ص)، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر و .🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•