دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_ســیـزدهـم
🍁#عـنـوان: خـودشکنـے مثل آب خوردن
#محمودرضا شکسته بود خودش را به راحتی#می شکست،در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود.
بدون اغراق می گویم که به جز مقابل#دشمن وآدمهای_زورگو،مقابل همه بندگان خدا این جور بود،#افتاده و #متواضع و #بی ادعا.
آن قدر تمرین کرده بود که #خودکشی برایش آسان شده بود.
وقتی اولین بار بعد از حدود بیست سال مربی#کاراته اش،استاد علی برپور را که سال۱۳۷۰با هم پیش ایشان تعلیم می دیدیم ملاقات کرد،#خم شد و دست ایشان را #بوسید،کاری که من هیچوقت برای مربـیانم نکرده بودم.
حتی در برخورد با مردم عادی که شاید #سلوک بسیجی اش را قبول نداشتند هم همین طور #متواضع بود.
اولیل دوره #پاسداریش در تهران،از این جور برخوردهایش با مردم زیاد تعریف می کرد،برخورد هایی که موجب #علاقمندی مردم به #محمود_رضا می شد.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂#فـصـل_چهـاردهــم
🍁#عـنـوان: صاف صاف
ازهم #پول قرض میگرفتیم، هروقت پول لازم داشتیم
اگرهیچ طوری جورنمی شد،به
#محمودرضا زنگ میزدیم جور میشد.
این طور نبودالبته که همیشه پول داشته باشد، اما با این همه نمی گفت #ندارم.
همیشه میگفت #جورمیشه،یه #شماره_کارت بده وبعدازیک ساعت پیامک
می دادکه واریز شد.
می دانستم که اینجور وقتها ازکسی برایم #قرض گرفته است.
این ازخصوصیاتش بود به دفعات پیش آمده بود،هیچ وقت هم نشد که #طلبش را بخواهد
.یکی دوهفته قبل ازآخرین سفرش به #سوریه پیامک داده بود که مبلغی پول لازم داردوآخرش هم نوشته بود زود برمی گرداند.
چند ماه قبلش من کمی بیشترازاین مبلغ ازاو قرض گرفته بودم وقراربودتا آخر خرداد۱۳۹۳برگردانم.
برایش نوشتم نمی خواهد
برگردانی بگذارمن باتو #صـاف کنم، بعدا درجوابم نوشت
#صافیم درحالی که نبودیم.
#محمودرضا واقعا از دنیای خودش صرف نظر کرده بود.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🕊| @dosteshahideman
🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂 #فـصـل_ســی و پـنـجم
🍁#عـنـوان:آبــروی جـمـهـورے اسـلامے مـیـرود
#خودش تعریف میکردبه سوری هاتوپ۱۰۶داده بودیم مدت هابو نظامی های ارتش #سوریه نقطه ای را باسلاحهای منحنی زن هدف گرفته بودندولی نمی توانستند #بزنند.
روزی که آمدم #توپ رابه آنهاآموزش بدهم بنابوداولین #شلیک راهم #خودم انجام بدهم تا آنها ببینند.
می گفت به #نظامی های #سوری گفتم همان نقطه ای راکه نمیتوانید بزنید همان جا راهدف قرارمی دهیم.
می خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم #خداکندبه #هدف بخورد.
#اگرنخوردآبروی #جمهوری_اسلامی_می رود.
برداشت من این است که #محمودرضا آنجا به خودش بعنوان #نماینده_جمهوری_اسلامی نگاه می کرد.می گفت #شلیک_کردم وبه هدف موردنظر#اصابت کردبلافاصله از #بی سیم هاصدای #فریاد_خوشحالی #بلندشد.
می گفت #نظامی های ارتش سوریه دورما #حلقه زدنند.چنددقیقه بعد سروکله #فرمانده شان هم پیداشد.
آمدازمن #پرسید شما #درجه تان چیست فکرمی کردمن آدم مهمی هستم.گفتم من ازنیروهای #مردمی هستم.می گفت بعدازاصابت توپ به هدف توی دلم #گفتم #خدایا_شکرت که #آبروی #جمهوری #اسلامی نرفت.این جمله اش راهیچوقت #فراموش نمی کنم.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_ســی و شـشم
🍁 #عـنـوان:از مـیـدان نـظامـے تا مـیـدان سـیاسـے
درباره وضعیت #سوریه از او سوال می کردم،یک بار بحث کشید به #رفتن یا #ماندن_بشاراسد.
#پرسیدم با این اوضاع به نظرت بشاراسد #رفتنی است یا #می ماند؟ #گفت اگر #تا۲۰۱۴بماند بعد از آن حتما در #انتخابات #رای می آورد در #فضای رسانه زده آن روز که #جـو کاملا #علیه_اسد بود و آمریکایی ها و وابستگان منطقه ای اش #شدیدا به #رفتن او اسرار داشتند،انتظار چنین جوابی را نداشتم،گفتم از کجا معلوم تا۲۰۱۴بماند؟
#گفت اگر ارتش #سوریه کاملا به #اسد پشت کند باز هم #حمایت #ارتشش را دارد. می گفت مردم الان متوجه #اهمیت_امنیت شده اند، و در انتخابات #قطعا به بشار اسد #رای خواهند داد. بیشتر تعجب کردم.
اما او این حرف ها رو خیلی با #اطمینان می زد. این روز ها #تحلیل هایش مدام یادم می افتد.
#بصیرت_سیاسی داشت و درباره اوضاع سیاسی در حد خودش آدم مطلعی بود و #تحلیل داشت.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷 | @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_ســی و پـنـجم
🍁#عـنـوان:آبــروی جـمـهـورے اسـلامے مـیـرود
#خودش تعریف میکردبه سوری هاتوپ۱۰۶داده بودیم مدت هابو نظامی های ارتش #سوریه نقطه ای را باسلاحهای منحنی زن هدف گرفته بودندولی نمی توانستند #بزنند.
روزی که آمدم #توپ رابه آنهاآموزش بدهم بنابوداولین #شلیک راهم #خودم انجام بدهم تا آنها ببینند.
می گفت به #نظامی های #سوری گفتم همان نقطه ای راکه نمیتوانید بزنید همان جا راهدف قرارمی دهیم.
می خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم #خداکندبه #هدف بخورد.
#اگرنخوردآبروی #جمهوری_اسلامی_می رود.
برداشت من این است که #محمودرضا آنجا به خودش بعنوان #نماینده_جمهوری_اسلامی نگاه می کرد.می گفت #شلیک_کردم وبه هدف موردنظر#اصابت کردبلافاصله از #بی سیم هاصدای #فریاد_خوشحالی #بلندشد.
می گفت #نظامی های ارتش سوریه دورما #حلقه زدنند.چنددقیقه بعد سروکله #فرمانده شان هم پیداشد.
آمدازمن #پرسید شما #درجه تان چیست فکرمی کردمن آدم مهمی هستم.گفتم من ازنیروهای #مردمی هستم.می گفت بعدازاصابت توپ به هدف توی دلم #گفتم #خدایا_شکرت که #آبروی #جمهوری #اسلامی نرفت.این جمله اش راهیچوقت #فراموش نمی کنم.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂#فـصـل_ســی و شـشم
🍁#عـنـوان:از مـیـدان نـظامـے تا مـیـدان سـیاسـے
درباره وضعیت #سوریه از او سوال می کردم،یک بار بحث کشید به #رفتن یا #ماندن_بشاراسد.
#پرسیدم با این اوضاع به نظرت بشاراسد #رفتنی است یا #می ماند؟ #گفت اگر #تا۲۰۱۴بماند بعد از آن حتما در #انتخابات #رای می آورد در #فضای رسانه زده آن روز که #جـو کاملا #علیه_اسد بود و آمریکایی ها و وابستگان منطقه ای اش #شدیدا به #رفتن او اسرار داشتند،انتظار چنین جوابی را نداشتم،گفتم از کجا معلوم تا۲۰۱۴بماند؟
#گفت اگر ارتش #سوریه کاملا به #اسد پشت کند باز هم #حمایت #ارتشش را دارد. می گفت مردم الان متوجه #اهمیت_امنیت شده اند، و در انتخابات #قطعا به بشار اسد #رای خواهند داد. بیشتر تعجب کردم.
اما او این حرف ها رو خیلی با #اطمینان می زد. این روز ها #تحلیل هایش مدام یادم می افتد.
#بصیرت_سیاسی داشت و درباره اوضاع سیاسی در حد خودش آدم مطلعی بود و #تحلیل داشت.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_چـهـل و یـکم
🍁#عـنـوان:لـهـجه تـرکے عـربـے
چند نفر از رزمنده های #مقاومت_فیلمی از #محمودرضا در #سوریه ضبط کرده بودند که در آن نحوه ی باز و بسته کردن #قطعات_توپ23را #آموزش می داد.توی این فیلم فقط دست های #محمودرضا داخل کادر است.
به اضافه #صدایش که با #لهجه عربی محلی #نحوه ی کار را #توضیح می دهد.
بار اولی که این #فیلم را می دیدم صرفآ از صدایش فهمیدم #محودرضاست ،چون تصویری از $چهره ی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد.چند دقیقه که تماشا کردم برگشتم و به #محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم:#(بابا عربی!این_دیگر_چیست؟) گفت:برای یک عده از بچه ها توپ را #آموزش داده بودم .
گفتند این طوری یادمان نمی ماند،#یک بار دیگر هم توضیح بده #فیلم بگیریم.
من هم توضیح دادم فیلم #گرفتند که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند.
#گفتم:کو؟کجا هستند این بچه ها؟ گفت:همین جا هستند،حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.گفتم:خودت که لو رفته ای با این #لهجه_ترکی عربی قاطی.،#خندید گفت :لهجه ام که خیلی #ضایع است!الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند.
البته این را به #شوخی می گفت.
من تا حدودی بالهجه های محلی #عربی آشنا هستم ومقدار تسلط محمودرضا به عربی رامی دانستم.
#محمودرضا توی این فیلم،قطعات توپ را با حوصله زیاد یکی یکی باز می کند.در آخر فیلم که کارتمام می شود! انقدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی #کیف کرده بودم که آن را دوباره از اول تا اخر دیدم.آخر سر هم #یواشکی برای خودم کپی کردم.بعدا که فلش مموری را باخودم آوردم تبریز و باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپ، دیدم #محمودرضا هم یواشکی آن را ازمموری #پاک کرده است!
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman🍃🌷
🍂#فـصـل_چـهـل و دوم
🍁#عـنـوان:گرا با گوگل ارث
#سهیل_کریمی می گفت:#محمودرضا در حلب برای تعیین گرا از نرم افزار #گوگل ارث کمک می گرفت.
اما #خمپاره ها به جایی که باید می خوردند،نمی خوردند.می گفت #محمودضا متوجه شده بود که #مختصات #گوگل ارث برای جاهایی مانند #سوریه و #عراق خطا دارد.
معتقد بود که این خطا عمدی است.
#محمودرضا مقدار این خطا را درآورده بود و بعد از آن،مقدار این خطا را در نظر می گرفت و #آتش می کرد و #جایی را که میخواست #می زد.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚 #شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂 #فـصـل_پـنجـاه و یـکـم
🍁 #عـنـوان:شـوخـے با مـرگ
نمیدانم چطور و کی #مرگ این قدر برای #محمودرضا #عادی شده بود.
وقتی ماجرای بار اولی را که در دمشق به کمین #تکفیری ها خورده بودند تعریف میکرد ، #ریسه می رفت!
آن قدر عادی از درگیری و به #رگبار_بسته شدن حرف می زد که ماهمان قدر عادی از روز مرگی هایمان حرف میزنیم.
ماشینشان را بسته بودند به #رگبار و موقعی که باهم رزم هایش از ماشین پیاده شده بودند، فرمانده شان تیر خورده بود.
#می گفت: «وقتی دیدیم فرمانده مان تیر خوده، چند لحظه گیج بودم ونمی دانستم باید چه کارکنم. چیزی برای بستن زخمش نداشتم.
داد می زد که لعنتی زیر پیراهنتو در آر» اینها را #میگفت و #میخندید یک بار هم گفت:«روی پل هوایی میرفتیم که دیدیم #ماشین مشکوکی دارد از رو به رو می آید.آن روز توی #دمشق ماشینی تردد نمی کرد. سکوتی برقرار بود که اگر مگس پر می زد صدایش را میشنیدی. باید بیست دقیقه می ایستادی و تماشا می کردی تا یک ماشین در حال عبور ببینی. با راننده می شدیم سه نفر . راننده دنده عقب گرفت. با سرعت تمام به عقب برگشتیم که یکهو ماشینی که از روبه رو می آمد، #منفجر شد.معلوم شد به قصد #ما داشت می آمد.»
اینها را جوری میگفت که انگار از #معرکه_جنگ حرف نمیزند و مسئله ای عادی را تعریف می کند.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_پـنجـاه و دوم
🍁 #عـنـوان:زحمـت کشـیدم با تـصـادف نـمـیرم
#تهران که بود،با ماشین خیلی این طرف و آن طرف می رفت.
می توانم بگویم #بیشتر عمرش در تهران توی #ماشینش گذشته بود.
مدام هم پشت فرمان #موبایلش زنگ می خورد.
همه اش هم تماس های کاری.
چندباری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن.
ولی نمی شد انگارگاهی که خیلی خسته و بی خواب بود و پشت فرمان در آن حالت می دیدمش،می گفتم بده من #رانندگی کنم.
با این همه،#دقت_رانندگی اش خوب بود.
همیشه #کمربندش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد.یکی از هم #سنگرهایش بعد از #شهادتش می گفت:من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از #محمودرضا #یاد گرفتم.
تا می نشست پشت فرمان ،#کمربندش را می بست.یک بار به او گفتم #اینجا دیگر چرا می بندی؟اینجا که #پلیس نیست.گفت:می دانی چقدر #زحمت_کشیدم #با_تصادف_نمیرم.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚 #شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂 #فـصـل_پـنـجاه و سـوم
🍁 #عـنـوان:شـهـادت دسـت خـود مـاسـت
چندماه قبل از #شهادت #محمودرضا یک شب خواب #شهیدهمت را دیدم.
دیدم دقیقا در موقعیتی که در پایان بندی اپیزودهای مستند #سردارخبیر نشان می دهد.
با بسیجی هایی که کنار ماشین تویوتامنتظر #حاج_همت هستند تا با او #دست بدهند،ایستاده ام.
حاج #همت با قدم های تند آمدو رسید کنار تویوتا.
من دستم را جلو بردم،دستش را گرفتم و بغلش کردم.
هنوز #دست حاج همت توی دستم بود که به او گفتم:دست ما را هم بگیرید.
منظورم #شفاعت برای باز شدن باب #شهادت بود.
#حاج همت #گفت:دست من #نیست و دستم را رها کرد.
از همان شب تا مدتی ذهنم درگیر این موضوع شده بود که چطور ممکن است دست #شهدا در برآوردن چنین #حاجتی باز نباشد.
فکر می کردم اگر چنین چیزی دست #شهدا نیست پس دست چه کسی است؟
تا اینکه یک شب که در منزل #محمودرضا مهمان بودم،#خوابم را برای او تعریف کردم.
خیلی مطمن #گفت:راست می گوید دست او نیست.
بیشتر #تعجب کردم ،بعد گفت:من در #سوریه خودم به این نتیجه رسیده ام و با یقین می گویم هرکس #شهید شده،خواسته که #شهید بشود.
#شهادت_شهید_فقط_دست_خودش_است.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman🍃🌷
🍂 #فـصـل_پـنـجاه و چـهـارم
🍁 #عـنـوان:شـهـیـد زنـده
این اواخر وقتی از او #عکس می گرفتم آن قدر به #شهادتش_یقین داشتم که وقتی پشت لنز توی چهره اش نگاه می کردم با خود می گفتم این #عکس_آخر است.
بارها این از ذهنم خطور کرده بود.تقریبآ پنج شش ماه آخر هرچه #عکس از او #می گرفتم بعدآ از #حافظه #دوربین_پاک می کردم.
دلم نمی آمد عکسی از او گرفته باشم که #عکس آخر باشد.
با خود می گفتم ان شاالله هنوز هم هست و دفعه بعد که دیدمش باز هم از اوعکس می گیرم.
یکی از عکس هایش را خیلی #دوست_داشتم.
هدفون بزرگی روی گوش هایش بود و داشت فایلی را گوش می کرد.
تا چند روز قبل از #شهادتش این عکس را نگه داشته بودم.اما آن را هم #حذف کردم.
دوست داشتم که هنوز باشد اما از حالت هایی که این اواخر داشت یقین کرده بودم رفتنی است.
به خاطر #حذف کردن آن عکس #تآسف نمی خورم.به همه ی ساعات اندکی که #چندماه قبل از #شهادتش در کنارش بودم و به لحظاتی که در کنارش بودم #افتخار می کنم.
همیشه حواسم بود که کنار #شهیدزنده_ای_هستم که روی #خاک_قدم می زند.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_پـنـجاه وهـفـتم
🍁#عـنـوان:نـگـذارکـاربـزرگـم را خـراب کـنـنـد
بار آخری که در اسلامشهر دیدمش #نگران بود که بعد از #شهادتش کسی #شماتتی بکند.
به ویژه در #حق_رهبر_عزیزانقلاب.
#می گفت: می ترسم بعد از ما پشت #سرآقا حرفی زده شود.
#محمودرضاخیلی هوشیار بود.فکر همه جای بعد از #شهادتش را کرده بود.
جنس نگرانیش را می دانستم.
#نگران این بود که مثل #زمان_جنگ کسانی بگویند که جواب #خون این #جوان ها را چه کسی می دهد و از این حرف ها.
نمی دانستم در برابر حرفش چه باید بگویم.
گفتم:این طوری فکر نکن ،مطمن باش چنین اتفاقی نمی افتد.وقتی این را گفتم برگشت گفت:#من_می_خواهم_کار_بزرگی_انجام_بدهم.
#نباید حرفی زده شود که #ارزش آن را #پایین بیاورد...چیزی پیدا نکردم در جواب حرفش بگویم.بی اختیار گفتم:#خون_شهدای ما مثل خون #سیدالشهدا است.
#صاحبش_خداست.
#خدا نمی گذارد چنین اتفاقی بیفتد.گفت
#به_هیچ_کس_اجازه_نده #پشت #سرآقاحرف بزند.
خودش #این_طور بود.دیده بودم که وقتی کسی حرف #نامربوطی درباره #آقا می زد.
اخم هایش می رفت توی هم.
اگر با بحث می توانست جواب طرف را بدهد.جواب می داد و اگر می دید طرف به حرف هایش ادامه می دهد،بلند می شد و می رفت.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_پـنـجاه وهـشـتم
🍁 #عـنـوان:کـجـا دفـن شـوم؟
تهران ،ترمینال بیهقی بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد.
#محمودرضا بود.خوش و بش کردیم ک پرسید کجایی؟از صبح برای کاری #تهران بودم.گفتم کارم تمام شده ترمینالم،دارم برمی گردم تبریز.
گفت:کی وقت داری درباره یک #موضوعی حرف بزنیم.گفتم الان.گفت الان نمی شود و باید سر فرصت مناسبی بگوید.
اصرار کردم که بگوید.گفت:موضوع #مهمی است .باید در فرصت مناسبی بگویم.رسیدی #تبریز ،وقت کردی زنگ بزن.
#قبول کردم و خداحافظی کردیم.بعد از اینکه قطع کردیم #ذهنم_درگیر حرف #محمودرضا شد.با او تماس گرفتم و گفتم تماسش نگرانم کرده .گفت:می توانی بیایی اینجا؟گفتم من فردا صبح باید تبریز باشم.اگر می شود حرفت را پشت تلفن بگویی،بگو الان.گفت من دوباره دارم می روم.اما قبل از رفتن چندتا چیز هست که باید به تو بگویم.بعد گفت اگر من #شهید شدم چیزهایی هست که #نگرانم می کند.
گفتم یعنی چه؟گفت:این #دفعه_رفتنم بادفعات قبل #فرق دارد.گفتم تو همیشه رفتنت فرق دارد.گفت یکی دوتا مسئله هست که باید قبل رفتن روشن بشود.مثلا من #شهید شدم کجا باید #دفن شوم؟گیر کرده ام. توی این مسئله گفتم #صبر کن.
من تا یک ساعت دیگر #خانه شما هستم گفت بخاطر این حرفی که زدم داری می آیی؟گفتم بایدبیاییم از نزدیک حرف بزنیم ببینم دقیقا چه می گویی، گفت نه تو برو تبریز بعدا حرف می زنیم گفتم می آیم.از ترمینال بیهقی راه افتادم سمت اسلام شهر،وقتی رسیدم همه چیز در خانه #محمودرضا عادی بود #پذیرایی همسرش بازی #دختر_دوساله اش، بساط چای، شام، تلوزیون روشن،پتوهای ساده ای که کنار دیوار پهن بودند و حتی خود #محمودرضا.همه چیز مثه همیشه توی این خانه #معمولی ، #عادی بود .هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی خورد.
نشستیم.منتظر ماندم تا #محمودرضا سر صحبت را باز کند ولی #محمودرضا حرفی نمی زد.دو سه ساعت تمام منتظر ماندم.چای خوردیم.حتی شام خوردیم اما همه حرف ها کاملا عادی بود.بالاخره صبرم تمام شد.و گفتم نصفه شب شد!نمی خواهی درباره چیزی که پشت تلفن گفتی صحبت کنیم؟#گفت من گیر کرده ام.
نمی دانم #شهید شدم محل #دفنم باید #تبریز باشد یا #تهران!گفتم این چه حرفی است؟!ول کن این حرفها را.برو وظیفه ای را که داری انجام بده.زمان جنگ اگر #زرمنده های ما قرار بود به این چیزها فکر کنند که الان #صدام_تهران بود!
بدون اینکه تغیری در حالتش ایجاد بشود،با آرامش توضیح داد که #اگرتبریز دفن بشود#همسر و ف#رزندش برای آمدن به تبریز به #زحمت می افتند.و اگر #تهران دفت شود ،#پدرومادر_اذیت می شوند هرچند همیشه قبل از #سوریه رفتن هایش احتمال #شهادتش بود،اما اینبار خیلی #جدی_حرف می زد.ول کن نبود.از من می خواست کمکش کنم.
نمی خواستم این حرف ها کش بیاید.برای همین به او #قول دادم که اگر #شهید شد من این مسئله را #حل کنم و قضیه فیصله پیدا کرد.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
💫کاش #می شد
حال خوب را لبخند☺️ زیبا🌸 را،
#بعضی دوست داشتن ها را
💥خشک کرد...
لای کتاب📚 گذاشت
و #نگهشان داشت...
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•