eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
943 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ هم روی تورا طاقت دیدار کم است    هم چشم مرا جرأت این کار کم است من کمتر از آنم که تورا درک کنم    آگاهـی مـن ز عشـق بسیـارکـم است •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ هم روی تورا طاقت دیدار کم است    هم چشم مرا جرأت این کار کم است من کمتر از آنم که تورا درک کنم
⚘﷽⚘ شهید رقیه رضایی لایی تحصیلات: دیپلم و حوزوی رشته تحصیلی: تجربی نام: رقیه نام خانوادگی: رضایی لایی نام پدر: محمد علی شماره شناسنامه:۹۵ تاریخ تولد:۱۳۴۴/۰۱/۲۲ محل تولد: قزوین محل شهادت: مکه شغل: معلم تربیتی مهارت و تخصص: خیاطی اهم مسئولیت های شغلی: عضو فعال حزب جمهوری اسلامی نکات بارز و برجسته فردی: بسیارملاحظه کار و متواضع و خوش برخورد باوجود قبولی در کنکور پزشکی اما حوزه علمیه را انتخاب می کنند و دو سال  هم مشغول به تحصیل می شوند. بعد از اعزام به سنندج جهت مقابله و ارشاد کومله دمکراتها اقدام می کنند. آثار فرهنگی، ادبی، هنری: دارای فوق ادبی بالا بخصوص در نویسندگی   فعالیت بعد از انقلاب: خانواده ای مذهبی و از اعضای فعال حزب جمهوری اسلامی نحوه و علت شهادت: شرکت در راهپیمایی برائت از مشرکین در مکه و مورد هجوم رژیم آل سعود قرارمی گیرند. محل دفن: گلزار شهدای قزوین •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ رقیه در دبیرستان از شاگردان ممتاز بود.او در دوران تحصیل بسیار پر جنب و جوش و فعال بود.به ظاهرش بسیار اهمیت می داد و شیک پوش بود.   همه تلاشش این بود که از هر جهت نسبت به دیگران برتری داشته باشد.  او در سال آخر دبیرستان تحت تأثیر انقلاب دچار تحول فکری شد. به این نتیجه رسیده بود که متعلق به این دنیا نیست و مسیر دیگری را باید انتخاب کند با آنکه می توانست یکی از بهترین رشته های دانشگاه را انتخاب کند ولی در آخرین سل تحصیلی به کسب معارف دینی گرایش پیدا کرد.با بی رغبتی سال تحصیلی را به پایان رساند و به حوزه علمیه قم رفت. گفته بود« من اگر به دانشگاه بروم می توانم جان انسانی را نجات دهم،اما می خواهم با معارف دینی روح انسان ها را صیقل بدهم» پس از گذشت یک سال از تحصیل در حوزه، احساس کرد پرداختن صرف به مطالب تئوری راضی اش نمی کند؛ به همین دلیل با تعدادی از دوستانش به کردستان رفت. در آنجا به عنوان معلم پرورشی به تربیت دختران دبیرستانی پرداخت. این زمانی بود که ضد انقلاب در کردستان توانسته بود تعدادی از جوانان را جذب خود کند.   دو سال و چند ماه قبل از شهادت با همسرش آشنا شد. اقوام با شناختی که از رقیه داشتند، او را به همسرش معرفی کرده بودند.آن زمان رقیه در حزب جمهوری فعالیت داشت و یکی از کانون های حزب را اداره می کرد. وقتی با هم آشنا شدند، همسر رقیه او را بسیار نزدیک به افکار و روحیه خودش یافت. همسرش می گوید«آن زمان من در سیستان و بلوچستان فعالیت می کردم. مثل رقیه در حزب جمهوری بودم ووقتی به ایشان گفتم من در سیستان کار می کنم و باید به آنجا بروم، بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت. گفت تبعیت از همسر بر من واجب است» با شروع بیماری مادرش،کردستان را ترک کرد و به قزوین بازگشت.   همسرش می گوید«خانواده ایشان مذهبی و سنتی بوندن. پدرشان تجات چوب می کرد و مادرش خانه دار بود. یک خواهر بزرگ تر از خودش داشت. او تنها دختر توی خانه بود.رقیه در استعداد و نبوغ و ایمان زبانزد فامیل بود» مهریه رقیه یک سفر حج بود وچهارده سکه طلا، ازدواج با من بخاطر رضای خود بود نه برای مادیات یا هر چیز دیگر.در همسر داری اش طوری رفتار می کرد که همه اش رضایت خدا را مد نظر داشت. سر سوزنی از تکالیفش را چه نسبت به من و چه در رفتار با دیگران کم یا زیاد نمی کرد. خودش را فانی در خدا می دید. هر وقت می خواست کاری انجام بدهد، با خودش می اندیشید که آیا این کار رضایت خدا را در پیش دارد؟ بعد هم جوابش را به سرعت پیدا می کرد. نفوذ کلام بسیار بالایی داشت . حرف که میزد به دل همه می نشست. اگر اظهار نظری می کرد همه را تحت تأثیر قرار می داد. حرفی را نمی زد که قبلش آن را سبک و سنگین نکرده باشد. از حرفهای پراکنده پرهیز داشت. غیبت نمی کرد،تهمت نمی زد. قبل از سفر حج یک سفر مشهد با هم رفته بودیم؛ آه عسل آنجا بود.که فهمیدم و انس و ارتباط فوق العاده ایی با ائمه معصومین(ع) دارد. طوری با امام رضا حرف می زد بسیارصمیمانه بود .این رفتار فقط در مشهد نبود،در روزهای عادی هم همین ارتباط را با ائماه داشت. از همان روزهای اول آشنایی رقیه از فنا حرف می زد. نمی گفت شهادت، می گفت فنا. می گفت«این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به جنگ بروند اما برای زن ها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونه ایی از دنیا بروم که اجر و مزد یک شهید داشته باشم.» زندگیمان ساده و بی آلایش بود. به زیور آلات گرایشی نداشت. این برای من لذت بخش بود وقتی می دیدم از یک مراحلی گذشته است. او معتقد بود شهید واقعی کسی است که با تمام وجود وظیفه اش را انجام دهد. سال ۶۶ با پدر و برادرش به نیابت از مادرش به سفر حج واجب رفت. دو تا از خواهر های من هم با کاروان دیگری به سفر حج مشرف شده بودند. روز جمعه رقیه را آنجا دیدند و می گفتند«در رفتارش یک جور سبکبالی دیده      می شد انگار از خوشحال در پوست خود نمی گنجید»به آنها گفته بودند که باید با آب زمزم غسل شهادت کنم. او در راهپیمائی برائت از مشرکین در مکه مکرمه به شهادت رسید. دست نوشته های رقیه، از زمان تحصیل تا وقتی که حزب جمهوری فعالیت می کرد بر گرفته از احادیث قرآنی و مضامین عالی از فراز هایی بسیار زیبا از ادعیه معصومین بود.در تمام نوشته هایش عرفان رابطه عاشقانه با خدا مشهود است وکمتر از مضمون سیاسی و اجتماعی به خود گرفته است •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ قسمتی از وصیت نامه اش نوشته : «الهی تو را هزاران بار شکر می کنم که اثنی عشری قرار دادی تا ولایت هل بیت و عشق به خاندان رسالت،ظلمت کده قلبم را منور سازد . باز هزاران بار تو را شکر می کنم که من را از آنانی قرار ندادی که با دوری گزیدن از صاحبان امر،که قرآن کریم آز آنان به اولی الامر یاد می کند. راه ضلالت بپیماییم چرا که بدون توسل به ایمه و بدون عبور از شاهراه ولایت،چگونه می توان به جانان رسید؟ ایزدا! چگونه می توانم لب به ثنا و سپاست باز کنم در حالی که باران نعمت و رحمت را بر این بنده ضعیف و ذلیل و گناهکار فرستادی و نعمت عظمای زندگی در زیر چتر ولایت فقیه و صرف قسمت مهمی از عمر گزانبها را در ظل حکومت اسلامی به این بنده حقیر و مسکین ارزانی داشتی و من نتوانستم مسئولیت و حق عظیمی را که به وسطه این موقعیت شذیف بر دوشم آمده بود، به نحو شایسته ادا کنم.»   بخشی از وصیت‌نامه خواهر شهیده رقیه رضایی که هنگام راهپیمایی برائت از مشرکین در مکه مکرمه به شهادت رسید. بسم الله الرحمن الرحیم   بنام آنکه هستی بخش کائنات و وجود بی انتها و غایت آمال عارفین و نهایت آرزوی مشتاقین و معشوق عاشقان شب زنده‌دار و روشنی بخش دل سالکان و خالق یکتای عالمین و معبود بی‌نیاز بندگان و روزی دهنده آمرزنده مرزوقین و برانگیزنده برحق ۱۲۴ هزار پیامبر و فرستنده دین کامل و کتاب آسمانی کامل قرآن کریم و رسول ختمی مرتبت پیامبر اسلام (ص) و عطا کننده مقام عصمت  به چهارده معصوم علیهم السلام. و بنام او که شهداء در نزدش روزی‌خوار اویند و او که معامله با او بهترین معامله‌هاست بنام آن ارحم الراحمین، آن خالق المخلوقین و آن اکمل الکاملین و اصدق الصادقین و رب العالمین که تنها او را داشتن و با او بودن و او را دیدین و به عشق او نفس کشیدن. به دنیا به زندگی در دنیا معنا می‌دهد و در راه او جان دادن، به مرگ طراوت و به شوق وصالش جان باختن تلخ وداع دنیا را مبدل به حلاوت حیات تازه یافتن می‌کند. الهی تو را هزاران بار شکر می‌کنم که مرا شیعه اثنی عشری قرار دادیم تا ولایت اهل بیت عشق به خاندان رسالت ظلمت‌کده قلبم را منور سازد و باز هزاران بار تو را شکر می‌کنم که مرا از آنانی قرار ندادی که با دوری گزیدن از صاحبان امر که قرآن کریم از آنان به اولی‌الامر یاد می کند، راه ظلالت بپیمایم ! چرا که بدون توسل به ائمه و بدون عبور از شاهراه ولایت چگونه می‌توان به جانان رسید؟ ایزدا؛ چگونه توانم لب به ثنا و سپاست باز کنم درحالی که باران نعمت و رحمت را بر این بنده ضعیف و ذلیل و گناه‌کار فرستادی و نعمت عظمای زندگی در زیر چتر ولایت فقیه و صرف قسمت مهمی از عمر گرانبهاء را در ظل حکومت اسلامی به این بنده حقیر و مسکین ارزانی داشتی در حالی که نتوانستم مسئولیت و حق عظیمی را که به واسطه این موقعیت شریف بر دوشم آورده بود به نحو شایسته ادا کنم. الهی چگونه این بنده بی‌حیا در محکمه عدالت پاسخ‌گوی اعمال و گفتارش باشد؟ در حالیکه رهبری عظیم الشأن همچون امام خمینی داشته است؟ و چگونه در صحرای محشر حاضر شوم درحالیکه در زمانی زندگی می‌کردم که عاشقان و شیفتگان و مخلصان کثیری در راه تو و در راه دین تو و در کارزار با دشمن تو شهد شهادت را مشتاقانه نوشیدند. در زمانی زندگی می‌کردم که می‌بایستی پیام آور خون گلگلون کفنان عزیزی می‌بودم. یارب نکند که در یوم القیامه در زمره کسانی باشم که فریاد می‌زنند: «یالیتنی کنت ترابا» ای کاش که خاک می‌بودم. آه از ساعات و لحظاتی که در غیر عبادت تو صرف شد و هزاران افسوس از زمانی که گذرگاه دنیا همچون غفلت‌کده‌ای آدمی را می‌فریبد آنچنان که می‌انگارد مرگ به سراغ او نمی‌آید. هرچه از مقام و رحمت و گذشت و عدل تو، خالق یکتا و هرچه از هستی و غفلت دنیا و هرچه از بی‌حیایی و خسران انسان گفته شود اندک است. این حقیر رقیه رضایی فرزند پدر بزرگوارم محمدعلی رضایی و مادر مهربانم سکینه حنیفی‌ها عمری را بسر کردم ، ایکاش لحظه‌ای از آنرا در غیر عبادت مولا سر نمی‌کردم ولی با اقرار به سختی روز جزاء و عدل الهی و با وجود بار سنگین گناهانم نمی‌خواهم از رحمت و مغفرت و گذشت خالقم، پرورگار جهانیان لحظه‌ای غافل باشم و عاجزانه و ملتمسانه از کلیه اقوام و دوستان و آشنایان و نزدیکان و پدر و مادر عزیزم می‌خواهم که به خون پاک اباعبدا… این بنده گنه‌کار را حلال کنید. انشاء ا… دوستان در دعاهای خیرشان و در مجالس دعا حقیر ار فراموش نکنند.   التماس دعا. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🏴 لوح | گوهر اشک بر حسین فاطمه... ◾ بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی: همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم. 🏷 ▫️ اثر استاد محمدرضا دوست‌محمدی
4_947592759001219826.mp3
5.9M
﴾.﷽.﴿ 🔳 🌴عمه‌دیره‌اون‌کیه‌به‌سمت‌گودال‌میره😭 🌴شمره اومده جنجال میکنه با سم..😭 🎤 👌فوق زیبا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_پنجاه_و_نه9⃣5
⃣6⃣ یک ماه از اون روز میگذره و تقریبا همه چیز برای همه عادی شده... بابام هنوزم باهام سرسنگینه... مامانم نگرانه... علی دلگیره... و این وسط فقط فاطمه اس که حالم رو درک میکنه و تکیه گاهی واسه گریه هام... محمد مثل اون دو هفته بازم هر روز زنگ میزنه و التماس میکنه تا باهام حرف بزنه و مامان هردفه با شرمندگی جوابشو میده... حال و روز خودمم که..... هی... بگذریم.😔 توی اتاقم پشت به پنجره نشسته بودم و به آهنگ آخرین قدم حامد رو گوش میدادم و نم نم اشک گونه هامو خیس کرده بود...😭 *بیا بجرم عاشقی بکش منو نرو... نگاه کن این تن نحیف و زار و خسته رو... تورو به جون خاطرات خوبمون بمون... تورو به جون خاطرات تلخمون نرو...* مامان در اتاق رو زد و اومد تو اشکامو پاک کردم و اهنگ رو قطع کردم. مامان: فائزه جان بابا کارت داره برو پیشش😔 _نمیدونید چیکارم داره☹️ مامان: برو خودش بهت میگه. برو مادر😞 _چشم😣 از اتاق بیرون رفتم و کنار بابا نشستم. خیلی جدی و محکم گفت: فردا آخرین روز محرمیت تو و محمدجواده. تا امروز فقط حق فکر کردن داشتی. اگه تصمیمت عوض شده بهش خبر بدم و اگرم هنوز سر همون تصمیمی باید همه این مسخره بازیا رو تموم کنی. غذا نخوردن و حال خراب و اشک رو میندازی بیرون. اونم دیگه حق نداره از فردا زنگ بزنه خونه . امشب بهش خبرمیدم. توهم تا شب بیشتر فرصت فکر کردن نداری. متوجه ای؟😒 _بله بابا😔 بابا: حالا برو خوب فکراتو بکن. امروز بشه فردا حتی اگه نظرتم برگرده دیگه با من طرفی.😑 دوباره برگشتم اتاقم و همونجا نشستم... امروز فردا ساعت دوازده شب صیغه محرمیت من و محمد تموم میشه... هه... چرا اصلا این موضوع یادم نبود که هنوز محرمشم... پس بگو... آقای طلبه بخاطر محرمیت این قدر اصرار داشت و هنوز ادعای عشق میکرد... 😢 حرفای بابارو تو ذهنم مرور کردم... نه... محمد منو نمیخواد... حاضر نیستم با خودخواهی من اون بدبخت شه... شب به مامان گفتم تا به بابا بگه من هنوز سر تصمیمم هستم... شب تا صبح نخوابیدم نماز خوندم... تنها چیزی بود که آرومم میکرد😭 ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_شصت0⃣6⃣ یک ماه
⚘﷽⚘ ⃣6⃣ ساعت هفت صبح بدون خوردن صبحانه از خونه زدم بیرون.... چشمام بخاطر بی خوابی و گریه دیشب متورم و قرمز بود... لبام خشک و تاول زده... تیپ سر تا پا مشکی... دوربینم دستم. از خونه تا دانشگاه پیاده رفتم. وقتی رسیدم دانشگاه کلاس اولم تموم شده بود. نیم ساعت وقت داشتم و راهی نمازخونه شدم... دو رکعت نماز خوندم و بعد نماز توی یه سجده طولانی فقط گریه کردم و از خدا صبر برای خودم و خوشبختی برای محمدم طلب کردم😭 از نماز خونه اومدم بیرون و رفتم توی کلاس از ساعت نه تا یک پشت سر هم کلاس داشتم و بعد با خستگی تمام از کلاس زدم بیرون و روی حیاط دانشگاه نشستم. معدم از گرسنگی و فشار عصبی درد گرفته بود... هرکس از کنارم رد میشد بخاطر ظاهر آشفته و قیافه داغونم نگاهم میکرد... حالم رو بدتر میکردن...😞 فکرم برگشت به گذشته... به گذشته کوتاهی که کنار هم بودیم... هیچ وقت نمیتونستم تصور کنم که محمد این جور آدمی باشه... ولی آیا واقعا هست... نکنه اشتباه کردم... نکنه.... تا حالا هیچ وقت از این زاویه نگاه نکرده بودم که ممکنه اشتباه کرده باشم... خدای من نکنه... نه نه... من اشتباه نکردم...😭 خدایا.... من امروز زن محمدم... محرم محمدم... دیروزم بودم... روز قبلم بودم... الان سه ماهه محرمشم و حواسم نیست.... ولی امشب راس ساعت دوازده برای همیشه میشه یه آدم غریبه برام...😭 خدایا کاشکی کنارم بود... دلم براش تنگ شده... برای چشماش... برای صداش... برای خودش... یه لحظه یه عطر آشنارو حس کردم... و بعد اون یه صدای آشنا که صدام کرد... *فائزه... ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۰۳ شهریور ۱۳۹۹ میلادی: Monday - 24 August 2020 قمری: الإثنين، 4 محرم1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹فتوی شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین، 61ه-ق •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ درمان درد ... عتـ💔ـرت و قرآن، ظهور تـ♥️ـوست داروی زخم‌های فراوان، بیا بیا .... سلام حضرت موعـ♥️ـود ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ صبــح در کوچه‌ ی ما منتظرِ خنده‌ ی تــوست! وقت آن است که خورشیــدِ مجدد باشی...!! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔅 📖 صفحه 451 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ⭕️ 🔸امام حسین (ع): 🔹شيعه ما كسى است كه دلش از هرگونه خيانت و نيرنگ و مكرى پاک است.(بحار الانوار، ج ۶۵ ص ۱۵۶ ح۱۰ ) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ روز چهارم ماه محرّم الحرام: ۱-فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام در این روز از سال ۶۱ ه ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریص کرد.(۱) ۱.الوقایع الحوادث:ج۲ص۱۲۴٫  •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ روز چهارم محرم روز فرزندان حضرت زینب(س) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌 💌🕊 🕊 عاشـــ❤ـــقی کانـــال شــ❤ـــهید من معرفی 💌 💌🕊 💌🕊💌 💌🕊💌🕊 💌🕊💌🕊💌 💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘ مارا مدافعان حرم آفریده اند......... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ مارا مدافعان حرم آفریده اند......... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷
⚘﷽⚘ شهیدمحمدحسین_بشیری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تولد:۱۳۶۰/۴/۲۹همدان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شهادت:۱۳۹۵/۸/۲۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پس ازفارغ التحصیل شدن ازدبیرستان با وجود اینکه در ورزش تکواندو داری تبحر خاصی شده بود به خدمت پاسداران درآمد . حس مسئولیت پذیری وسخت کوشی اش باعث اقتدار و درایت در فرماندهی اش بود.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تخصص:او در سال ۸۶ وارد کمیته تخریب شد و شروع به کسب تجربه و موفقیت های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به استاد نمونه تخریب و انفجارات تبدیل گشت. متولی اموزش تخریب وانفجارات درحزب الله لبنان/عراق/افغانستان/سوریه و….بود. استاد به تمام معنا در رشته ی تکواندو، ودر رشته های جودو،غواصی،صخره نوردی،یخ نوردی،وکوه نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علاقه شهید : به دلیل علاقه ی زیادایشان به وشال سبزرنگی که همیشه همراه ایشان بودنام جهادی (سیدعماد) برای ایشان انتخاب شد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ویژگی های اخلاقی به نمازاول وقت اهمیت خاصی میدادندودرهمه حال نماز را اول وقت بجا می اوردندواحترام زیادی به والدین خودمی گذاشتند عاشق ولایت بود حضور همیشگی او بردوشش نشان از همرنگی بامقام معظم رهبری داشت. عشق به رهبر,عشق به اهل بیت مخصوصاحضرت زهرا(س)وبی ادعا، مهربان ، قابل اعتمادبودن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و سرانجام در اعزام اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش پرواز کرد و حسینی شد. محل شهادت :حومه حلب سوریه •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ شهیدمحمدحسین بشیری درسال۱۳۶۰درهمدان متولدشد. پس ازفارغ التحصیل شدن ازدبیرستان با وجود اینکه در ورزش تکواندو داری مهارت زیادی شده بود در سن ۱۹ سالگی به خدمت سپاه پاسداران درآمد . حس مسئولیت پذیری وسخت کوشی اش باعث اقتدار و درایت در فرماندهی اش بود.. او در سال ۸۶ وارد کمیته تخریب شد و شروع به کسب تجربه و موفقیت های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به استاد نمونه تخریب و انفجارات تبدیل گشت. ارادت خاصی به حضرت زهرا(س)داشت عاشق ولایت بود حضور همیشگی چفیه او بردوشش نشان از همرنگی بامقام معظم رهبری داشت. مسئول کمیته تخریب شد و مسئول آموزش یگانهای نیرو زمینی و مقاومت در یکی از قرارگاهای سوریه بود متولی اموزش تخریب وانفجارات درسوریه و….بود. استاد به تمام معنا در رشته ی تکواندو، ودر رشته های جودو،غواصی،صخره نوردی،یخ نوردی،وکوه نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت.. وسرانجام در سن ۳۵ سالگی در اعزام اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش پرواز کرد و حسینی شد. بیوگرافی شهید بشیری خلاصه ای از زندگینامه شهید بزرگوار مدافع حرم محمد حسین بشیری شهیدمحمدحسین بشیری دربیست ونهم تیرماه سال ۱۳۶۰درهمدان متولدشد. پس ازفارغ التحصیل شدن ازدبیرستان با وجود اینکه در ورزش تکواندو داری تبحر خاصی شده بود به خدمت سپاه پاسداران درآمد . حس مسئولیت پذیری وسخت کوشی اش باعث اقتدار و درایت در فرماندهی اش بود.. او در سال ۸۶ وارد کمیته تخریب شد و شروع به کسب تجربه و موفقیت های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به استاد نمونه تخریب و انفجارات تبدیل گشت. ارادت خاصی به حضرت زهرا(س)داشت به نمازاول وقت اهمیت خاصی میدادندودرهمه حال نماز را اول وقت بجا می اوردندواحترام زیادی به والدین خودمی گذاشتند عاشق ولایت بود حضور همیشگی چفیه او بردوشش نشان از همرنگی بامقام معظم رهبری داشت. متولی اموزش تخریب وانفجارات درحزب الله لبنان/عراق/افغانستان/سوریه و….بود. به دلیل علاقه ی زیادایشان به شهیدعمادمغنیه وشال سبزرنگی که همیشه همراه ایشان بودنام جهادی (سیدعماد) برای ایشان انتخاب شد. استاد به تمام معنا در رشته های جودو،تکواندو،دفاع شخصی ،انواع سلاح های سردوگرم،غواصی،صخره نوردی،یخ نوردی،کوه نوردی،برف نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت.. وسرانجام در اعزام اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش پرواز کرد و حسینی شد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🔴آموزش روش تخصصی ترک گناه🔴 #از_گناه_تا_توبه ۶۴ آیا رابطه عاشقانه خدا و بنده یک رابطه عاشقانه
⚘﷽⚘ 🔴آموزش روش تخصصی ترک گناه🔴 ۶۵ 💠وقتی بنده معصیت میکنه خدا لحظه شماری ‌میکنه برای توبه بنده ی خودش ✨✨ 💠ببین‌ این لحظه شماری‌که من میگم فکر نکنی منظورم مثه لحظه شماری های خودمونه‌ که دنبال منفعت خودمون هستیم و وقتیم بهش رسیدیم دیگه لحظه شماری در کار نیست ❌😕 💠خدا بیش از حد تصورت برای برگشتت به سمتش لحظه شماری میکنه تازه وقتیم توبه میکنی باز رهات نمیکنه دوست داره هی رشد کنی اصلا توبه واقعی‌که میکنی دنیات عوض میشه رنگ زندگیت یه چیز دیگه ای میشه ☺️ 😍میخوام یه حدیث قدسی شیرین و خوشمزه برات بذارم😍👇 حدیث قدسی یعنی حدیثی ‌که حرف خداست ولی از زبان پیامبر گفته شده👇 💠حدیث قدسی: اگر آنهائی که به من پشت کرده اند می دانستند که من چه اندازه انتظار دیدن آنها را می کِشم و چه مقدار مشتاق توبه و بازگشت آنها هستم هر آینه از شدت شور و شوق نسبت به من جان می دادند و تمام بند بند اعضایشان به خاطر عشق به من از هم جدا می شد. 📚 اصرار صلوه صفحه ۱۹ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا