فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥📲فحشاگرام !!!
📢آقای طلبه و روحانی و استاد و دکتر و مهندسی که فکر می کنی در پلتفرم های خارجی داری تاثیر مثبت میذاری؟!؟
👈کاملا در اشتباهی چون...!!!
♨️صحبت های صریح استاد پورآقایی در مورد وضعیت امروز شبکه های اجتماعی و دست های پشت پرده.
@dosteshahideman
#حرف_حساب
+دیروز :🙃
-صدام: خوزستان را میگیرم.
-رجوی: تهران را فتح میکنم.
-داعش: مشهد را ویران میکنیم.
-بنسلمان: جنگ را به ایران میکشانم.
-بولتون: کریسمس را در تهران جشن میگیرم.
-روحالله زم: صدا و سیما رو میگیرم.
+امروز :✌️🏼
-صدام: به دار آویخته شد.
-رجوی: فرار کرد و گم و گور شد؛ به احتمال زیاد به درک رفته.
-داعش: تار و مار شد.
-بنسلمان: به غلط کردن افتاده.
-عربستان: در باتلاق جنگ یمن فرو رفت.
-بولتون: برکنار شده.
-روحالله زم: به دار مجازات آویخته شد.
"ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم"♥️
@dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱| #استوری
🎊| #میلاد_حضرت_زینب"س"
بیرق و پرچم مدیون زینب
عالم و آدم مجنون زینب(:
🌱| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈هفتاد و پنجم ✨ _زهرا،من نمیتونم توضیح بدم.خود وحید هم اجازه ن
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈هفتاد و ششم ✨
مامان گفت :
_تا شیرکاکائو سرد بشه من میرم این مغازه کار دارم.😊
بعد رفت.به اطراف نگاه میکردم.مدتی طولانی ساکت بودیم.گفتم:
_ظاهرا از این موقعیت ها زیاد براتون پیش میاد.😐
چیزی نگفت...
بعد چند دقیقه سکوت گفتم:
_نظر شما درمورد خانم های بدحجاب چیه؟
-منظورتون چیه؟😕
-خانم هایی که میگن ما بدحجاب باشیم،مردها نگاه نکنن.☝️
-این خودخواهیه.ما همه باهم زندگی میکنیم. باید مراقب سلامت روحی همدیگه باشیم.😐
-فقط خانم ها باید مراقب سلامت روحی همه باشن؟اصلا به نظر شما فلسفه حجاب چیه؟😕
-آرامش همه.👌
-یعنی اگه خانم ها بدحجاب باشن،آرامش همه بهم میزه؟!!
-بله.وقتی آرامش مردها از بین بره،آرامش همون خانم کنار همسرش هم از بین میره چون شوهر اون هم مرده.👌
-اسلام درمورد حجاب مردها چیزی نگفته؟!😐
-خب آره.مقدار پوشش آقایون تعیین شده.😔
-فقط مقدار پوشش مهمه؟😐
سکوت کرد.منظورمو فهمید.گفت:
_خب اسلام میگه خوش تیپ باش.😔
-شما مقدار پوشش رو رعایت میکنید ولی من با چشم خودم دیدم که آرامش چند نفر رو بهم ریختین. معلوم نیست آرامش چند نفر دیگه هم از بین رفته که به شما نگفتن.☝️
-خب میفرمایید چکار کنم؟ لباس سایز بزرگ بپوشم؟!!!😒😔
به مامان نگاه کردم.تو مغازه بود ولی حواسش به من بود که هروقت خواستم بیاد.گفتم:
_شما برای خرید اومدید؟
-بله.اومدم لباس بخرم.
-چیزی هم خریدید؟
-نه،تازه اومدم.
-اشکالی نداره من لباسی بهتون پیشنهاد بدم؟
با مکث گفت:نه.😔
رفتم همون مغازه ای که مامان بود.آقای موحد هم اومد.مامان سوالی به من نگاه کرد.با اشاره گفتم صبر کن. چند تا لباس مختلف انتخاب کردم.به آقای موحد اشاره کردم و به فروشنده گفتم:
_سایز ایشون بدید.👈👤
فروشنده نگاهی به آقای موحد کرد و دنبال سایز مناسب رفت.سه دست لباس آورد و اتاق پرو رو به آقای موحد نشان داد.آقای موحد باتعجب به من گفت:
_بپوشم که شما نظر بدید؟😳
-خیر...خودتون قضاوت کنید.😐
رفت تو اتاق پرو.رفتم پیش مامان و گفتم:
_اشکالی داره پول لباس ها رو حساب کنیم؟😊
مامان بالبخند گفت:
_بذار اول ببینیم اصلا از لباسها خوشش میاد.
بالبخند گفتم:
_شما به سلیقه ی من شک دارین؟😅
مامان آروم خندید و گفت:
_از دست تو..برو حساب کن.😄
رفتم پیش فروشنده و پول لباس ها رو حساب کردم.یه یادداشت نوشتم برای آقای موحد و دادم به فروشنده که با لباس ها بهش بده.
تو یادداشت نوشتم:
✍نیازی نیست سایز لباستون رو تغییر بدید، مدل لباس پوشیدنتون رو عوض کنید.این هدیه ای بود برای امر به معروف.هیچ معنی و مفهوم دیگه ای نداره.خداحافظ.✍
با مامان رفتیم...
چند وقت بعد،چند تا از دوستام گفتن بریم هیئت.💚😍یکی از بچه ها اصرار کرد با ماشین اون بریم.من دیگه ماشین نبردم.
محمد گفت آقای موحد مأموریت هست.خیالم راحت بود که صداش هم نمیشنوم.😅بعد سخنرانی، مداح که شروع کرد متوجه شدم آقای موحده.😟😳اون شب هم از اون شب های گریه ای بود.
وقتی روضه تموم شد با خودم گفتم اگه قبول کنم باهاش ازدواج کنم هر وقت که بخوام میتونم بگم برام روضه بخونه.بعد از فکر خودم خنده م گرفت و سریع حواس خودمو پرت کردم.
بعد مراسم اون دوستم که ماشین داشت غیبش زد.از اون شوخی های بی مزه و مسخره ی خاص خودش.😕
وقتی اونقدر اصرار کرد با ماشین اون بریم،باید میفهمیدم نقشه ای داره.😑من و دو تا دیگه از دوستام بودیم.
پونه داشت به برادرش زنگ میزد که بیاد دنبالمون.
همون موقع آقای موحد و چند تا جوان دیگه...
ادامه دارد..
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈هفتاد و ششم ✨ مامان گفت : _تا شیرکاکائو سرد بشه من میرم
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈هفتاد و هفتم ✨
همون موقع آقای موحد و چند تا جوان دیگه از هیئت اومدن بیرون...
یکی از لباس هایی که من براش خریده بودم پوشیده بود.
متوجه شدم #اصراری برای اونجور لباس پوشیدن نداشته.نزدیک بودیم و حرفهاشون رو تقریبا میشنیدم.بهش میگفتن خوش تیپ تر شدی.
سحر به پونه گفت:
_لازم نیست زنگ بزنی داداشت.الان زهرا میره به آقای موحد میگه ما رو برسونه.😌
با تعجب نگاهش کردم.😳گفت:
_چیه؟ تو که الان از خداته.😄
من چیزی بهشون نگفته بودم.نمیدونم از کجا فهمیده بود.🙁
به پونه گفتم:
_نه،پونه جان.زنگ بزن داداشت بیان.😐
سحر لبخند شیطنت آمیزی زد 😁😏و سریع رفت جلو و آقای موحد رو صدا کرد.همه برگشتن سمت ما.به آقای موحد گفت:
_خانم روشن با شما کار دارن.یه لحظه تشریف بیارید.☝️
آقای موحد نگاهی به من که سرم پایین بود کرد.خواست بیاد سمت ما که یکی از آقایون گفت:
_شما صبر کن.من ببینم کارشون چیه؟.
آقای موحد هم که دید اگه اصرار کنه خوب نیست،چیزی نگفت.منم تا متوجه شدم یکی دیگه داره میاد،سرمو آوردم بالا و بدون اینکه نگاهش کنم،گفتم:
_ما با ماشین دوستمون اومدیم هیئت.ظاهرا برای دوستمون مشکلی پیش اومده و رفتن.اگه آژانس مطمئنی سراغ دارید لطفا شماره شون رو بدید تا ما بتونیم بریم.
همون موقع آقای موحد به ما نزدیک شد و گفت:
_چیزی شده آقای رضایی؟
اون آقا که اسمش آقای رضایی بود،جریان رو براش تعریف کرد.آخر هم گفت:
_من قراره بچه ها رو ببرم وگرنه خودم میبردمشون. شما ماشین آوردین؟😊
آقای موحد گفت:_آره😊
آقای رضایی گفت:
_پس شما بچه ها رو ببر،من خانم ها رو میبرم.
آقای موحد گفت:
_شما بچه ها رو ببر،من خانمها رو میرسونم.☺️
آقای رضایی معلوم بود تعجب کرده 😟😳ولی چیزی نگفت و رفت.
آقای موحد ریموت ماشینش رو زد.گفت:
_شما سوار بشید، من الان میام.👈🚙
سحر و پونه رفتن عقب نشستن.وقتی خواستم عقب بشینم نذاشتن.گفتم:
_نمیشه که جلو بشینم،برو اونطرف تر.😠
اونا هم برام شکلک در میاوردن.😝😜همون موقع آقای موحد رسید.گفت:
_بفرمایید.دیر وقته.
مجبور شدم جلو بشینم.به سحر و پونه اشاره کردم که بعدا به حسابتون میرسم.
وقتی سوار شدیم آقای موحد سرشو کمی متمایل به من کرد و بدون اینکه به من نگاه کنه گفت:
_کجا برم؟
گفتم:
_لطفا اول منو برسونید.آدرس خونه رو دادم و گفتم:
_بعد دوستانم آدرسشون رو بهتون میدن.
یه کم جا خورد.حرکت نمیکرد.سحر گفت:
_آقای موحد به آدرسی که خانم روشن دادن تشریف ببرید.مسیر ما هم سر راهه.
آقای موحد حرکت کرد...
به سحر پیامک دادم که دارم برات. 😠👊اونم برام شکلک 😁😜فرستاد.سحر و پونه همسایه بودن و با هم پیاده شدن.
استرس داشتم...😥پیاده شدم.رفتم صندلی عقب نشستم.آقای موحد چیزی نگفت و حرکت کرد.
بعد....
ادامه دارد...
پ.ن:اینم برای لایک ها❤
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۳۰ آذر ۱۳۹۹
میلادی: Sunday - 20 December 2020
قمری: الأحد، 5 جماد أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت حضرت زینب سلام الله علیها، 5یا6ه-ق
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
مشکل امر فرج ...
با دست او وا می شود
بر خود مهـ❤️ـدی قسم ...
این کار، کارِ زینبـ❤️ـ است
سلام بر مهـ❤️ـدی ....
آقا جان، در سالروز میلاد با سعادت عمه جانتان شادباش ما را پذیرا باشید💐
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸 امام رضا (ع):
🔹مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد (ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد (ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود. (فقه الرضا ص۳۳۹ - بحارالانوار(ط-بیروت) ج۷۵، ص ۳۴۷ و ۳۴۸)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#صبح است و
طلوع کرده خورشیـ☀️ـد روزگار
وباز این منِ تنها
با #یادت آغاز میکنم،
روزم را🌥
و این است
همان #اکسیر معجزه آسای من
برای ادامه حیات💖
سلام بر صبح #شهادتت
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 588
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴صدای شهید آقا محمودرضا بیضائی
درحال سلام دادن به حرم مطهر
حضرت زینب "سلام الله علیها"
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،
#ولادت_حضرت_زینب_مبارک_باد😍
@dosteshahideman
🍃بگذارید گمنام باشم...
که به خدا قسم"گمنام بودن"
بهتر است از اینکه
فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند...😏
🌹طلبه شهید رضا دهنویان🌹
@dosteshahideman
🥀💚
#آخرینپیامڪمہدے
°•🌱مہدے قبل از رفتن بہ سوریہ،
آخرین پیامڪش را
براے یڪے از دایے هایش فرستاد:
دایے ! من رفتم.
دستمال اشڪہام روبا ڪمے تربت ڪربلا
گذاشتہ ام لاے قرآن روے طاقچہ.
اگہ یہ وقت طورے شد،
آنہا را بگذارید ڪنارم.
#شہید_مهدے_عزیزے♥️
#خاطرات_شہدا🥀
🥀💚
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
دیدی وقتی عاشق یکی میشی جز اون به هیچی فکر نمیکنی؟! همه ی زندگیت میشه...
حالا چرا ما اونطوری عاشق خدا نشیم که کل زندگیمون و خودش بگردونه...
اینا فقط با مراقبه بدست میاد!!!
پایه اید یه ذره به فکر خودمون باشیم؟!😉
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈هفتاد و هفتم ✨ همون موقع آقای موحد و چند تا جوان دیگه از
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈هفتاد و هشتم✨
حرکت کرد...💨🚙
بعد ضبط ماشین رو روشن کرد.صدای قرآن✨ تو فضای ماشین پیچید.استرسم کم شد ولی تا خونه ذکر میگفتم.😊✨
تا رسیدیم سریع تشکر کردم و پیاده شدم.از اینکه تو ماشین،قرآن گذاشته بود و حرفی نمیزد خوشم اومد.🙈
چند هفته گذشت....
میخواستم به محیا سر بزنم.رفتم خونه شون. دخترش بازی میکرد.👧🏻☺️سه ماه بعد از شهادت آقا محسن،خانواده شوهرش،زینب رو به محیا برگردوندن.
محیا خیلی خوب محکم و قاطع رفتار کرده بود.محیا گفت:
_یکی از دوستان محسن خیلی کمکم کرد.با خانواده محسن خیلی صحبت کرد تا زینب رو بهم بدن.😇نمیخواستم کار به شکایت و قانون برسه.الان رفتار همه با من تغییر کرده،خیلی ش هم بخاطر صحبت ها و رفتارهای دوست محسن بود.واقعا برادری رو برای من و محسن تمام کرد.
صدای زنگ آیفون اومد...
محیا گوشی آیفون رو برداشت و گفت:
_بفرمایید...😊
بعد درو باز کرد.گفتم:
_قرار بود مهمان بیاد برات؟😟
-بعد از تماس تو،تماس گرفتن و گفتن میخوان بیان.😊
-خب به من میگفتی،من یه وقت دیگه میومدم.😊
داشت 👑روسری و چادر👑 میپوشید.منم پوشیدم.بعد زینب رو صدا کرد و گفت:
_بیا،عمو اومده.😲👧🏻
زینب جیغ کشید و بدو از اتاق اومد بیرون..👧🏻😍رفت پیش مامانش جلوی در ایستاد.
از حرکت زینب خنده م گرفت.☺️
محیا با خانمی احوالپرسی میکرد.بعد خانم وارد خونه شد.خم شد و زینب رو بوسید.
سرشو برگردوند سمت من.هر دو مون از دیدن همدیگه تعجب کردیم.😳😳
خانم موحد بود.رسمی سلام کردم.😊لبخند زد و بامهربانی جواب داد.پشت سرش دخترهاش بودن.با اونا هم سلام و احوالپرسی کردم.😊😊بعد آقای موحد وارد شد.
زینب از دیدنش خیلی ذوق کرد.👧🏻😍آقای موحد بغلش کرد و با هاش صحبت میکرد.بعد سر به زیر و با احترام با محیا احوالپرسی کرد.از سکوت مادر و خواهرهاش تعجب کرد.وقتی متوجه من شد،تعجبش بیشتر شد.
من #اصلا نگاهش نمیکردم.خیلی #رسمی گفتم:
_سلام.
آقای موحد هم #رسمی جواب داد.محیا به همه تعارف کرد که بشینیم.خانم موحد و دخترهاش و من نشستیم.آقای موحد که زینب هنوز بغلش بود،به محیا گفت:
_اگه اشکالی نداره من و زینب بریم تو اتاق زینب.☺️
محیا گفت:
_مشکلی نیست،بفرمایید.
آقای موحد با زینب رفت تو اتاق.خانم موحد از حال مامان پرسید.منم با احترام ولی رسمی جواب دادم.بعد با محیا احوالپرسی میکرد.محیا خواست بره چایی☕️ بیاره،گفتم:
_شما پیش مهمان هات باش،من میارم.😊
درواقع میخواستم از نگاه های خانم موحد خلاص بشم.😬🙈به همه چایی دادم.خودم هم برداشتم.
دو تا چایی تو سینی موند.☕️☕️برای آقای موحد و زینب بود.سینی رو روی میز گذاشتم و خودم نشستم؛بی هیچ حرفی.خانم موحد لبخندی زد و سینی رو برداشت و رفت تو اتاق. بعد چند دقیقه اومد بیرون.با محیا صحبت میکردن و منم ساکت بودم.
خیلی نگذشت که صدای خنده و جیغ زینب بلند شد و با هیجان داد میزد....
صدای خنده ی آقای موحد هم میومد.همه خندیدن. 😁😃😄😀ولی من ساکت بودم و تو دلم با خدا حرف میزدم.😊✨
🙏خدایا این بنده ت آدم خوبیه....
حقشه با کسی ازدواج کنه که دوستش داشته باشه..ولی من نمیخوام دوستش داشته
باشم..🙏🙁
بلند شدم و خداحافظی کردم و رفتم خونه.
فرداش محیا باهام تماس گرفت که برم پیشش.
بهم گفت:...
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈هفتاد و هشتم✨ حرکت کرد...💨🚙 بعد ضبط ماشین رو روشن کرد.صدا
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈هفتاد و نهم ✨
.
بهم گفت:
_دوست محسن که بهت گفتم خیلی به من کمک کرد،آقای موحد بود.هروقت بتونه با مادر و خواهراش میاد دیدن زینب.😊زینب خیلی دوستش داره.آقای موحد انصافا آدم خیلی خوبیه...
دیروز از نگاه های مادرش به تو قضیه رو فهمیدم. بالبخند نگاهم کرد و به شوخی گفت:
_خیلی دیوونه ای.پسر به این خوبی.باید از خدات هم باشه.😁😌
چشمهام پر اشک شد.😔😢سرمو انداختم پایین.محیا ناراحت گفت:
_میفهمم چه حالی داری..😒میگن خاک سرده ولی برای ما اینجوری نیست.. هرروزی که میگذره بیشتر دلم برای محسن تنگ میشه..وقتی به اینکه دیگه نمیبینمش فکر میکنم دلم میخواد بمیرم..😣گاهی چشمهامو میبندم،دلم میخواد وقتی بازش میکنم ببینم که محسن اینجا نشسته و به من نگاه میکنه.ولی هربار میبینم که نیست و جای خالیش هست... 👈اونایی که میگفتن بخاطر پول میره نمیفهمن😐 که من حاضرم #تمام_اموال خودم و همه ی آدمهای روی زمین رو بدم تا فقط یکبار وقتی چشمهامو باز میکنم ببینم اینجا نشسته و جاش خالی نباشه.. محسن دوست نداشت تنها سوار تاکسی بشم.می گفت نمیخوام مرد نامحرم کنارت بشینه.😢😠✋ الان تاکسی میبینم یاد محسن میفتم.
غذا درست میکنم یادش میفتم.😔🍛زینب پارک میبرم یادش میفتم.😭👧🏻🌳زینب شبیه باباشه،به زینب نگاه میکنم یادش میفتم.😢
هرجای خونه رو نگاه میکنم یادش میفتم..لحظه ای نیست که یادش نباشم.😭💖💔
با گریه حرف میزد.منم اشک میریختم.😢😭
-زهرا،میدونم تو هم خیلی چیزها باعث میشه یاد امین بیفتی..😢ولی خودت گفتی کاری کنیم که #خدا بیشتر دوست داره...من #وظیفه م اینه که مدام یاد محسن باشم تا همه بدونن از راهی که رفتم #راضیم و راه درست اینه..ولی آدمها تو شرایط مشابه ممکنه وظیفه شون با هم فرق داشته باشه..👈تو قبلا تو زندگیت با امین و موقع شهادتش و تدفینش با رفتارت به همه نشان دادی #راهت درسته و #حق با توئه.
👈الان هم با دوباره انتخاب کردن این راه با تأکید به همه میفهمونی این راه هم #درسته و هم #حق اینه...
آقای موحد هم برای اینکه بتونه #وظیفه ش رو انجام بده نیاز به همسر #قوی و #عاقل مثل تو داره.هیچکس بهتر از تو نمیتونه کمکش کنه...
دوباره رفتم امامزاده...🕌
خیلی بیشتر از دفعه قبل گریه کردم و دعا و راز و نیاز کردم.😭🙏✨
بعد گفتم خدایا من هرکاری تو بگی انجام میدم. 💖*هرچی تو بخوای*💖 😭🙏من نمیدونم چکار کنم،نمیدونم تو میخوای من چکار کنم.یه جوری بهم بفهمون.
❣یا یه کاری کن این بنده ت فراموشم کنه یا عشقش رو بهم بده،خیلی خیلی بیشتر از عشق امین.❣فقط خدایا زودتر تکلیف من و این بنده ت رو معلوم کن.😭🙏
چند هفته گذشت....
یه روز که مامان و بابا تو آشپزخونه باهم صحبت میکردن،شنیدم که بابا گفت:
_وحید زخمی شده و بیمارستانه.🏥حالش هم زیاد خوب نیست.😒
مامان گفت:
_این پسر کارش خطرناکه.اگه الان زهرا زنش بود،چی به سر زهرا میومد.🙁😔
بابا گفت:
_زهرا خودش باید انتخاب کنه.😒
دیگه نایستادم.رفتم تو اتاقم....
دلم شور میزد.😥راه میرفتم و با خودم حرف میزدم. حالا چکار کنم؟😧چجوری بفهمم حالش چطوره؟
گوشیمو برداشتم که زنگ بزنم.گفتم اگه یکی دیگه جواب بده چی بگم؟بگم چکاره شم؟😟🙁
گوشی رو کلافه انداختم رو تخت.راه میرفتم و ذکر میگفتم.
نمیدونستم چکار کنم...
سجاده مو پهن کردم✨ و نماز خوندم✨ و دعا کردم.آروم تر شدم ولی باز هم دلشوره داشتم.از بی خبری کلافه بودم.😥
تو آینه نگاهم به خودم افتاد.از دیدن خودم تو اون حال تعجب کردم.... گفتم:
چته زهرا؟!!! چرا اینجوری میکنی؟؟!!! مگه اون کیه توئه که نگرانشی؟؟!!!!😥😟😕
نشستم روی تخت و با خودم خلوت کردم.... متوجه شدم که بهش علاقه مند شدم.💓فهمیدم کار از کار گذشته و دلم دیگه مال خودم نیست. مال خودم که نبود،مال امین بود ولی الان مال امین هم نیست.💓☺️🙈
دقت کردم دیدم...
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دختر سیاسی، بهتر از پسر سیاسی است.
مردان، انگار که برای حضور در معرکهی سیاست به دنیا میآیند؛ اما زنان، بر این میدان منت میگذارند که پا در آن مینهند.
هر جا زنی هست که به خاطر عدالت میجنگد، آنجا عطری پیچیده است شیرین و شورانگیز و بهشتی.
ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم...
#زنان_مقاومت
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
آزمودم دل خود را ...
بـه هزاران شـيوه
هـيچ چيزش ...
بـجز از وصل تـ❤️ـو ...
خشنود نکرد
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۱ دی ۱۳۹۹
میلادی: Monday - 21 December 2020
قمری: الإثنين، 6جماد أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹جنگ موته، 7یا8ه-ق
🔹شهادت جعفر بن ابیطالب علیه السلام در جنگ موته
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
تو نیستی
ڪہ ببینــی ؛ چگونہ عطـر تو
در عمق لحظہ هـا
جــــاری اسـت . . .🍃
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#صبحتون_شهدایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 589
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸 امام صادق(ع):
🔹به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى گيرد، در سينه اش بیقرارى مى كند تا از آن بيرون آيد و مؤمن آن را برگيرد و سخن منافقانه (لغو و بيهوده) در سينه مؤمن بی قرارى مى كند تا از آن بيرون برود و منافق آن را برگيرد. (بحارالأنوار، ج۲، ص ۹۴)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•