eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
عیدی حسابی... پدرها جوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهند که بچه‌ها از یک ماه، دو ماه قبل چشم‌ انتظار عید غدیر باشند! حتی اگر لازم شد، قرض کنید و یک عیدی حسابی -به اندازه‌ای که به علی ارادت دارید- به بچه‌ها بدهید. نگویید: «باز من باید یک چیزی خرج کنم!» نه! مقروض می‌شوی، خب بشو! تو که برای چیزهای دیگر قرض کرده ای، یک بار هم برای حضرت علی مقروض شو. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
"بسم الله الرحمن الرحیم" 📢 فراخوان جمع آوری خاطرات بهداری مردمی استادیوم آزادی استادیوم ١٢ هزار نفری آزادی تا آخر جنگ در اختیار بهداری سپاه بود و مجروحان بسیاری در آنجا بستری شدند. کار مداوای مصدومین را هم پزشکان شهرهای گوناگون یا پزشکانی که از جبهه آمده بودند، انجام می‌دادند. نکته جالب توجه این بود که همه امور آنجا به صورت مردمی اداره می‌شد و مردم همه کارهای ضروری مجروحان، از نظافت گرفته تا تهیه غذا را داوطلبانه انجام می‌دادند. ما فقط از طریق رسانه‌ها اعلام کردیم که عده‌ای مجروح داریم که باید به دادشان برسیم. بعد از این اعلام عمومی، مردم به طور خودجوش همه این کارها را انجام می‌دادند. (سیدمسعود خاتمی مسؤول بهداری کل سپاه در دوران دفاع مقدس) ✅ دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در نظر دارد، خاطرات نیروهای مردمی از فعالیت در بهداری استادیوم آزادی را ثبت نماید: روایت‌های کادر درمان(پزشک، پرستار و...) و نیروهای مردمی که از سال ۶۴ تا پایان جنگ در استادیوم آزادی به مجروحان (شیمیایی، ایرانی و اسرای عراقی) خدمات رسانی کرده‌اند. ✨مقام معظم رهبری: «شما روایت کنید حقایق جامعه‌ء خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر حادثه‌ی دفاع مقدّس را روایت نکنید، دشمن روایت میکند، هر جور دلش میخواهد؛ توجیه میکند، دروغ میگوید آن هم ۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض میکند.» از عزیزانی که در آن ایام در استادیوم آزادی حضور داشته و مشغول خدمت رسانی به مجروحین بوده اند، دعوت می شود جهت شرکت در این فراخوان به آی دی زیر پیام دهند: @arghavani_m @arghavani_m 👈 پس از ثبت و ضبط خاطرات شما، از آن‌ها در تهیه کتاب و... استفاده خواهد شد. با تشکر از همراهی شما🌺🌺 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ آروم باش... رفته بودم فروشگاه... یه پیرمرد با نوه اش اومده بود خرید، پسره هی غرغر می کرد. پیرمرد می گفت: آروم باش محمد، آروم باش عزیزم! جلوی قفسه خوراکی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد... پیر مرده گفت: آروم محمد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه. دَم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چنتا از جنسا افتاد رو زمین، پیرمرده باز گفت: محمد آروم! تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون! من بسیار تعجب کرده بودم!! بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی محمد آروم باش! پیرمرد با این قیافه 😐 منو نگاه کرد و گفت: عزیزم، محمد اسم مَنه! اون اسمش هادیه... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۶۲ بعد از چند سال عقد، تصمیم گرفتیم عروسی مون رو خیلی ساده برگزار کنیم. خرداد ۹۳ عروسی کردیم و اردیبهشت ۹۴ دخترم بدنیا اومد. دی ۹۵ هم پسرم دنیا اومد. دوتا بچه پشت سر هم خیلی سخت بود، همزمان با بارداری پسرم ارشد هم قبول شدم و ۵ روزگی تولد پسرم امتحانات پایان ترم شروع شد. با اون حال میرفتم امتحاناتم رو میدادم در حالیکه دخترم هم هنوز کوچک بود یکسال و هفت ماهش بود. اساتید همکاری نمیکردن و با اینکه مدیر گروهم خانم بود و سال قبلش خودش مادر شده بود اصلا درکم‌ نمیکرد و حتی چون سر یکی از امتحانها دیر رسیدم منو از اون درس انداخت، خدا رو شکر بالاخره ارشد رو گرفتم ولی ایکاش اون ترم و ترم بعدش رو مرخصی میگرفتم تا طفلی نوزادم اینقدر اذیت نشه. بچه ها از آب و گل دراومده بودن و من خیلی دوست داشتم دوباره مادر بشم اما شوهرم قبول نمیکرد، میگفت جامعه ی الان بیشتر از دوتا بچه رو نمیپذیره به فک و فامیل چی بگم. سال ۱۴۰۰ همکلاسی دوران دانشگاهم رو دیدم بچه ی سومش رو باردار بود و منم رفت و آمدمو باهاش ادامه دادم، همش تشویقم میکرد تو هم بچه ی سومت رو بیار. وقتی می دیدمش با وجود خستگی کلی روحیه داره و بچه هاش چقدر با وجود بچه ی سوم شادن، مصمم شدم که برای سومی اقدام کنم. سال ۱۴۰۱ که همسرم راضی شد، ۱۰ ماه طول کشید تا باردار شدم. تو اون ۱۰ ماه استرس داشتم که نکنه بخاطر ۶ سال جلوگیری دچار ناباروری ثانویه شده باشم شروع کردم به خوردن گرمیجات و سردیجات رو حذف کردم الحمدالله خدا برامون خواست و مسافر ما هم اومد. به لطف خدا چند روز بعد یک سفر کربلا برامون جور شد که انگاری، شیرینی بارداریم بود. الحمدالله خیلی خوب بود. ان شاءالله ۲ ماهه دیگه نی نی مون دنیا میاد و خدا رو شکر میکنم که لطف خدا شامل حالم شد. ۴ ماه ویار خیلی سختی داشتم و حتی آب هم نمیتونستم بخورم اما الان که اون زمان گذشته انگار هیچوقت ویار نداشتم. بچه هام خیلی خوشحالن و روز شماری میکنن تا نی نی رو ببینن. برام دعا کنید منم برای هرکسی منتظره دعا میکنم ان شاءالله به حق مادر فاطمه ی الزهرا س دامنش سبز بشه ... الهی آمین🌹🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👈 زینب خانم هستن، فرزند سوم خانواده... این شیرینی تمام شدنی نیست....😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اگر تحمل کردی... یک موقعی یک کسی به آدم جمله‌ای گفته و آدم هم جوابش را به او می‌گوید. این ظلم نیست ولی تربیتش نکردی و انتقام گرفتی. به اندازه آن حق داری انتقام هم بگیری ولی یک موقع انسان وقتی دیگری بدی می‌کند، می‌فهمد این یک گرفتاری دارد. خودش می‌گوید چرا آمده به من ناسزا می‌گوید؟ چرا فرزندم پرخاشگری می‌کند؟ گرفتاری دارد و این را باید اصلاحش کنم. اصلاح کردن شرح صدر می‌خواهد. اگر او را تحمل کردی و در مقابلش احسان کردی، می‌بینی که عیبش مرتفع می‌شود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
1345396480_-1563096946.mp3
1.36M
پدر چگونه با فرزند برخورد کند؟! 👌بسیار عالی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۶۳ بنده در سن بیست سالگی با همسرم عقد کردیم و تقریبا بعد از یک سال رفتیم زیر یک سقف... همسر جان از اول عاشق فرزندآوری بود و میگفت که جلوگیری نداشته باشیم و بچه دار بشیم اما من اصلا موافق نبودم و گفتم حداقل یک سال از ازدواجمون بگذره بعد... تا اینکه خدا خواسته بعداز هفت ماه از عروسیمون باردار شدم ،واقعا شوکه بودم یادمه وقتی جواب آزمایشمو گرفتم تا خونه فقط اشک می‌ریختم، اما همسرجان بسسیار خوشحال بودن، خانواده هامونم چون نوه اولشون بود، خیلی خوشحال شدن... پسرم آبان ۸۳ به دنیا اومد، چون شش ماه اول خیلی گریه میکرد و بعدش هم خیلی شیطون بود تا پنج سال اصلا به بچه فکر نکردم، ولی همسرجان طبق معمول عاشق بچه بود و همش میگفت باید بچه دار بشیم، حتی پسرم هم میگفت من تنهام و خواهر میخوام. تا اینکه وقتی پسرم پنج سالش شد اقدام به بارداری کردیم اما خبری نشد. بعد از یک سال و نیم، بعد از کلی دکتر رفتن و دردسر کشیدن در سن ۲۹ سالگی باردار شدم. بارداری دومم سخت تر از اولی بود بهرحاطر مشکلات جسمانی که داشتم، خلاصه پسر دومم دی ماه ۹۰ به دنیا اومد و داداشش رو از تنهایی درآورد. چون برای بارداری دومم اذیت شدیم و دکترا گفته بودن دیگه بچه دار نمیشیم، همسرجان از دست بنده بسیار دلخور بودن که من گفتم زودتر بچه دار بشیم، دوتا بچه کمه و... حتی اگر از همسایه ها یا اقوام بچه دار میشدن، جرات نداشتم بهش بگم یا اگر متوجه میشدن تا چند وقت نمیشد باهاش صحبت کرد. چندسالی گذشت، یه شب خواب دیدم حضرت آقا به من میگن شما که امیرحسین و امیر عباس داری، چرا یه زینب نمیاری؟ از خواب پریدم وااقعا شوکه بودم اما خوابم رو حتی برای همسر تعریف نکردم و مثل یه راز نگه داشتم. ما دیگه بچه دار نمیشدیم، چون چند سال بود که جلوگیری نمیکردیم اما از بارداری خبری نبود. تا اینکه بهار ۹۸ وقتی ۳۸ سالم بود فهمیدم باردارم، همسرجان، هم شوکه شده بود، هم خیلی خوشحال... روز دوم که فهمیدم باردارم، شرایط خوبی نداشتم. درحدی که فکر میکردم این بچه موندنی نیست. نزدیک ده روز به همون صورت بودم تا کم کم بهتر شدم. مدام خوابی که دیدم، جلوی چشمم میومد و با خودم میگفتم یعنی این بچه میمونه و من اسمشو زینب میذارم؟ چهار ماه سخت بارداریم که خدا میدونه چقدر سخت بود، گذشت و من رفتم سونو گرافی، به دکتر گفتم نصف شهر منتظرن ببینن بچه چیه، و واقعا همین بود کل فامیل بهم سرکوفت میزدن که تو این سن میخواستی چکار، حالا اگه دختر نشه چی... خلاصه دکتر گفتن بچه دختره و من با ذوق گفتم مطمئنین؟ گفت بله صددرصد منتظر به دنیا اومدن زینب خانوم بودیم و من به خاطر وضعیت جسمیم روزای سخت و شیرینی رو میگذروندم زینب خانم ما آذر ۹۸ به دنیا اومد و خونه مون از شادی و شور و نشاط پر شده، الان تو خونه ما سکوت معنایی نداره و همیشه شلوغ و پرسروصداست. زینب خانوم مثل یک شاه بانو پادشاهی میکنه و داداشاش مطیع امر ایشون هستند. زندگی من پر از سختی و فراز ونشیب بود که اگر میخواستم بنویسم یه کتاب میشد اما نمیخواستم مزاحم خواهرای عزیزم باشم، میخوام به عنوان یه خواهر کوچکتر بهتون بگم واااقعا دوتا بچه کافی نیست الان نود درصد اقوام ما دوتا بچه دارن و اکثرشون راضی نیستن. ان شاءالله همه مون بتونیم سربازای لایقی برای امام زمان تربیت کنیم، دعا گوی تک تک شما عزیزان هستم، برای بنده و بچه هام دعا کنین🙏 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075