eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ سندی که امیرالمومنین نوشت. گويند كه شريح بن الحارث، قاضى امير المؤمنين علیه السلام، خانه اى خريد به ۸۰ دينار. اين خبر به على علیه السلام رسيد. او را فرا خواند و فرمود: به من خبر دادند که خانه ای به ۸۰ دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی آن را امضا کرده اند. شریح گفت: آری ای امیر مومنان. امام علیه السلام نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود: ای شریح! به زودی کسی به سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند، و از گواهانت نمی پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی و آن سند را چنین می نوشتم: هشدار از بی اعتباری دنیا، این خانه ای است که بنده ای خوارشده و مرده ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه ای از سرای غرور، که در محله نابود شوندگان و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست کننده و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود، و دَرِ خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت بر می بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جباران را گرفته و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند و محکم کاری کردند، طلاکاری نمودند و زینت دادند، فراوان اندوختند و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود. (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی می دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد. 📚نهج ابلاغه، نامه سوم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
☑ روایت صعصعه‌بن‌صوحان از لحظات آخر عمر با برکت امام علی علیه السلام ✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم. پرسشی دلم را ویران کرده ‌بود. نمی‌توانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمی‌کرد. از سویی می‌دانستم که چنان پرسشی او را آزار می‌دهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژه‌هایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم: "ای امیرمومنان تو برتری یا👈آدم؟" در چشمان پر مهرش شعله‌ای از شرم افروخته شد. نگاه‌اش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت محض بود. همه منتظر بودیم تا واژه‌ها مثل پرنده‌هایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند. فرمود: از خودستایی بیزارم... سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمت‌های پروردگارتان سخن بگویید." خاموش می‌ماندم و سخنی نمی‌گفتم." باز هم سکوت کرد. شعله‌ی شرم در نگاهش می‌سوخت. " آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ می‌زد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگی‌ام بر دوش می‌گیرم. صعصعه؛ ✋من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخورده‌ام." فرزنداش آهسته می‌گریستند. زینب چشم از علی بر نمی‌داشت. پرسیدم:" 👈 ابراهیم؟" فرمود: " ابراهیم در ملکوت آسمانها سیر کرد. خداوند ملکوت آسما‌نها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید می‌لرزید. از خداوند پرسید: "چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست. ✋من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجاب‌ها بر طرف شوند بر یقین و طمانینه‌ی جانم اندکی افزوده نمی‌شود." چشم‌هایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه می‌کرد. پرسیدم:"👈نوح؟" فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخم‌هایی که بر پیکرش می‌نشست. سرانجام دلش گرفت و بی‌تاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد. ✋من هم بسیار آزار دیدم. کژی‌ها و ناراستی‌ها. زخم هایی که روح را می‌سوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بی‌تاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمی‌دانند چه می‌کنند؛ نمی‌دانند چه می‌گویند." پرسیدم:"👈موسی؟" فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشته‌ام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند. هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که ✋ من بسیاری از سران قریش را کشته‌ام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بت‌ها را شکستم." پرسیدم:"👈عیسی؟" فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیت‌المقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت. ✋من پسر کعبه‌ام..." از شوق می‌لرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمی‌کرد. بر زبانم نمی‌گشت. چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم: اما👈محـمـد؟ علی لبخند زد، شکفته شد. گفت: "✋من یکی از بندگان محمدم🌷" دیگر بی‌تاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم. ✋دست بر شانه‌ام گذاشت. درست مثل آن غروب غم‌انگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده ‌بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر آنان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند. علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آن‌ها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری. 🏴 علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم. وگفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی. ✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم: ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرنده‌ای نوای ناله و زاری‌ات را می‌شنید. ای مرگ! اگر می‌گفتی که فدیه می‌پذیری جانم را فدای علی می‌کردم. ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانه‌ای هستی ✍ ناصر کاوه 📚الانوار النعمانية ج۱ ،ص ۲۷ «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ حیف نبود، من نباشم؟!☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ اعمال و رفتار پدر و مادر در شکل‌گیری روحیه‌ی فرزندان بسیار موثر است؛ لذا فرموده‌اند: «شایسته است انسان مستحبات را در منزل انجام دهد». ✅ بنابراین لازم نیست همیشه تذکر داد، بلکه رفتار عملی تأثیر خود را می‌گذارد. به عنوان مثال، هنگام شروع غذا، بسم الله را بلند بگوییم تا کسانی هم که فراموش کرده‌اند، یادشان بیاید و بگویند. 📚 انسان و گستره‌ی حقوق بندگی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
radiogoftego9902271030موزیک1.mp3
936.5K
📌مظلوم ترین سیاستی که طی چند سال اخیر نوشته شده، سیاست های کلی جمعیت است. 👈 ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ توسط مقام معظم رهبری است که به نام نامگذاری شده است. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۳۲ عاقا تعریف از خود نباشه(که هست دیگه) من مامانم پنج تا بچه داشتن، چهار تا دختر با یه پسر، پدرم مریض بودن و کار مشخص نداشتن، اختلاف شدید هم داشتن، که مادرم من و خواهر دوقلومو باردار میشن. ده ها کار میکنن که سقط بکنن. آخرین مرحله یه سری داروی گیاهی میخورن که بهشون گفته بودن حتما میکشه بچه رو(هنوز نمیدونستن ما دوتاییم😁) بعد حالشون بد میشه و تموم دارو هارو بالا میارن و به خواب میرن و تو خواب سه چهار سالگی مارو میبینن که بهشون گفتیم: تو میخواستی مارو بکشی، خدا حالتو بد کرد!😉 بیدار میشن میگن اینا دوتا هستن بدبخت شدیم. به حدی ما رو نمیخواستن و مادربزرگم با دیدن ما وقتی به دنیا اومدیم، گریه میکردن که پرستار اونجا به مادرم پیشنهاد فروختن مارو میده. میگه واسه جفتشون مشتری دارم😁 اما مامانم راضی نمیشن و البته دوتا خاله های بزرگم اجازه نمیدن. الان به جرات میگم باهوش ترین، بااستعداد ترین و خوش قدوبالا ترین بچه هاش ما هستیم. و خودشون میگن به محض به دنیا اومدن شما، صاحب خونه شدیم و تا اومد چهار سالتون بشه مشکلاتمون کمتر شد. هر مدرسه ای هم بودیم به مامانم میگفتن دختراتون دریای استعدادن هم هنر. هم ورزش، درس که دیگه نگم براتون. بدون کلاس رفتن هم، انگلیسی مسلط شدیم. تنها دخترای خونه که تا ارشد ادامه دادن ما هستیم و ان شاءالله دکترا هم ادامه میدیم و دوسه ساله از مادرمون هیچ پولی نگرفتیم و خودمون درآمد داریم الحمدلله و از لحاظ حمایتی چون منو خواهرم خیلی هوای مامانمو داریم کسی جرات نمیکنه تو فامیل به مامانم بالای چشمت ابرو بگه چون به قول خودشون دوقلو ها میخورنمون!... خلاصه خدا خواسته ها به نفعتون میشن بعدا نگین نگفتین!😜 پ ن: البته مامان عادت دارن سکوت کنن و خیلی جاها اجازه دخالت نمیدن ولی منو خواهرم دست کم اونقد طرف رو کم محلی میکنیم تا یاد بگیره به مادرِ ما احترام بذاره. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌سندروم دست بی قرار مولاوردی ❌ خانم مولاوردی یکبار دستشان میخورد از همجنسبازی حمایت می کنند، بار دیگر اشتباهی دستشان مسیح علینژاد را فیو می کند، گاهی هم دستشان هم ردیف با شادی صدر بیانیه امضا می کند. 👌‏⁧ ⁩ فقط مولاوردی، بقیه اداشم نمی تونن دربیارن ⚠️‏خدا اشتباهات بعدی دستشان را ختم بخیر کند. ✍️علیرضا پورمسعود کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨ضمن عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات 👈 چندتا نکته رو خدمت شما بزرگواران عرض می کنم: ✅ عزیزانی که علاقمند به شرکت در مسابقه هستند. عنایت داشته باشند که فقط سه روز دیگه ‌ فرصت دارند تا در مسابقه شرکت کنند. تعداد برگزیدگان رو هم به دلیل تعداد زیاد شرکت کنندگان، از ۳ نفر به ۵ نفر افزایش دادیم. ✅ اگر بین اعضای کانال، خانواده‌هایی هستند که بعد از شهادت سردار سلیمانی، نام فرزندشون رو گذاشتند. لطفا به ما اطلاع بدن 👇👇 @dotakafinist ✅ به زودی لینک سفارش کتاب ، به مناسبت روز ملی جمعیت، در کانال منتشر خواهد شد. فرصت مناسبی است تا علاقمندان جهت تهیه این کتاب ارزشمند اقدام نمایند. ✅ لطفا امشب اعضای کانال رو از دعای خیرتون محروم نکنید. برای فرزند دار شدن زوج های نابارور، ازدواج جوانان و شفای همه بیماران دعا بفرمایید. از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم 🌺🌺
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌دیر به فکر افتادم... سلام من تک فرزندم. راستش از بچگی خیلی دلم میخواست یه خواهر و برادر داشتم ولی روم نمیشد به مامان و بابام بگم. همیشه یه دفتر داشتم عکس دوتا دختر بچه رو میکشیدم و باهاش تو خیالم حرف میزدم و بازی میکردم🙃 از دبستان خواستگار داشتم نه به خاطر قیافه خوشگلم😃 چون خیلی درشت بودم همه فکر میکردن راهنمایی هستم یا دبیرستان، خواستگارای زیادی در خونمون رو زدن تا قبل از ۲۰ سالگی که گفتم هنوز زوده بعدشم تا ۲۵ سالگی خیلی خواستگار برام میومد😃اینبارم نه بخاطر قیافه بخاطر محجبه و با ایمان بودنم، پیش خودم میگفتم شاید اون یکی بهتر از این باشه، قبلی رو رد میکردم. خلاصه گذشت توی ۲۶ سالگی با کانال شما آشنا شدم. چقد انگیزم برای ازدواج بالا رفت برای یه عالمه بچه آوردن و اطاعت از حرف آقا ولی دیگه خواستگار زیاد نیومد یا صلاحیت نداشتن از نظر اخلاق و ایمان، دیگه سن منم رفته بالا و نمیتونم اونقد که دوست داشتم بچه بیارم تا از سروکولم بالا برن😁 ولی دیر متوجه اشتباهم شدم در ۲۹ سالگی، اما نذر کردم اگه یه همسر صالح قسمتم شه تا زمانی که وقت دارم نسل شیعه رو زیاد کنم. اگه پسر بودن علی و حسن، دختر بود زینب و زهرا هرجا که هستید برام دعا کنید خدا منو ببخشه که دیر فکر ازدواج افتادم و اینکه لایق باشم و خدا روزیم کنه تا بتونم منم مادر بشم. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1