eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
نعمت های بزرگ.... عمه ی بزرگ بنده به تازگی در سن ۷۷ سالگی از دنیا رفتن. ایشون ۷تا دختروپسر داشتن. از ابتدای سال دچار بیماری شدن و تحت عمل جراحی قرار گرفتن و نیاز به مراقبت ویژه داشتن چون عملا غذا خوردن براشون ممکن نبود. در نتیجه علی رغم اینکه بیشتر بچه هاشون کارمند هستن. ولی با برنامه و به نوبت کنار عمه بودن و ازشون مراقبت می‌کردن و شریک دردهاشون می‌شدن. اما دو نکته وجود داشت که خیلی مهم بود، اول اینکه اگرعمه با اون سختیهایی که در دوران جوانی کشیده بود، بخاطر رنج وسختی از تولد فرزند جدید جلوگیری می‌کرد، آیا امروز که نیاز به مراقبت داشت، کسی در کنارش بود؟ شاید باید متوسل به حضور پرستار می‌شدن ؟ از طرفی آیا کسی بود که غم خوار بچه های بزرگترش باشه؟ در حالیکه علی رغم غم سنگینی که در دل بچه هاش بود، بهم دلداری می‌دادن وسعی می‌کردن مراسم مادرشون آبرومندانه برگزار بشه. دوم اینکه اگر عمه ازدواج بچه هاش رو به تاخیر می انداخت و در سنین بالای ۳۰ اونها رو تزویج می‌کرد. قطعا الان نوه هاش کوچک بودن و دخترها و پسرهاش وقت آزاد برای نگهداری عمه نداشتن چون باید مراقب بچه های کوچک خودشون بودن. اما عمه همه ی بچه هاش رو در ابتدای جوانی و زیر ۳۰ سال مزدوج کرد و الحمدلله همه شون بچه های بزرگ داشتن ونوه ها کمک حالشون بودن و بهشون دلداری می‌دادن. واقعا ازدواج به موقع و فرزندآوری نعمتی هست که به درد نسل‌ها می‌خوره، و در هر سنی میشه بهره برد. این روهم بگم که بنده فقط یک برادر دارم و مادرم همیشه دغدغه دارن و میگن دلم نمی‌خواد زمین گیر بشم. چون خیلی سخته و شما از پس نگهداری من برنمیاید. مادرم ۹تا خواهر وبرادر بودن و ۲۰ سال از مادرشون که زمین گیر بوده مراقبت کردن. یکی از دغدغه های من از وقتی خودم و برادرم متاهل شدیم تنهایی مادرم هست. و رسیدگی در دوران پیری ازشون که ان شاالله همیشه سالم باشن. که حداقل بتونیم بهشون سر بزنیم. خداوند همه اموات رو رحمت کنه و همه بیماران رو شفا بده🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدیه ی امام رضا علیه السلام امشب دیدم دخترم این دستبند و چنتا دیگه گلسرا و اینجور وسیله هاشو آورده که فردا ببره نماز جمعه و بده برا بچه های غزه که غذا و دارو بخرن😭😭😭 نمیدونم چی بهش بگم که نشکنه و اون حس خوب کمک و یاری رو از دست نده🥺 این دستبند هدیه امام رضا بود که برا تولد حضرت معصومه (روز دختر) اتفاقی قسمت شد رفتیم حرم امام رضا ارزش مالی نداره اما برا ما خیلی ارزش معنوی داره چند وقته که تو شرایط سخت مالی قرار گرفتیم به دنبال آتیش گرفتن پسرم و دوره ی درمانش تنها چیزی که تو خونه داشتیم یه بسته قند بود که گذاشتیم برا غزه البته هنوز اینجا چیزی جمع آوری نشده. همیشه با همسرم صحبت میکنیم که کاش میشد و ماهم اسم مون می رفت تو لیستی که به دست صاحب زمان میرسه ولی خب هنوز که نشده حالی دارم اصلا اشک و لبخند😭😂 به بدلی ها میگه طلا😁 چقد بچه ها ساده و معصوم هستن. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من از همون اول که پسرم رو بخاطر بریچ بودنش سزارین شدم، از دکترم خواستم یه جوری عملم کنه که بتونم زایمان بعدی رو طبیعی داشته باشم. دکترم خانم سکینه سادات لطیفی توی قم بود. بعد از زایمان، گفتن میتونی دو سال دیگه طبیعی زایمان کنی.😍 منم خوشحال و خندون، وقتی پسرم یه ساله شد، تصمیم گرفتم برای بارداری بعدی و به لطف خدا وقتی پسرم یکسال و دو ماهه بود، باردار شدم. بعد از نه ماه، از لحظه اول که درد زایمانم شروع شد، رفتم بیمارستان و ریسک نکردم. چون دکترم تأکید داشت که دردهامو بیمارستان بکشم و تحت مراقبت باشم. بعد از حدود پنج ساعت درد شدید🙈😖 دختر قشنگم با زایمان طبیعی و بدون هیچ گونه آمپول فشار یا داروی بی‌حسی، به دنیا اومد.😍 دکترم می‌گفت من جزء معدود افرادی بودم که با فاصله کمتر از دو سال از سزارین قبلی، زایمان طبیعی داشتم. چون پسرم یک سال و یازده ماهش بود که دخترم دنیا اومد😍 مامانهایی که سزارین داشتند، اصلاً ناراحت نباشن و تجربه زیبای زایمان طبیعی رو از دست ندن. فقط حتماً حتماً از اولش تحت نظر دکتر خوب و متدین باشن. من خانم لطیفی رو از هر نظر تأیید میکنم. خدا حفظش کنه ❤️ ان‌شاءالله همه کسانی که دلشون بچه می‌خواد، خیلی زود دامنشون سبز بشه😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
معرفی پزشک برای زایمان طبیعی بعد از سزارین در تهران "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مراجعه به دندان پزشکی در دوران بارداری... در مورد سوال دندانپزشکی که عزیزان پرسیده بودند بنده دندانپزشکم، انجام اعمال دندانپزشکی در سه ماهه دوم منعی نداره هر چند بهتر هست عزیزان قبل از اقدام به بارداری دندان هایی که نیاز به عصب کشی یا کشیدن داره و یا عفونتی وجود داره، درمان کنند که در طی بارداری اذیت نشن. بحث مهمی که در سه ماهه اول مطرح هست خصوصا برای عصب کشی، لزوم گرفتن عکس رادیوگرافی قبل و حین کار هست که بهتر هست برای احتمال آسیب کمتر، عصب کشی در سه ماهه دوم و توسط متخصص ریشه انجام بشه. همچنین از روپوش سربی، حین گرفتن عکس استفاده بشه، هرچند در مطالعات خطر گرافیهای دندانپزشکی برای جنین کم هست ولی بهتره تا جای ممکن مراعات بشه. بی حسی رایج در بارداری هم همون لیدوکایین معمول هست که همکاران بهتر اطلاع دارند. در برخی موارد هم نیاز به نامه پزشکی از متخصص زنان هست که در صورت لزوم باید اجازه درمان گرفته بشه. در مورد مصرف دارو خصوصا آنتی بیوتیک ها هم حتما زیر نظر دندانپزشک متخصص انجام بشه و از مصرف خودسرانه داروها خودداری بشه. طی بارداری هم رعایت بهداشت دهان و دندان مثل مسواک زدن و جرمگیری دندانها در صورت لزوم برای سلامت مادر و جنین لازم هست. موفق باشید. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من و خواهربرادرهام تو یه خانواده پرجمعیت دنیا اومدیم و تو سن کم پدر مادرمون رو از دست دادیم. همه کوچیک بودیم، بخاطر شرایط، همه خواهرام زود با فامیل هامون ازدواج کردیم خدارو شکر، همه هم راضی بودیم. خواهر آخریم، متولد ۶۹ بود، کلی خواستگار اومده بود براش، هرکسی رو یه جوری رد کرده بود به قول خودش از بچگی یکی از پسر بچه های فامیل رو دوست داشت، اون پسر هم خیلی بهش علاقه داشت. فامیل دور بودیم که چند سالی یک بارم نمی دیدیمشون. گذشت تا بزرگ شدن، همون آقا پسر به خانواده اش پیشنهاد میده و خانواده هم راضی و خوشحال زنگ میزنن داماد بزرگمون که پسرعموم بود و قرار میذارن دامادمون هم به برادرام میگه همه راضی و خوشحال اومدن خواستگاری، کلی خواهرم خوشحال، یه صیغه محرمیت هم خوندن... داییم دوران جوانی با پدر داماد یه مشکلی داشت. به همین خاطر داییم زد زیرش و عقد رو بهم زد و زندگی خواهرم و آرزوهاش خراب کرد. ماهم فقط خدارو داشتیم. این یه حرف می‌زد، این یکی یه چیزی میگفت. خواستگار خواهرم میگفت ماهمدیگر رو دوست داریم، خواهرم هرچی گریه میکرد چیزی تو دستش نبود، شب روز نداشت. واقعا تنها بود شروع کرد به نفرین کردن به داییم که باعث بانی بهم خوردن عقدش بود. می گفتیم حتما خیری توشه، بس کن بیا تمامش کن بره، خلاصه بهم خورد. اون پسر زن گرفت، خواهر منم افسردگی حاد گذشت و بهتر شد. دوباره خواستگار اومد دوباره بد خواها زدن خرابش کردن، آه یتیم گذاشتن پشت سرشون، بخدا عین نفرین هایی که خواهرم کرد، گرفتشون نمی خوام بگم نفرین یا بد کسی بخواین می خوام بگم خدا فراموش نمی کنه، هر کاری کنی به خودت بر می گرده. داییم دخترش بزدگ شد، عقد کرد. خیلی هم همدیگر دوست داشتن اما بعد ۵ سال عقدشون بهم خورد، طلاق گرفتن. خودشم درگیر سرطان شد و فوت کرد. دختر یکی دیگه هم که همدست داییم بودم، طلاق گرفت. پسراش یکی هم یکی یکی زنهاشون طلاق دادن و دار ندارشون رو پای مهریه دادن الان همه میگن حق این دختر یتیم این نبود، دستش رو نگرفتن هیچ، دایی و عموش زندگیش رو هم خراب کردن. الان خواهرم ازدواج کرده، شکر خدا یه پسر و یه دختر ناز خدا بهش داده که از پا قدم دخترش زندگیش سرو سامان گرفت. خونه ش رو درست کرد، ماشین گرفت. وسایل خونه و طلا وکلی وسیله که دوست داشت خرید. همشم میگه از وجود پربرکت دختره همه ی اینها، اخلاق شوهرشم شکر خدا خوب شده. با این وجود هنوز خواهرم بعد از اون جریان، فراموشم نکرد خواستگارشو، همیشه میگه اگر باهاش ازدواج می کردم این همه سختی نمی کشیدم. خواستم بگم زندگی کوتاه ارزش دخالت تو زندگی بقیه نداره، تورو خدا کار ازدواج کسی رو خراب نکنید، حتی اگر خیرخواه کسی هستین. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من دوتا بچه دارم، پسر بزرگم تازه مدتی هست که به سن بازی کردن و بدو بدو رسیده، توی یه خونه ۸۵ متری طبقه اول زندگی میکنم. یه همسایه دارم دقیقا طبقه پایین ما همکف ظاهرا دوتا بچه دانشگاهی دارند. ما از اول عروسیمون همینجا بودیم، هیچ مشکلی با هیچ همسایه ای نداشتیم البته یه مدتی همسایه طبقه بالا مون یه پسر خیلی شیطون داشتند مدام بدو بدو رو سر ما ولی خب ما هیچوقت رومون نمیشد بهشون بگیم نه به خودشون نه به مدیر بلوک هیچ اعتراضی نکردیم. یه مدت هم یکی دیگه از همسایه های طبقه خودمون یکم اذیت میکردن ولی بازم هیچی نمیگفتیم میخوام بگم کلا اهل سازش بودیم و هستیم. ولی از وقتی بچه خودم یکم بزرگ شد شروع به بدو بدو کرد(بچه اولم الان ۳سال و نیمشه)، متوجه شدیم همسایه طبقه پایین خیلیییی حساس هستند، به محض کوچک ترین سروصدایی مثلا تصور کنید پسر من درحد ۵ یا ۶ دقیقه توی خونه بدو بدو کنه، خیلی سریع واکنش نشون میدن یه چوب یا نمیدونم یه دسته طی یا یه وسیله مشابه این رو برمیدارن و با یه ریتم خاص و طولانی میزنن زیر سقف( تق تق تق تق تققق)، انقدر میزنن تا ما بفهمیم و صدا رو قطع کنیم. با اینکه من و همسرم هر دو خیلیییی زیاد اهل ملاحظه کردن هستیم، خیلییی مواظبم که پسرم بدو بدو نکنه و اکثرررر شب ها مهمونی و دورهمی یا خونه مامان باباهامون میریم، آخر شب برا خواب برمیگردیم یا در طول هفته قطعا دو سه روزش رو کلا خونه نیستیم. کلا تایم های خونه بودنمون کمه، پسرم روهم خیلی پارک و خانه بازی و حیاط مجتمع میبرم که آزادانه بازی کنه یا توی خونه وقتی ببینم انرژی اش تخلیه نشده یه شرایطی برای بازیش محیا کردیم. تخت دونفره خودم و همسرم رو کنار تخت پسرم قرار دادیم یه فضای بزرگی ایجاد شده بهش میگم مامان وقتی میخوای بدو دو کنی بریم رو تخت یا مثل تخته فنر😉 بپر بپر باهاش بازی میکنم روی تخت یا توپ بازی هامون کلا روی تخت یا روی مبل هامون هست که صدا پایین نره ولی باز هم اگه یه شب مهمان داشته باشیم بازم همسایه درک نمیکنه. من الان به خاطر همین شرایط مهمان دیگه دعوت نمیکنم خیلیییی به ندرت پیش بیاد مهمونی بدم😔 اگه از طبقه همکف بخوایم رد بشیم و صدا ایجاد بشه سریع درو باز میکنه و اعتراض که چرا صدا میکنید😳🤦‍♀️ من اوایل فکر میکردم شب ها زود میخوابن و از صدا اذیت میشن هی میگفتم خب اشکال نداره اونا شرایط خوابشون باما فرق داره ولی بعدا فهمیدم نه بابا، ما هر ساعتی از شبانه روز صدا داشته باشیم اونا مشکل دارن، صبح ظهر و شب نداره، حتی ساعت ۱۱ صبح یا ۶ بعدازظهر😳 اصلا کلا میگن صدا تو خونه ما نباید بیاد درک نمیکنند که خونه بچه داری و آپارتمان نشینی هست، خب نمیتونیم بچه هامون رو قورت بدیم که!! بچه بالاخره باید بازی کنه فعالیت کنه و سروصدا داره. همونطور که منِ مادر وظیفه ام ایجاد کردن شرایطه که بچه رو بیرون ببرم و انرژی اش رو تخلیه کنم و تو خونه شرایط محیا کنم جوری بازی کنه که همسایه ها اذیت نشن و مواظبت کنم ولی در مقابل همسایه ها هم وظیفه دارن همدیگه رو بیشتر درک کنن، چه بسا خودشون بچه نداشته باشن یا بچه هاشون دیگه بزرگ شده باشن و بدو بدو نکنن. ولی خداوکیلی بیاید توی همه موارد یکم بیشتر همدیگه رو درک کنیم و کمتر غر بزنیم و اذیت کنیم تا زندگی کردن رو برای بقیه سخت نکنیم. آهای اونایی که دیگه نمیتونید بچه دار بشید یا خودتون نمیخواید به هردلیلی ولی ته دلتون به خاطر امر ولی ناراحتید از این موضوع، توروخدا بیاید جور دیگه جبران کنید مطمئن باشید شماهم توی ثواب جهاد فرزندآوریه ما شریک میشد. اگر مالی در توانتون هست مالی کمک کنید اگر نیست، یه جایی آدم بچه دار می‌بینید، توی یه مهمونی یا بیرونی، پارکی، مطب دکتری جایی میبینید بچه داره اذیت میکنه مادر رو کلافه کرده، پاشید یکم کمک کنید، به جای نچ نچ کردن و نگاه کردن یه شکلات بدید بچه رو آروم کنید. گاهی یه کمک فکری کافیه، میبینید فلانی بچه اش مریضه بهش راهنمایی کنید، فلان کار رو انجام بده و مشورت بدید فقط گاهی یه غذا یا یه سوپ که در خونه یه آدم بچه دار ببرید بزرگ ترین کمکه براش ولی اگه همه اینا هم از دستتون برنمیاد و در توانتون نیس هیچ اشکالی نداره فقط اگه همسایه یه آدم بچه دار هستید توروخدا بیشتر درک کنید اگر سروصدایی یا بدو بدوی هم هست تا وقتی واقعا آزار دهنده نشده، بهشون سخت نگیرید. باور کنید تو خونه های آپارتمانیه امروزی، بچه بزرگ کردن بسیار مشکل هست بیاید همه باهم تلاش کنیم مشکلات و دغدغه های دیگران رو بیشتر نکنیم تا خدا هم از کار خودمون گره گشایی کنه🌹 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
پاسخ سوالات شما... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
راهکار پیشنهادی برای کاهش سروصدا در زندگی آپارتمان نشینی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من ۵ فرزند دارم که ۳تای آخر، پشت سرهم هستند. چند هفته قبل قرار بود جایی بریم، همسرم نبودند و دخترای بزرگترم خیلی اصرار کردند که ما کمکت میکنیم، با مترو بریم. بچه ها دوست داشتن فضاش رو ببینن، من هم بعد از اصرارشون پذیرفتم دختر کلاس هفتمی، خواهر ۴ونیم سالش رو نگه داشته بود و دختر کلاس پنجمی، برادر سه ساله، من هم نی نی رو بغل کرده بودم. متاسفانه خانوما با اینکه دیدن بچه کوچیک همراهمون هست، جایی برای نشستن باز نکردن و ما مجبور شدیم ایستاده مسیر رو طی کنیم و کوچولوها کلافه شدن. یه خانم میانسال که اتفاقا چادری هم بودن تا سوار شدن با صدای بلند شروع کردن به شماتت بنده که بچت چه گناهی کرده، بعدی رو آوردی، چقد ظالمی! همه واگن هم نگاهشون به ما بود، من هم تو اون شرایط که اذیت هم بودیم، گفتم اتفاقا در حقش لطف کردم که سختی هاش رو تحمل میکنم تا همبازی و همراه همیشگی داشته باشه. اما اون خانم کوتاه نیومد و گفت اگر کوچیکه رو نمی آوردی، الان میتونستی بغلش کنی و فقط ادعای مسلمونی میکنی و... و به حرف هاش ادامه داد و باعث شد چند تا خانم دیگه هم اظهار نظر کنند. من هم پشتم رو بهشون کردم و گفتم دلیلی نمیبینم دیگه به صحبت با شما ادامه بدم. اون روز خییلی روز سختی بود برام و واقعا دلم شکست. با خودم گفتم ادعای مذهبی بودن خیلی راحته ولی فاصله اش با دینداری زیاد... ما مادر های چند فرزندی سختی بزرگ کردن شیعه های کوچولوی مولا رو با عشق تحمل می کنیم تا به وظیفه مون عمل کرده باشیم ولی کاش بقیه هم یکم در نوع صحبت ها و مکالمات و برخوردهاشون دقت بیشتری داشته باشند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من مامان سه قلو +۱ هستم، فکر کنم تجربه ۸۰۱ برا من بود. الان سه قلوها ۲ سال و نیمه هستن و امیرحسین یک سال و خورده ای زندگی با ۴ تا بچه کوچیک تو یه آپارتمان ۸۰ متری سازمانی خیلی سخته واقعا، هرچی بچه ها بزرگ میشن سختتره!! ولی خواستم اینجا بگم همسایه خوب نعمته!! ما طبقه ۳ هستیم و به غیر ما ۳ تا خانواده دیگ هستن که بسیاااار فهمیده و انسانن!!هر موقع راجع به سر و صدای بچه ها یا حتی دعواهای خودمون عذرخواهی میکنیم. کلی مارو شرمنده میکنن!! حتی همسایه طبقه پایین ما یه روحانی عقیدتی و همسرشون هستن که بچه ها شون ازدواج کردن و از خونه رفتن، اما تا حالا یکبار هم به ما تذکر برای سر و صدا ندادن!! خواستم اینجا ازشون تشکر کنم، درسته خودشون نمیدونن اما خواستم بگم، همسایه خوب باشیم برای بچه دارها!!! ما تو خونه سازمانی هستیم و تقریبا داره مهلت استفاده از خونه تموم میشه. الان چند ماهه دنبال خونه هستیم. اما تا میفهمن ما ۴ تا بچه داریم، بهمون خونه نمیدن یا خونه مناسب ما اونقدر گرونه کرایه اش که از پسش برنمیایم!! برای مسکن به چندقلوها هم چند بار سر زدیم اما گویا تا جناب پزشکیان رئیس جمهور شدن تمام پروژه ها کنسل شده عملا!!! تورو خدا به صاحب خونه ها بگین هوای ما بچه دارها رو داشته باشن!!! ما مسئولیت زیادی گردنمون هست، همینجوری اوضاع سخته، برامون سختترش نکنن!!! راستی وقتی تجربه ام رو می‌نوشتم، افسردگی شدید گرفته بودم اون موقع امیرحسین ۲ ماهه بود. الان یکسال و خورده ای گذشته. خداروشکر بهترم و البته امیرحسین مثل صاحب اسمش بسیار مهربون و شیرینه... 👈 تجربه ی ۸۰۱ را اینجا بخوانید. https://eitaa.com/dotakafinist/12531 https://eitaa.com/dotakafinist/12531 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌نظرات یکی از مخاطبین کانال در مورد تجربه ی ۱۰۵۸... 👈 پاسخ فرستنده تجربه در پست بعدی.... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اولین پیامم رو به کانال شما ۲۴خرداد ۹۸ دادم و با عنایت خدا، پسرم بهمن ۹۹ به دنیا آمد و یک دوست خوب نازنین همدرد هم پیدا کردم؛ کسی که هنوز هم باهاش ارتباط دارم نجمه جان مهربانم. خدا به او هم آقا پسری عطا کرد نازنین و دلبر.😍 یه مدت از کانالتون خارج شده بودم؛ چون روایت های مامانهای چند فرزندی خیلی دلم رو میسوزوند. همش میگفتم خدا همین یکی رو هم بهت داده شاکر باش. ولی خب دله دیگه بازم نی نی می خواست 😢. و حالا در نزدیکی های تولد ۴ سالگی پسرم؛ چیزی به تولد فرزند دومم نمانده ...😊😊 باور می کنید ؟ خدایی که بشدت کافیست؛ همین جاست. این سری بی هیچ اقدام درمانی فقط با یک خلوت دلچسب چند ثانیه ای خدا عنایت کرد. روز عید غدیر بود؛ یادم افتاد سال‌های قبل، از صبح در مسجد محل همراه یاران همدل خطبه غدیر می‌خواندیم و دعای اختیت( همون اخوت مفاتیح) و تا نماز ظهر مشغول صفا با ولایت اميرمومنان اما حالا بخاطر گل پسر و تغییر مکان زندگی امکانش نبود. تو دلم گفتم؛ بابا علی جانم، حالا که خودتون این سرباز کوچولو رو بهمون عنایت کردید، نپسندید که تک و تنها باشه براش خواهری _برادری عنایت کنید که همراه هم باشند و ندای اشهد ان لا اله الا الله رو در زمین بلند کنند. پدرشون مدتی هست که ساعات حضورشون در منزل اذان میگن و پسرکم هم یاد گرفته و این برام خیلی شیرین بود. چیزی نگذشت که فهمیدم باردارم 😭 فهمیدم خدای من و حضرت موسی و جناب زکریا یکی است؛ فقط من باید حرکت کنم، بخواهم و اقدام کنم حقیقتا نتیجه فقط با خود اوست. دعا کنید تا این رحمت یا نعمت الهی به سلامت در ماه مبارک قدم بر زمین خدا بگذارد و با حضور هر یک ازین فرشته ها خدا باقی مانده، امر فرج رو بر همه ما ببخشد و حجتش را بفرستد که طاقت مان طاق شده از ظلم .😭😭😭 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من امروز که داشتم تجربه ۱۰۶۰ رو می‌خوندم، اولش فک کردم تجربه من هست که داخل کانال قرار دادن تا بیشتر خوندم دیدم نه ... آخه این خانوم دقیقا همسن منه و مثل و من و تو همون سال با پسرخاله ش ازدواج کرده😅 یکم بیشتر که خوندم اشک توی چشمام اومد، تمام اون لحظه های که به دخترک کوچولوی من تو مطب ها میگفتن بیمار تشنجی، اومد جلوی چشمم... وقتی بهم گفتن باید نوار ۲۴ ساعته بگیری و هزینه ش رو بهم گفتن، تنها چیز با ارزشی که همراهم بود، انگشتر نامزدیم بود تمام خاطرات تلخی که فقط این خانوم می‌فهمه چی میگم. وقتی بچه ۱۶ماهه مو بردن تو دستگاه ام آر ای رو فقط این خانوم میفهمه. به این خانم میگم توسل کن به ائمه و بسپار به خودشون از حضرت زهرا بخواه مادری کنه برا دخترت، من وقتی کاملا از تمام دنیا بریده و نا امید بودم، وقتی دخترم ساعت های طولانی با اون داروهای تشنج خواب بود و بهترین فوق تخصص مغز و اعصاب تهران بهم گفته بود دخترت مشکل داره، تو روز عزیزی که متعلق به حضرت علی اصغر بود،به ایشون توسل کردم. تو مراسم شیرخوارگان خیلی حالم بد بود و باگریه به خادم مراسم گفتم به مداح بگید برای دخترم دعا کنن، دو روز بعد باید می‌بردم تهران برای چکاب خوشبختانه موفق نشدم از دکتر خودش نوبت بگیرم و ناچار شماره مطب یکی از دکترایی که تو کمیسیون پزشکی دخترم اسمش نوشته شده بود رو از گوگل پیدا کردم و نوبت گرفتم. به جرأت میگم ایشون دست حضرت علی اصغر بود روی زمین برای ما، به جرأت میگم معجزه ائمه رو تو زندگیم دیدم جوری که فقط اشک شوق می ریختم در کمال ناباوری و بعد دو سال مصرف داروی تشنج. دکتر فرزاد احمدآبادی که دست خدا همیشه همراهش باشه انشالله، به من گفت بچه شما اصلا مشکل مغزی نداره، این مشکل گوارشی هست که بهش حمله ریسه گفته میشه و داروی اونو برامون تجویز کرد. دخترم بعد ۶ماه کاملا خوب شد و بعد یک سال به طور کامل داروی تشنج و مراقبت هاش برای همیشه تموم شد و الان یک سال و نیمه دیگه دکتر نبردم به لطف خدا. راستی تمام این مراحل رو من تو اوج کرونا سپری کردم که سختیش رو دو برابر میکرد😭😭😭😭 ولی وقتی خدا بخواد میشه... به این خواهر عزیزم که اینقدر شبیه منه میگم اول توسل کن و بعد هم اگه شرایطش رو داری یه سر برو پیش این دکتر که گفتم واقعا بسیار بسیار پزشک باتجربه و شریفی هستن تنها کسی بود که وقتی تو مطبش بودم، به جای استرس آرامش بهم می‌داد. به قدری با حوصله و احترام با بیمار رفتار میکنن که تا عمر دارم مدیون و دعاگوی این عزیز هستم. انشالله هیچ مادری تو دنیا با بیماری بچه ش امتحان نشه 🤲🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
صدای زندگی.... بنده مادر دو فرزند هستم. دختر بزرگم کلاس زبان میره که دقیقا هم زمان با اذان مغرب هست. روز اول که داشتم میبردمش متوجه شدم یه مسجد روبروی آموزشگاه هست. فوری دخترم رو گذاشتم کلاس و دست دختر کوچولوم رو گرفتم و با استرس رفتم مسجد. اخه دختر کوچولوم از صدای خیلی بلند میترسه و چندباری توی مسجد محله خودمون انقدر ترسیده بود و گریه کرده بود که همه با ما بد رفتار کردند که نماز بعد رو نمونده بودیم و راستش دیگه مسجد نرفته بودیم چون دخترم حتی از ورودی اون مسجد هم می‌ترسه. دل به دریا زدم رفتم آخرین صف کنار یه خانم مسن که روی صندلی نشسته بودند. نیت و اقتدا کردم راستش خیلی دلم تنگ نماز جماعت بود. بلند گو های مسجد صدای متعادلی داشت و خدا رو شکر دخترم دچار شوک اولیه نشد اما همین که سجده رفتم، حس کرد گم شد و شروع کرد به گریه از استرس خیس عرق شدم. گفتم الان همه صداشون در میاد. خانم کناری همین جوری حین نماز دست کرد توی کیفش. یه مشت بزرگ بیسکوییت در اورد و ریخت تو دامن دخترم. انقدر واسش وسوسه اور بود یادش رفت گریه کنه دستش رو پر بیسکوییت کرد و جذب این خانم مهربون شد و تا آخر نماز تسبیح و کتاب دعا ایشون رو از روی میزشون برداشت. منتظر بودم نماز تموم شه حسابی از همه عذر خواهی کنم. اما همین که نماز تموم شد سیل قربون صدقه ها آبنبات و شکلات و کیک و ... بود که سمت دخترم روانه شد. راستش هر دومون حسابی شوک شده بودیم. بعد هم که دعا تموم شد انقدر همه با دخترم خوب برخورد کردند که ما تا آخر کلاس اونجا موندیم و دخترم کلی با خانم های اکثرا مسن اونجا بازی کرد. از اونطرف هم توی مردونه یه توپ بادی آوردند و کلی پسر بچه شروع کردند به فوتبال بازی و متوجه شدم اصلا رقابت سنگینی سر فوتبال هرشبِ بچه ها توی مسجد برقراره. بعد از نماز هر شب این مسجد دوست داشتنی پر از صدای خنده و هیجان بچه هاست. اصلا صدای زندگی میاد. دختر کوچولوم فقط منتظر روزهایی هست که باهم بریم مسجد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
گاهی دعاهایی به حق مون میشه که اصلا نمی دونیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کار رو خوبه خدا درست کنه... پسر ۱۸ ساله ای داشتم که از اول سال دوازدهم اصرار والاصرار که زن می خوام (با عقل جور در نمیاد؟ کی به بچه دبیرستانی دختر می ده ؟) به خاطر خدا که بچه ام بگناه نیافته و حرف آقا که فرمودند که جوان ۱۸ و ۱۹ ساله هم نیاز به ازدواج داره، شروع کردم به خواستگاری به یکی یکی دوستام که دختر داشتند زنگ زدم و به اطرافیان سپردم. می دونستم پروژه سختی باید باشه کسی از نظر فرهنگی و خانوادگی و سبک زندگی و دینی به ما بخوره و حاضر باشه دخترش را در سن کم شوهر بده.😢 پسرم سخت پیگیر بود. برای اینکه ارومش کنم هرجا زنگ می زدم براش تعریف می کردم مشخصات می دادم، بدونه بفکرش هستم😊 بهش گفتم خودت همت کن نماز امام جواد بخون، چله زیارت عاشورا بگیر و .... تا خدا هم بهت کمک کنه.☺️ خلاصه از بعد عید هم که کنکور داشت، به سختی این ایام و گذروندیم. اول محرم هنوز چند روز مونده بود تا کنکور بده، رفتم خونه یکی از آشنایان، حرف شد گفتم پسرم زن می خواد. خانم صاحبخانه که زن بزرگواری بود گفت خوب براش اقدام کن. منم به شوخی گفتم حاج خانم خودت نوه ات رو میدی به پسر من☺️ اونم گفت: دختر من نیست! از مادرش بپرس، با مادرش درمیان گذاشتیم، گفت: حالا ببینم، من گفتم ان شاالله بعد محرم و ماه صفر خدمت می رسیم، خیلی جدی نگرفتم، ۱۴ محرم که سوم امام حسین ( ع) گذشت، مادرش خودش زنگ زد، اگر می خواهید یک جلسه پدرها بیان صحبت کنند بدون اینکه ذهن بچه ها را در گیر کنیم، اگر اونها جوابشون مثبت بود بعد، قرار رو می ذاریم. همین رو بگم انقدر کار سریع پیش رفت که واقعا خودم در تعجبم. بعد ماه صفر بله برون کردیم و تولد حضرت زینب عقد کردند.😍 انقدر سریع برای پسرم کار جور شد، نه بگم همسرم پولدار بود، سه سال یکجا کار کرده بودن، دم مراسم پول مون رو دادند، شد رزق عروس و داماد، خلاصه اینکه واقعا در این چند ماه خدا را دیدم چه جوری کارها جور می شد، پسری که نه کار داشت نه خونه و نه ماشین و نه سربازی و ... داماد ۱۹ ساله و عروس ۱۸ ساله توی شهر تهران شاید کمتر پیدا کنید. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به وجود چنین انسان های بزرگی، افتخار می کنیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تولد فرزند چهارم در سن ۴٢ سالگی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075