eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✅ سهم دوتا کافی نیست از جوانی ایران 💥انتشار به مناسبت هفته ملی جمعیت کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌موانع تولید نسل را بردارید. ما چند سال قبل اصرار کردیم، گفتیم -در سخنرانی، در جلسات خصوصی با مسئولین- که موانع تولید نسل را بردارید؛ مسئولین هم قبول کردند، تصدیق کردند حرف ما را، منتها در مدیریّتهای میانی متأسّفانه موانعی وجود دارد؛ آن‌چنان که باید و شاید به این نسخه‌ی اسلامی که «تَنَاکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا فَاِنّی اُباهی بِکُمُ الاُمَمَ یَومَ القِیامَة» عمل نمیکنند، [امّا] به نسخه‌ی غربی عمل میکنند!! این یکی از موانع پیشرفت ما است. (۹۷/۱/۱) 👈 خوشبختانه طی سال های اخیر، مدیران جوان، توانمند و متعهد خوبی در وزارتخانه های مختلف به کار گرفته شده است اما همچنان در برخی سازمان ها مدیران میانی با نگاه کنترلی به جمعیت حضور دارند که تغییر و تحول ضرورت دارد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متولدان سال ۱۴۰۲ فرزند چندم خانواده بوده‌اند؟ 👌طبق این آمار ۲۸ درصد از فرزندان متولد شده در سال گذشته، فرزندان سوم، چهارم و پنجم خانواده بوده اند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۵۹ سال ۹۰، سوم دبیرستان بودم و ۱۶ساله که مامانم گفت خواستگار داری! میدونستم قبلا هم موردهایی بوده که خودشون رد کردن و گفتن بعد از کنکور ولی این مورد رو پسندیده بودن که به من گفتن. اما من میخواستم این دوسال آخر برای کنکور بخونم. مامانم می‌گفت حالا بذار بیان بعد بگو نه، با اصرارهای مامان راضی شدم بیان. اما آمدن خواستگار همان و دل دادن همان، بعد از چند جلسه آشنایی، دیگه حسابی همو پسندیده بودیم و دوهفته بعدشم عقد کردیم و به همین راحتی منی که میگفتم ۲۲سالگی ازدواج میکنم و اصلا ازدواج قبل کنکور تو فامیل و دوست و آشنا نداشتیم، شدم انگشت نمای همه. به هر سختی بود، سوم دبیرستان رو تموم کردم. قرار بود عروسی باشه بعد از کنکور و تا اون موقع همسرمم شغلی پیدا کنه ولی دیگه مگه می‌شد دوری رو تحمل کرد؟ پامو کردم تو یه کفش که بریم سر خونه و زندگیمون. همسرم هنوز شغل دائمی نداشت و مدام تغییر شغل می‌داد، همین که نیت کردیم بریم سر زندگیمون الحمدالله یه شغل خوب نصیب شون شد. با کمک خانواده ها عروسی گرفتیم و رفتیم خونه ای که پدرم بهمون داده بود، اولِ پیش دانشگاهی بودم که عروسی کردم و چون مدارس مون جز مدارس خاص بود عذرم رو خواستن. پرونده رو گرفتم برم مدرسه دولتی ولی اونجام وقتی فهمیدن متاهلم، راهم ندادن و گفتن برو شبانه، منم گفتم حالا که باید برم شبانه میذارم سال بعد میرم و سال اول زندگی رو بی دغدغه میگذرونم، اما دغدغه م بیشتر شد. اصلی ترین شرط قبول ازدواج ما از سمت خانواده ی من ادامه تحصیل هردوی ما بود، تو خانواده ی ما همه ارشد به بالا هستند و تحصیلات حرف اول رو میزنه و حالا من کسی بودم که مدرسه رو رها کرده بودم🤦🏻‍♀ خلاصه اون سال با همه سختی ها و ناراحتی ها گذشت و سال بعد همون مدرسه دولتی منو روزانه ثبت‌نام کرد، کنکور دادم و الحمدالله دانشگاه دولتی شهرمون قبول شدم. همسرمم دانشجوی ارشد شدن. بعد از سه سال هوس بچه به سرمون زد ولی خبری نشد. بعد از انواع آزمایشات و پیگیری ها تنبلی تخمدان تشخیص داده شد ولی با دارو هم خبری از بارداری نبود که نبود. سال ۹۵ دیگه یکسال و نیم میشد، دلمون بچه می‌خواست. یه سری مذهبی هام زخم زبون میزدن که شما چه بچه هیاتی هستین که به حرف رهبر گوش نمیدین و این دردمون رو بیشتر می‌کرد. تو دهه محرم که این حرفا رو شنیدم، خیلی دلم شکست. روز تاسوعا خیلی گریه کردم و به حضرت عباس گفتم میگن شما زود حاجت میدی، یا بهم بچه بده یا کارامو درست کن برم پیاده روی اربعین(آخه گذرنامه م دچار مشکل شده بود) خلاصه که سرتون رو درد نیارم، ماه بعد من با جواب آزمایش مثبت راهی کربلا شدم تا خبر بارداریمو در حرم حضرت عباس به همسرم که اونجا خادم یکی از موکب ها بودن، بدم. رفتم کربلا، وقتی به همسرم گفتم باردارم حسابی شوکه شد و گریه کرد و همونجا بهم گفت ازین به بعد بهت میگم اُم فاطمه(خیلی دوست داشت دختردار بشه) فاطمه ی ما سال ۹۶ با زایمان طبیعی بدنیا اومد و همونجا به مامای همراهم گفتم من ازین به بعد دوسال یکبار خدمت میرسم. 😁 فاطمه که دنیا اومد، مرخصی زایمان گرفتم از دانشگاه که اشتباه کردم، چون با نوزاد دانشگاه رفتن خیلی راحتتر از بچه ی یکساله ست. فاطمه که یکساله بود، تنبلی تخمدانم رو با داروهای طب سنتی درمان کردم و یکسالو نیمگیش اقدام کردم و خدا سال ۹۸ پسرم رو بهم داد. پسرم نوزاد بود که کارشناسی رو تموم کردم یکسال و چهارماهه بود که دوباره اقدام به بارداری کردم و دختر دومم رو ۱۴۰۰ دنیا آوردم. از برکت فرزند اولم، همسرم شغل بهتری روزی شون شد با درآمد بهتر، بعد اومدن پسرم تکلیفم رو با خودم و اهداف آینده م مشخص کردم. دختر دومم رو تا باردار شدم خدا یه خونه بهتر از خونه قبلی روزی مون کرد. وقتی به دنیا اومد، کنکور دادم و ارشد دانشگاه دولتی شهرمون قبول شدم و مشغول ادامه تحصیل شدم. (دو روز در هفته خانوم مومن و امینی میومدن و پیش بچه ها می موندن تا من برم دانشگاه) خلاصه فرزند سومم یکسال و نیمه بود که تصمیم گرفتیم مجدد بچه دار بشیم، اما خبری نشد. در نهایت بعد از چهارماه که خبری از بارداری نبود، مجدد داروهای طب سنتی رو خوردم و دختر سومم رو باردار شدم. ارشدمم تموم کردم و شروع کردم گذروندن کارگاه های خوب تا کارم رو که مشاوره خانواده هست شروع کنم. دختر سومم که فرزند چهارممون هست فروردین سال ۱۴۰۳ روز میلاد امام حسن به دنیا اومد😍 ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075