eitaa logo
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
263 دنبال‌کننده
2هزار عکس
2هزار ویدیو
25 فایل
◉✿اگـہ وجود خدا باورت بشه خدا یــہ نقطـہ میـذاره زیـرباورت “یـاورت“ مےشه✿◉ درایـتا☆سروش☆آپارات بالیـنک زیـرهمراه باشید😌 @downloadamiran قسمتهاے قبلے رمانهایـمان روهم مے توانیـد در #رمانکده_امیـران دنبال کنیـد♡ @downloadamiran_r ارتباط باما: @amiran313
مشاهده در ایتا
دانلود
امیر عباس: مادر متعجب پرسید:" چی؟ علی می فهمی چی میگی مامان؟ اون ....." علی اجازه نداد مادر ادامه حرفش را بزند گفت:" مامان ببخشید، ولی حکم قاضی این بوده و باید بهش احترام گذاشت. دیه را دریافت می کنیم و رضایت میدیم." علی می خواست دیه دریافت کند و قرضشان را پس دهد،اما نه. علی بخشنده تر از این حرفهاست هیچ وقت برای خودش پول نمی خواست ، علی پول را برای کمک به دوستان نیازمندش می خواست. مادر به پدر نگاه کرد ،پدر شانه هایش را بالا انداخت و سکوت کرد. فردای آن روز، علی به همراه پدر به کلانتری رفت و رضایت نامه را امضا کرد. علی از در کلانتری که بیرون آمد نفس راحتی کشید، انگار با بخشیدن احسان سبک شده،سبکتر از همیشه. خلق و خوی و جوانمردیش را از صاحب نامش به ارث برده بود،همانجا که مولی الموحدین امیرالمومنین علی السلام به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام فرموده بودند که با ضاربش به نرمی و مدارا رفتار کنند و حتی از آن کاسه های شیری که کودکان یتیم کوفه برایشان آورده بودند به ابن ملجم ملعون بدهند. علی خوشحال بود و با پدر از برنامه هایش می گفت:" اول باید بدم حوزه، چند ماه از درس هام عقب افتادم، بعد باید فعالیت های فرهنگی ام را دوباره شروع کنم این بار با قدرت بیشتر از قبل،کلی چیزهای خوب باید به بچه ها یاد بدم،کلی چیزهای خوب که به براشون مفید و کار سازه. " علی می گفت و می گفت و چشمانش برق می زد،انگار به او وحی شده بود که زیاد وقت ندارد و با هر قدمش یک قدم به خانه اخرتش نزدیک می شود و از عمرش کم می شود. آخر میدانی شماره معکوس زندگیش از همان شب نیمه شعبان شروع شده بود. مادر در خانه به جانش فکر می کرد، اخر چقدر باید یک انسان روح بزرگی داشته باشد تا بتواند از مسبب تمام دردهایی که می کشید را ببخشید! یادش امد علی گفته بود باید روی ایثار و فداکاری را به شاگردانش بیاموزد. علی هر آنچه را که برای رشد یک نوجوان لازم و موثر است را در پرونده ی کارش قرارداده بود. خودش روی حق الناس حساس بود، و این مفهوم را به چه زیبایی به دانش آموزانش آموخته بود. مادر یاد خاطره ی دوست علی افتاد زمانی که او در کما بود :" حاج خانوم، علی خوب میشه 😭من مطمئنم ،مگه میشه کسی که واسه حضرت زهرا سلام الله علیها توی روضه ها با صدای بلند گریه می کرد و با هر فراز روضه حضرت مادر سلام الله علیها عاشقانه می سوخت بهوش نیاید؟ مگه میشه نوکر سید الشهدا علیه السلام که ساکت و بی صدا فقط اشک می ریخت و شمع وجودش به یاد لب عطشان ابا عبدالله الحسین علیه السلام می سوخت به همین زودی از دنیا بره 😭؟؟ باورتون نمیشه حاج خانوم،علی بعد از مراسمات روضه ی ابا عبدالله الحسین علیه السلام باند هیئت را بغل می کرد و تند تند می بوسید 😭،چند بار این کارش را دیدم ،یک بار بهش گفتم :" چیکار می کنی علی جون؟ باند و بوس می کنی 😂!!!؟ " گفت :" اره ،تبرکه، یک ساعت ذکر حسین حسین علیه السلام ازش پخش شده ،این باند یک ساعت واسه ابا عبدالله الحسین علیه السلام عزاداری کرده، تبرکه." 😭 علی اینجور ادمیه خانم خلیلی😭،چیزهایی که برای ما ساده است و از کنارش خیلی راحت می گذریم واسه علی یک دنیا از معنویت و حرفه😭،علی خوب میشه من میدونم، امام حسین علیه السلام کمکش می کنن😭." این حرف چقدر برای مادر زیبا و دل انگیز بود آخر 😭زنده ماندن جانش را مدیون امام حسین علیه السلام بود. علی خوشحال بود که با عنایت خدا و لطف اهل بیت علیهم السلام می تواند از روز بعد به زندگی سابقش برگردد. ادامه دارد سرکار خانم:یحیی زاده ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ در پیام رسان سروش: ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦