تمام غیرت من زیر دست و
پا مانده
دوباره دست دلم غرق ربنا
مانده
کبوترانه تو هم پر زدى و
عشق شدى
نگاه حسرت من بین روضهها
مانده
براى فاتحه خوانى زبان
نمى چرخد
امان بریده ز من باز بغض
وامانده
زمانه بى تو عزیزم چه زود
پیرم کرد
زمانه بعد تو اصلا بگو چرا
مانده
ببین چه لشکر ما بى تو سوت
و کور شده
چرا صداى تو در سینه ى
تو جامانده
شبیه مادرمان سینه ات ترک
خورده
دوباره در غم سختى قدم دوتا
مانده
بلند قامت من روى خاک
افتادى
پدر نشسته و یک جسم در
عبا مانده
نفس بکش پسرم پا زمین
مکش اکبر
هنوز روضه سلطان کربلا
مانده
هنوز درد غریبى هنوز
تنهایى
هنوز اشک یتیمى بچهها
مانده
به وسعت همه دشت جا به جا
شده اى
چگونه خیمه برم پیکرت کجا
مانده
بلند شو پسرم تا نبینم
عمه تو
میان حجمه ى یک مشت
بى حیا مانده
«احمد شاکرى»
#روز_هشتم
#محرم
#سلامآقازادهحسین علیه السلام