غیر شیدایی مرا داغی به
پیشانی نبود
منکه پیشانی نوشتم جز
پریشانی نبود
همدمی ما بین آدمها اگر
مییافتم
آه من در سینهام یک عمر
زندانی نبود
دوستان رو به رو و دشمنان
پشت سر
هرچه بود آیین این مردم
مسلمانی نبود
خار چشم این و آن گردیدن
ازگردنکشیست
دسترنج کاجها غیر از پشیمانی
نبود
چشم کافرکیش را با وحدت
ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات
شیطانی نبود
منکه در بندم کجا ؟ میدان
آزادی کجا ؟
کاش راه خانهات اینقدر
طولانی نبود
#علیرضا_بدیع
باز هم تسبیح بسم الله را
گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من
راه را گم کرده ام
طره از پیشانی ات بردار ای
خورشید من
در شب یلدا مسیر ماه را
گم کرده ام
در میان عاقلان دنبال عاشق
گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم
کرده ام
زندگی بی عشق، شطرنجی
است در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را
گم کرده ام
خواستم با عقل راه خویش
را پیدا کنم
حال می بینم که حتی چاه را
گم کرده ام
زندگی آن قدر هم در هم نبود
و من فقط
سرنخ این رشته ی کوتاه را
گم کرده ام
#علیرضا_بدیع
^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام طره از پیشانی ات بردار
♥️همیشه خواسته ام از خدا
فقط او را
♥️چنان که خسته تنی چای قند
پهلو را!
♥️به مرگ راضی ام، آنجا که
راوی قصه
♥️سپرده است به او پیک
نوشدارو را
♥️سفر که فاصله انداخت بین
ما، امروز
♥️دوباره سوی من آورده است
این پرستو را
♥️تن تو عطر پراکنده یا که
آورده است
♥️نسیم صبح نشابور با خود
این بو را؟
♥️دوباره از تو نوشتم هوا
معطر شد
♥️بریده اند به نام تو ناف
آهو را
♥️گرفته اند به نام غنایم
جنگی
♥️سیاه لشکر موها کمان
ابرو را!
♥️مرا دلی است پر از آه
و آرزو...مشکن
♥️برای روز مبادا چراغ
جادو را
♥️تو شاعرانه ترین اتفاق
عمر منی
♥️بگو چکار کنم چشم ماجراجو
را؟
#علیرضا_بدیع
#به_وقت_شعر
🍁🧡
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را در دل قالیچه جا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
خش خش…صدای پای خزان است،
یک نفر در را به روی حضرت پاییز باز کند
#علیرضا_بدیع
#صبح_بخیر 🍂
#عکس_نوشته #دلبرانه
#کلبه_رمانــ