eitaa logo
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
123 دنبال‌کننده
866 عکس
129 ویدیو
6 فایل
﷽ شعر، داستان، رمان، بیو و پروفایل و هر آنچه برای حالِ خوبِ دلتون نیاز دارید در "کلبه‌رمان" هست♡ کانال اصلی‌مون در ایتا و سروش👇👇 @downloadamiran ارتباط باما: @amiran313 ¹⁴⁰⁰٫⁰²٫¹⁵
مشاهده در ایتا
دانلود
فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ و گفت: منم خدای بزرگ شما.... +خواستم بدونی خدای بزرگت دوستت داره و هر لحظه به برگشت تو امیدوار... نازعات/ ۲۴ 🤗
🏴 علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان،،، آفتاب را گم کرد آن چنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد السلام علیک یا علی اکبر🏴 ✍@downloadamiran_r
کاری از گروه شهید ابراهیم هادی این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌کند. تجربه‌ عجیبی از دنیای پس از مرگ که با آموزه‌های دیانت اسلام منطبق است و می‌تواند برای اهل ایمان راهگشا باشد. جسم او ده روزی را در بیمارستان و در بدترین فشارها گذراند و به تایید پزشکان در کما بود. اما روحش به گشت و گذار در عالم پرداخت و حقایق بسیاری را به چشم دید. حقایقی که با گفته‌های علمای ربانی درباره معاد و زندگی پس از مرگ نیز مطابقت دارد. کتاب شنود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم اگر دوست دارید حقایق جالبی را درباره دنیا و زندگی پس از مرگ بدانید، کتاب شنود انتخاب خوبی برای شما است.
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
#معرفی‌کتاب #شنود کاری از گروه شهید ابراهیم هادی این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌
استاد امینی خواه درباره این کتاب می‌گویند: «شنود» ردیابی ناشنیده هایی است که از نجوای سرّی ملکوتیان به شکار آمده.آنچه می‌گوییم و می‌کنیم، در دستگاه اطلاعاتی ملکوتیان، خوانش و پردازشی متفاوت از درک زمینیان دارد. آنجا ذره‌ای نیک منشی و اندکی بدسگالی، ما به ازایی آنچنانی و ابدی دارد. شنود، تصویرسازی موفقی است که یکی از ره یافتگان به ملکوت برای واماندگان در ناسوت در پرده خیال می‌افشاند. گفته‌های این کتاب، ناگفته‌هایی از کتاب هستی است که انصافا در تجربه‌های مشابه نیز نایاب و سر به مهر باقی مانده.
⏳زمان مانند یک رودخانه است…! 🌊هرگز نمیتوانیم به یک آب، دو بار دست بزنیم، 🌀زیرا آن جریان آبی که از مقابل ما گذشت، دیگر باز نخواهد گشت… 💫از هر لحظه‌ی زندگی‌مان لذت ببریم… ✍@downloadamiran_r
رمان عبور زمان بیدارت می‌کند! اولین قاشق را که در دهانم گذاشتم چشم‌هایم را بستم. نمی‌شود گفت شور شده کمی خوش نمک شده بود. اولین نفر آقا رضا بود که رو به راستین گفت: –یه کم شور نیست؟ سرم را بالا آوردم و به صورت راستین نگاه کردم. چشم‌هایش را بست و گفت: –اوم، بهترین غذاییه که تا حالا خوردم. مخصوصا ته دیگش. آقا‌رضا زمزمه کرد. –بیچاره مریم خانم بشنوه چه حالی میشه، با اون دست‌پخت معرکش. بلعمی گفت: –اره خوب شده، اُسوه جون دستت درد نکنه، اتفاقا من خوش نمک دوست دارم. نمی‌دانم این حرف بلعمی تعریف بود یا تاکید بر روی حرف آقارضا. "بلعمی جان میشه تو کلا حرف نزنی" تک سرفه‌ایی کردم و گفتم: –ببخشید که یه کم نمکش زیاد شده. راستین گفت: –نه بابا خیلی هم خوبه، رضا دیگه خیلی بی‌نمک می‌خوره، یه بار رفته بودم خونشون یه املت به ما داد اونقدر بی‌نمک و بی‌مزه بود اصلا نمیشد خورد. آقارضا نگاهی به راستین انداخت. –واسه همون داشتی ته ماهیتابه رو درمیاوردی؟ راستین شانه‌ایی بالا انداخت. –چاره‌ایی نداشتم، تا ده شب مهمون رو گشنه نگه داشتی بعدشم یه املت بی‌نمک گذاشتی جلوم چی کار می‌کردم؟ نویسنده لیلا فتحی‌پور ...
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
رمان عبور زمان بیدارت می‌کند! #پارت_اصلی اولین قاشق را که در دهانم گذاشتم چشم‌هایم را بستم. نمی‌شود
دوستان این رمان از جمعه ان‌شاءالله در کانال قرار میگیره. رمان جذابی‌. با ژانر . امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
یکــــ روز مـی افتـــد ؛ آن اتفــاق خـوبــــ را مـی گــویـــم ... مــن بـــه افتـــادنـی کــه بــرخــاستـــن اوستــــ ایمـــان دارم ؛ هـــر لحظـــه ، هـــر روز ، هــــر جمعـــه ... .
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
یکــــ روز مـی افتـــد ؛ آن اتفــاق خـوبــــ را مـی گــویـــم ... مــن بـــه افتـــادنـی کــه بــرخـ
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی آنچه از غم هجران تو بر جان من است
ای جان، تو چیزی دیگری(: