کریم و لئیم
ابوحامد غزالی در کتاب احیاء علوم الدین در باب اخوت و برادری بطور مستوفا بحث کرده و بسیاری از مباحث مربوط به فتوت را در این باب آورده است. او بحث را دربارۀ حقوقی که برادران نسبت به یکدیگر دارند آغاز میکند. این حقوق شامل حقوق مالی، جانی و زبانی است. یکی از حقوق برادری مشارکت دادن او در مال توست.
همچین از حقوق برادری تأمین نیاز اوست قبل از اینکه درخواست کند. از دیگر حقوق برادری سکوت از ذکر عیوب او و اجتناب از تجسّس در احوال اوست.
از مهمترین حقوق برادری حفظ اسرار اوست. شخص کریم به خوبی¬ها و فضایل دیگری توجه میکند و از این طریق به دیگری احترام و ارادت قلبی میورزد، اما منافق و لئیم به عیبها و بدیها چشم میدوزد. جوانمرد کسی است که لغزشها را نمیبیند و اگر دید آن را میپوشاند و از عیبها درمیگذرد.
«قال الفضیل: الفتوة العفو عن زلات الإخوان. و لذلک قال علیه السلام: استعیذوا بالله من جار السوء الذی إن رأی خیرا أستره و إن رأی شرّا أظهره.» جوانمردی گذشت از لغزش هاست. از هیمن رو حضرت رسول (ص) فرمود: از همسایه بد به خدا پناه برید و آن کسی است که اگر خوبی از شما ببیند پنهان میکند، اما اگر بدی ببیند آن را منتشر میکند.
آشکار کردن خوبیهای دیگران و چشم¬پوشی از عیوب آنها (ستر عیوب و تغافل و تجاهل) شیوۀ اهل دین است. این تخلق به اخلاق الهی است که میگوییم: «یا مَن اَظهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَرَ القَبیحَ»؛ ای کسی که زیبایی ها را آشکار و زشتی ها را پنهان می کنی!
حضرت رسول (ص) فرمود: کسی که عیب برادرش را پنهان سازد خداوند عیوبش را در دنیا و آخرت میپوشاند. «من ستر عورة اخیه ستره الله تعالی فی الدنیا و الآخرة.» «مَن كَشَفَ عَورَةَ أخيهِ المُسلِمِ كَشَفَ اللّه ُ عَورَتَهُ حَتّى يَفضَحَهُ بِها في بَيتِهِ.» هر كس از عيب و زشتى برادر مسلمان خود پرده بردارد، خداوند از زشتى او پرده بردارد تا جايى كه او را در درون خانه اش هم رسوا سازد. و فرمود: «مَن سَتَرَ أخاهُ المُسلِمَ فِي الدّنيا سَتَرَهُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ.» هر كس در دنيا عيب برادر مسلمان خود را بپوشاند، خداوند در روز قيامت بر او عيب پوشى كند.
اصولا فرق کریم و لئیم (پست و فرومایه) در این است که انسان بزرگوار و کریم زشتی تو را میپوشاند و به تو احسان میکند، اما پست و لئیم خوبیهای تو را پنهان میکند و به بهتان و بدگویی تو میپردازد.
و تری الکریم إذا تصرم وصله
یخفی القبیح و یظهر الإحسانا
و تری اللئیم إذا تقضی وصله
یخفی الجمیل و یظهر البهتانا
http://eitaa.com/dreshkevari
درس آموزی عرفانی از بهار در شعر صائب تبریزی
بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی
اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی
براق جاذبه نوبهار آماده است
همین تو سعی کن از آستانه بیرون آی
ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دمید
چه می شود، تو هم از کنج خانه بیرون آی
صفیر مرغ سحر تازیانه شوق است
ز بند خویش به این تازیانه بیرون آی
هوا ز ناله مرغان شده است پرده ساز
چه حاجت است به چنگ و چغانه، بیرون آی
در ید غنچه مستور پیرهن تا ناف
تو هم ز خرقه خود صوفیانه بیرون آی
چه همچو صورت دیوار محو خانه شدی؟
قدم به راه نه، از فکر خانه بیرون آی
ازین قلمرو کثرت، که خاک بر سر آن
به ذوق صحبت یار یگانه بیرون آی
ترا میان طلبی از کنار دارد دور
کنار اگرطلبی از میانه بیرون آی
حجاب چهره جان است زلف طول امل
ازین قلمرو ظلمت چو شانه بیرون آی
ز خاک یک سر و گردن به ذوق تیر قضا
اگر ز اهل دلی چون نشانه بیرون آی
کمند عالم بالاست مصرع صائب
به این کمند ز قید زمانه بیرون آی
http://eitaa.com/dreshkevari
فلسفه اسلامی معاصر ایران.pdf
283.5K
فلسفه اسلامی معاصر ایران
فنایی اشکوری
ارایه شده در روز جهانی فلسفه در دبی 1400
http://eitaa.com/dreshkevari
1_4297240645.pdf
219.9K
در حریم معبود
چرانباید دعا را به کمک خواستن و عرض نیاز محدود کرد؟
فنایی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
zendegipassazzendegii.pdf
432.7K
💠 هفتصد و چهل و نهمین(749) شماره هفتهنامه افقحوزه منتشر شد.
زندگی پس از زندگی
تاملات و نکته ها
Life after life:
reflections and remarks
✅ دکتر محمد فنایی اشکوری، به بهانه برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی
📢کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
@dreshkevari
فرق عرفان و تصوف 1
عرفان و تصوف در اصطلاح، مسلکي است که پيروان آن ـ که معمولاً عرفا و صوفيه ناميده ميشوند ـ ميکوشند از راه تهذيب نفس و در پيش گرفتن نوع خاصي از زندگي و رفتارْ به باطن عالَم و باطن دين راه پيدا کنند و از اين طريق به سعادت و کمال نهايي ـ که قرب به خداوند است ـ نايل شوند. در تاريخ فرهنگ اسلامي معمولاً اين دو اصطلاح معادل هم بهکار رفتهاند. در اين کاربرد، عرفان و تصوف يک چيزند و به شخص واحد، عارف و صوفي گفته ميشود. مثلاً به افرادي همچون ابوسعيد ابوالخير، بايزيد بسطامي، جلالالدين مولوي، محييالدينبنعربي و سيدحيدر آملي، هم عارف گفته شده است هم صوفي. چنانکه گفته شد، در زبان انگليسي نيز به همة عرفا و صوفيۀ مسلمان، صوفي ميگويند. اما با اين حال در برخي کاربردها بين اينها تفاوت ديده ميشود. مثلاً ابنسينا در مقامات العارفين متمرکز بر اصطلاح عرفان و عارف ميشود، نه تصوف و صوفي. حافظ شيرازي در ديوانش هرگاه درصدد مذمت اين طايفه است از واژة «صوفي» استفاده ميکند، نه «عارف».
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
در بيان حافظ، صوفي کسي است که بهرهاي از حقيقت عرفان ندارد، اما ميکوشد با رياکاري، زهدفروشي و رعايت آداب و تشريفات ظاهري، خود را عارف نشان دهد. به بيان ديگر صوفي، عارفنماست، نه عارف. ملامتية خراسان نيز که خود اهل تصوف و عرفان بودند، نميپسنديدند که صوفي خوانده شوند. در دورههاي متأخر تا عصر حاضر در محافل شيعي به افراد و گروههاي باطني که نوعي انحراف در عقيده يا عمل دارند، صوفي ميگويند و «عارف» را به اهل معرفت و سلوک راستين اطلاق ميکنند. در اين فضا «عرفان» همان معنويت راستين است و «تصوف» شبهعرفان و عرفاننماست.
استاد شهيد مطهري در اين زمينه میگوید هنگامي که به جنبة فرهنگي اين طايفه نظر باشد واژة عرفان بهکار ميرود و هنگامي که به جنبة اجتماعي اين طايفه نظر باشد واژة تصوف بهکار ميرود. اگر مقصود از جنبة فرهنگي همان جنبة معرفتي باشد، مراد اين است که هنگامي که از کسي يا طايفهاي از آن جهت که از راه سير و سلوک به معرفت باطني رسيدهاند سخن ميگوييم از واژة عرفان استفاده ميکنيم. اما گروههاي اجتماعي و فرقههاي باطنگرايي که در طول تاريخ اسلام در ممالک اسلامي حضور داشتهاند و سلسله، پير، خانقاه و آداب و رسوم خاصي داشتهاند و جمعيتي را تشکيل ميدادند به اين اعتبار، صوفي ناميده شدهاند. چنانکه اشاره شد، در تاريخ تصوف، تفکيک قاطعي در کاربرد اين دو واژه ديده نميشود. آقاي شفيعي کدکني بهشدت جدايي عرفان و تصوف را رد ميکند و ميگويد کسي که الفباي تاريخ تصوف و عرفان را آموخته باشد آنها را دو امر متمايز نخواهد دانست.
برخي ميگويند عرفان ناظر به بُعد معرفتي، و تصوف ناظر به بُعد سلوکي و عملي است. اين تفکيک نيز تمام نيست؛ زيرا هم عرفان و هم تصوف در هر دو حوزۀ معرفت و عمل بهکار رفته و ميروند؛ چنانکه در تعاريفي که پس از اين از عرفان و تصوف خواهيم آورد اين نکته روشن است. در عرفان، سلوک و شهود از هم جدا نيستند و اصطلاح تصوف و عرفان هر دو بُعد را دربردارند.
چنانکه گفتيم با اينکه در اغلب اوقات اين دو اصطلاح بهصورت مترادف بهکار ميروند، با اين حال گاهي در کاربردهاي آنها تفاوتهايي ديده ميشود. مثلاً به افراد عاديِ عضو يا وابسته به طريقتها و فرقههاي صوفي که مردمي عادياند صوفي يا درويش گفته ميشود، اما هيچکس به آنان عارف نميگويد. آنها نه اهل رياضت و سلوکند و نه اهل کشف و شهود، بلکه صرفاً وابسته به اين گروههايند و بهصورت رسمي پيروي دارند و به برخي آداب و ظواهر تشکيلاتشان پايبندند. عارف شمردن اينگونه افراد، بيشک استعمال لفظ در غير ماوضعله و گاهي در ضد ماوضعله است، اما خودشان و گاه ديگران به آنها صوفي ميگويند. اين نوع کاربرد در تاريخ رايج بوده است؛ چنانکه جلالالدين مولوي هم به اينگونه پيروان لفظ صوفي را اطلاق ميکند، يا دستکم از زبان عرف زمانش آنها را صوفي ميخواند، اما هرگز به آنان عارف نميگويد؛ چنانکه در حکايت «خر برفت» ميگويد:
دير يابد صوفي آز از روزگار
زان سبب صوفي بود بسيارخوار
جز مگر آن صوفيي کز نور حق
سير خورد او فارغست از ننگ دق
از هزاران اندکي زين صوفيند
باقيان در دولت او ميزيند
فرق عرفان و تصوف 2
درهرحال «عرفان» و «تصوف» از نظر لفظي و معناي لغوي متفاوت هستند؛ تصوف به معناي پشمينهپوشي وعرفان به معناي شناختن است. از جهت کاربردهاي تاريخي گاهي به يک معنا بهکار رفتهاند و بر افراد و گروههايي يکسان اطلاق شدهاند؛ حتي عرفاي معروف شيعه هم بودهاند که از اينکه بهعنوان صوفي و اهل تصوف شناخته شوند ابايي نداشتند. گاهي هم کاربردهايشان متفاوت بوده است بهطوريکه صوفي بار معنايي منفي داشته است و عارف بار معنايي مثبت. امروزه در فضاي حوزههاي علمية ايران کسي به امام خميني، علامه طباطبايي و آيتالله بهجت صوفي نميگويد، اما عارف ميگويند؛ چنانکه به فرقههاي منحرف متصوفه، صوفيه ميگويند، اما عارف و اهل عرفان نميگويند. بهطور کلي در گذشته، بيشتر اين واژهها بهصورت مترادف بهکار ميرفتند و امروزه در محافل شيعي واژة تصوف و همريشههايش بار معنايي منفي يافتهاند؛ چنانکه در رواياتي اهل تصوف و صوفيان مذمت شدهاند، اما عرفا و اهل عرفان نهتنها مذمت نشدهاند بلکه مدح شدهاند.
درهرحال نميتوان واژة تصوف و همريشههايش را از فرهنگ اسلامي حذف کرد يا ناديده گرفت و يا يکسره بدان برچسب منفي زد؛ زيرا اولاً چنانکه گفتيم بسياري از عرفاي راستين، صوفي هم ناميده شدهاند؛ ثانياً بخش عظيمي از جهان اسلام از طريق صوفيان، مسلمان شدهاند و خود را صوفي ميدانند؛ ثالثاً در فرهنگ جهاني در زبانهاي مختلف بُعد باطني و معنوي اسلام با عنوان تصوف شناخته ميشود. با صرف تغيير نام و عنوان هم مشکلي حل نميشود. همان صوفياني که از نظر برخيها منحرف هستند خود را عارف و فرقههاي خود را عرفاني هم مينامند. آنچه مهم و سازنده است اينکه وارد مباحث محتوايي شويم و بکوشيم بين حق و باطل در اين وادي تفکيک کنيم و عرفان درست را از شبهعرفان و عرفان کاذب بازشناسيم و اصول، مباني و معيارهاي سنجش آن را شناسايي و تدوين کنيم، نه دعوا بر سر نامها و الفاظ. البته راقم اين سطور چنانکه در موارد متعددي گفتهام، به دليل تناسب معناي لغوي «عرفان» با حقيقت عرفان و همچنين بهکار رفتن اين واژه و همريشههايش در متون ديني، واژة عرفان را براي اشاره به بُعد معنوي اسلام مناسبترين واژه ميدانم و ترجيح ميدهم اين واژه را بهکار بريم. اما آنچه مهم است اين است که بهجاي جنگيدن با لفظ تصوف و صوفي، انحرافاتي را که در تاريخ در اين طايفه پيش آمده نشان دهيم، تحت هر عنواني حتي عنوان «عرفان» که از گذشتههاي دور رايج بوده يا «معنويت» که امروزه گاهي بدين معنا بهکار ميرود.
برگرفته از کتاب آفاق عرفان اسلامی فصل اول.
http://eitaa.com/dreshkevari
1_4320649833.mp3
2.13M
مهاجری از مشرق (مقدمه ای بر حکمت مشایی 1)
فنایی اشکوری
(تصحیح:بخارا در ازبکستان است)
http://eitaa.com/dreshkevari
امیرالمؤمنین علیه السلام:
اعمال، همه بر باد است، مگر آنچه از روى اخلاص باشد
العَملُ كُلُّهُ هَباءٌ إلاّ ما اُخْلِصَ فيهِ
غررالحكم حدیث1400