eitaa logo
محمد فنایی اشکوری
1.8هزار دنبال‌کننده
322 عکس
227 ویدیو
101 فایل
به نام او سلام این فضا فرصتی است برای طرح مباحث و اندیشه های مبتلابه انسان معاصر در حوزه های فلسفه, عرفان, دین و مسایل اجتماعی با رویکرد عقلانی و معنوی. راه های ارتباط: @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Fanaei.ir@gmail.com
مشاهده در ایتا
دانلود
1_4297240645.pdf
219.9K
در حریم معبود چرانباید دعا را به کمک خواستن و عرض نیاز محدود کرد؟ فنایی اشکوری http://eitaa.com/dreshkevari
zendegipassazzendegii.pdf
432.7K
💠 هفتصد و چهل و نهمین(749) شماره هفته‌نامه افق‌حوزه منتشر شد. زندگی پس از زندگی تاملات و نکته ها Life after life: reflections and remarks ✅ دکتر محمد فنایی اشکوری، به بهانه برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه @dreshkevari
فرق عرفان و تصوف 1 عرفان و تصوف در اصطلاح، مسلکي است که پيروان آن ـ که معمولاً عرفا و صوفيه ناميده مي‌شوند ـ‌ مي‌کوشند از راه تهذيب نفس و در پيش گرفتن نوع خاصي از زندگي و رفتارْ به باطن عالَم و باطن دين راه پيدا کنند و از اين طريق به سعادت و کمال نهايي ـ که قرب به خداوند است ـ نايل شوند. در تاريخ فرهنگ اسلامي معمولاً اين دو اصطلاح معادل هم به‌کار رفته‌اند. در اين کاربرد، عرفان و تصوف يک چيزند و به شخص واحد، عارف و صوفي گفته مي‌شود. مثلاً به افرادي همچون ابوسعيد ابوالخير، بايزيد بسطامي، جلال‌الدين مولوي، محيي‌الدين‌بن‌عربي و سيدحيدر آملي، هم عارف گفته شده است هم صوفي. چنان‌که گفته شد، در زبان انگليسي نيز به همة عرفا و صوفيۀ مسلمان، صوفي مي‌گويند. اما با اين حال در برخي کاربردها بين اينها تفاوت ديده مي‌شود. مثلاً ابن‌سينا در مقامات العارفين متمرکز بر اصطلاح عرفان و عارف مي‌شود، نه تصوف و صوفي. حافظ شيرازي در ديوانش هرگاه درصدد مذمت اين طايفه است از واژة «صوفي» استفاده مي‌کند، نه «عارف». صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد در بيان حافظ، صوفي کسي است که بهره‌اي از حقيقت عرفان ندارد، اما مي‌کوشد با رياکاري، زهدفروشي و رعايت آداب و تشريفات ظاهري، خود را عارف نشان دهد. به بيان ديگر صوفي، عارف‌نماست، نه عارف. ملامتية خراسان نيز که خود اهل تصوف و عرفان بودند، نمي‌پسنديدند که صوفي خوانده شوند. در دوره‌هاي متأخر تا عصر حاضر در محافل شيعي به افراد و گروه‌هاي باطني که نوعي انحراف در عقيده يا عمل دارند، صوفي مي‌گويند و «عارف» را به اهل معرفت و سلوک راستين اطلاق مي‌کنند. در اين فضا «عرفان» همان معنويت راستين است و «تصوف» شبه‌عرفان و عرفان‌نماست. استاد شهيد مطهري در اين زمينه می‌گوید هنگامي که به جنبة فرهنگي اين طايفه نظر باشد واژة عرفان به‌کار مي‌رود و هنگامي که به جنبة اجتماعي اين طايفه نظر باشد واژة تصوف به‌کار مي‌رود. اگر مقصود از جنبة فرهنگي همان جنبة معرفتي باشد، مراد اين است که هنگامي که از کسي يا طايفه‌اي از آن جهت که از راه سير و سلوک به معرفت باطني رسيده‌اند سخن مي‌گوييم از واژة عرفان استفاده مي‌کنيم. اما گروه‌هاي اجتماعي و فرقه‌هاي باطن‌گرايي که در طول تاريخ اسلام در ممالک اسلامي حضور داشته‌اند و سلسله، پير، خانقاه و آداب و رسوم خاصي داشته‌اند و جمعيتي را تشکيل مي‌دادند به اين اعتبار، صوفي ناميده شده‌اند. چنان‌که اشاره شد، در تاريخ تصوف، تفکيک قاطعي در کاربرد اين دو واژه ديده نمي‌شود. آقاي شفيعي کدکني به‌شدت جدايي عرفان و تصوف را رد مي‌کند و مي‌گويد کسي که الفباي تاريخ تصوف و عرفان را آموخته باشد آنها را دو امر متمايز نخواهد دانست. برخي مي‌گويند عرفان ناظر به بُعد معرفتي، و تصوف ناظر به بُعد سلوکي و عملي است. اين تفکيک نيز تمام نيست؛ زيرا هم عرفان و هم تصوف در هر دو حوزۀ معرفت و عمل به‌کار رفته و مي‌روند؛ چنان‌که در تعاريفي که پس از اين از عرفان و تصوف خواهيم آورد اين نکته روشن است. در عرفان، سلوک و شهود از هم جدا نيستند و اصطلاح تصوف و عرفان هر دو بُعد را دربردارند. چنان‌که گفتيم با اينکه در اغلب اوقات اين دو اصطلاح به‌صورت مترادف به‌کار مي‌روند، با اين حال گاهي در کاربردهاي آنها تفاوت‌هايي ديده مي‌شود. مثلاً به افراد عاديِ عضو يا وابسته به طريقت‌ها و فرقه‌هاي صوفي که مردمي عادي‌اند صوفي يا درويش گفته مي‌شود، اما هيچ‌کس به آنان عارف نمي‌گويد. آنها نه اهل رياضت و سلوکند و نه اهل کشف و شهود، بلکه صرفاً وابسته به اين گروه‌هايند و به‌صورت رسمي پيروي دارند و به برخي آداب و ظواهر تشکيلاتشان پايبندند. عارف شمردن اين‌گونه افراد، بي‌شک استعمال لفظ در غير ماوضع‌له و گاهي در ضد ماوضع‌له است، اما خودشان و گاه ديگران به آنها صوفي مي‌گويند. اين نوع کاربرد در تاريخ رايج بوده است؛ چنان‌که جلال‌الدين مولوي هم به اين‌گونه پيروان لفظ صوفي را اطلاق مي‌کند، يا دست‌کم از زبان عرف زمانش آنها را صوفي مي‌خواند، اما هرگز به آنان عارف نمي‌گويد؛ چنان‌که در حکايت «خر برفت» مي‌گويد: دير يابد صوفي آز از روزگار زان سبب صوفي بود بسيارخوار جز مگر آن صوفيي کز نور حق سير خورد او فارغست از ننگ دق از هزاران اندکي زين صوفيند باقيان در دولت او مي‌زيند
فرق عرفان و تصوف 2 درهرحال «عرفان» و «تصوف» از نظر لفظي و معناي لغوي متفاوت هستند؛ تصوف به معناي پشمينه‌پوشي وعرفان به معناي شناختن است. از جهت کاربردهاي تاريخي گاهي به يک معنا به‌کار رفته‌اند و بر افراد و گروه‌هايي يکسان اطلاق شده‌اند؛ حتي عرفاي معروف شيعه هم بوده‌اند که از اينکه به‌عنوان صوفي و اهل تصوف شناخته شوند ابايي نداشتند. گاهي هم کاربردهايشان متفاوت بوده است به‌طوري‌که صوفي بار معنايي منفي داشته است و عارف بار معنايي مثبت. امروزه در فضاي حوزه‌هاي علمية ايران کسي به امام خميني، علامه طباطبايي و آيت‌الله بهجت صوفي نمي‌گويد، اما عارف مي‌گويند؛ چنان‌که به فرقه‌هاي منحرف متصوفه، صوفيه مي‌گويند، اما عارف و اهل عرفان نمي‌گويند. به‌طور کلي در گذشته، بيشتر اين واژه‌ها به‌صورت مترادف به‌کار مي‌رفتند و امروزه در محافل شيعي واژة تصوف و هم‌ريشه‌هايش بار معنايي منفي يافته‌اند؛ چنان‌که در رواياتي اهل تصوف و صوفيان مذمت شده‌اند، اما عرفا و اهل عرفان نه‌تنها مذمت نشده‌اند بلکه مدح شده‌اند. درهرحال نمي‌توان واژة تصوف و هم‌ريشه‌هايش را از فرهنگ اسلامي حذف کرد يا ناديده گرفت و يا يکسره بدان برچسب منفي زد؛ زيرا اولاً چنان‌که گفتيم بسياري از عرفاي راستين، صوفي هم ناميده شده‌اند؛ ثانياً بخش عظيمي از جهان اسلام از طريق صوفيان، مسلمان شده‌اند و خود را صوفي مي‌دانند؛ ثالثاً در فرهنگ جهاني در زبان‌هاي مختلف بُعد باطني و معنوي اسلام با عنوان تصوف شناخته مي‌شود. با صرف تغيير نام و عنوان هم مشکلي حل نمي‌شود. همان صوفياني که از نظر برخي‌ها منحرف هستند خود را عارف و فرقه‌هاي خود را عرفاني هم مي‌نامند. آنچه مهم و سازنده است اينکه وارد مباحث محتوايي شويم و بکوشيم بين حق و باطل در اين وادي تفکيک کنيم و عرفان درست را از شبه‌عرفان و عرفان کاذب بازشناسيم و اصول، مباني و معيارهاي سنجش آن را شناسايي و تدوين کنيم، ‌نه دعوا بر سر نام‌ها و الفاظ. البته راقم اين سطور چنان‌که در موارد متعددي گفته‌ام، به دليل تناسب معناي لغوي «عرفان» با حقيقت عرفان و همچنين به‌کار رفتن اين واژه و هم‌ريشه‌هايش در متون ديني، واژة عرفان را براي اشاره به بُعد معنوي اسلام مناسب‌ترين واژه مي‌دانم و ترجيح مي‌دهم اين واژه را به‌کار بريم. اما آنچه مهم است اين است که به‌جاي جنگيدن با لفظ تصوف و صوفي، انحرافاتي را که در تاريخ در اين طايفه پيش آمده نشان دهيم، تحت هر عنواني حتي عنوان «عرفان» که از گذشته‌هاي دور رايج بوده يا «معنويت» که امروزه گاهي بدين معنا به‌کار مي‌رود. برگرفته از کتاب آفاق عرفان اسلامی فصل اول. http://eitaa.com/dreshkevari
1_4320649833.mp3
2.13M
مهاجری از مشرق (مقدمه ای بر حکمت مشایی 1) فنایی اشکوری (تصحیح:بخارا در ازبکستان است) http://eitaa.com/dreshkevari
امیرالمؤمنین علیه السلام: اعمال، همه بر باد است، مگر آنچه از روى اخلاص باشد العَملُ كُلُّهُ هَباءٌ إلاّ ما اُخْلِصَ فيهِ غررالحكم حدیث1400
بررسی برهان وجودی آنسلم1.mp3
15.15M
فلسفۀ تطبیقی بررسی برهان وجودی سنت آنسلم کانتربری محمد فنائی اشکوری http://eitaa.com/dreshkevari
شیوه انتخاب رشته فلسفه سؤال: بنده جوانی ۲۰ ساله هستم که به فلسفه علاقه‌مندم و می‌خواهم بدانم چطور تشخیص بدهم که فرد مناسبی برای ادامه‌ی تحصیل در این رشته هستم؟ پاسخ سلام علیکم. قبل از اینکه فلسفه را به عنوان رشته تحصیلی خود انتخاب کنید، شش گام زیر را برای این منظور پیشنهاد می کنم: مطالعه یک کتاب ساده درباره تاریخ فلسفه اسلامی مطالعه یک کتاب ساده درباره تاریخ فلسفه غرب مطالعه یک کتاب مقدماتی در معرفی فلسفه اسلامی مطالعه یک کتاب مقدماتی در معرفی فلسفه غرب شرکت در یک درس دو واحدی یا گوش دادن به فایل صوتی یک درس مقدماتی فلسفه گفتگو با یک استاد فلسفه در باره چیستی، اهمیت، فایده، روش، و شاخه های فلسفه.   با طی این شش مرحله به نظر می رسد شما می توانید علاقه و استعداد خود نسبت به فلسفه را کشف کیند. برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب زیر مراجعه فرمایید: تفکر فلسفی، محمد فنایی اشکوری، انتشارات حکمت اسلامی. http://eitaa.com/dreshkevari
ستمگر گریزی از کیفر الهی ندارد (آموزه های قرانی) وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ. (قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه42) هرگز گمان مبر که خدا از اعمال ستمکاران غافل است؛ خدا کیفر ستمگران را به تأخیر می‌افکند تا آن روزی که چشمها در آن روز خیره و حیران است. Do not suppose that Allah is oblivious of what the wrongdoers are doing. He is only granting them respite until the day when the eyes will be glazed. براساس آموزه های قرآن کریم، هیچ ستمگری از پیامد ستم و کیفر ظلمش در امان نیست و راهی برای گریز از کیفر الهی ندارد. هیچ ظلمی از چشم همیشه بیدار خدا پنهان نیست، ولو از چشم خلق پوشیده باشد. انسان ستمگر در محضر خدا و در حالیکه خدا نظاره گر اوست، با گستاخی و بی شرمی بر بنده اش ستم می کند. قطعاً این گستاخی بدون کیفر نیست، هرچند ممکن است این کیفر تا روز قیامت به تأخیر افتد. ظالم اعم است از فرد ضعیفی که به فرد یا افرادی ظلم محدودی می کند یا آن قدرتمند مستبد و طغیان گری که بر جمع بسیاری و ملت و امتی ستم می کند. ظلم هم عام است و شامل هر نوع آزار و اذیت و سلب حقی می شود، از غیبت و تهمت و تحقیر و تخریب تا وارد کردن خسارت مالی و جانی. http://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺سلام فرمانده در آفریقا، نیجریه 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 http://eitaa.com/dreshkevari
تاثیر شاگرد بر استاد.mp3
43.07M
استادان شاگردپرور و شاگردان استادپرور فنایی اشکوری http://eitaa.com/dreshkevari
📚 متن ملخص استادان شاگردپرور و شاگردان استادپرور 🔰یکی از توفیقات و نعمت های خداوند برای طالبان علم، داشتن استاد خوب است؛استادانی که استعداد شاگردان را شکوفا می کنند.👌 🔰 اما از سوی دیگر شاگردان هم می توانند در شکوفایی خلاقیت استاد، در به فعلیت رسیدن قوه و استعداد استاد، در اثرگذاری او و بلند آوازه شدن نامش بسیار مؤثر باشند، بطوری که بدون چنین شاگردانی اندیشه های استادان محو می شود و آثارشان باقی نمی ماند.👀 👨‍🎓شاگرد جستجوگر، نقاد، پرسشگر و پیگیر که؛ 📝۱. باعث زحمت بابرکت برای استاد از جهت پژوهش، تفکر، یافتن راه حل های جدید و حتی ورود استاد در حوزه های جدید می شود. 📝۲. استاد را به نوشتن اندیشه هایش دعوت می کند. 📝۳. آثار استاد را با بازتولید و نشرش ماندگار کند. 📝۴. از شخصیت، اندیشه و آثار استاد دفاع و حمایت می کند. 🔍 چند نمونه تاریخی: 🖌در گذشته 🔹اگر افلاطون نبود اثر چندانی از سقراط نمی ماند. افلاطون اندیشه های سقراط را به صورت رساله های ماندگاری به رشته تحریر درآورد. 🔹افلوطین با تشویق و اصرار شاگرد برجسته اش فرفوریوس آثارش را نوشت و این فرفوریوس بود که آثار استاد را تنظیم و حفظ و معرفی کرد. 🔹ابو عبید جوزجانی شاگرد باوفای بوعلی وی را به نوشتن اندیشه هایش ترغیب می کرد و در حفظ آثارش بسیار مصر بود. 📙صدر الدین قونوی اندیشه های ابن عربی را نظام مند و مدون و مکتب ابن عربی را بسط داد. 🔸همانطور که شمس تبریزی آتشفشان وجود جلال الدین مولوی را فعال کرد، مولوی نیز اندیشه های شمس را که در مقالات آمده است در مثنوی جاودانه کرد، چنانکه مقالات شمس نیز توسط شاگردان و دوستان مولانا گردآوری شد. 🔸حسام الدین چلبی شاگرد و جانشین مولوی مولانا را به سرودن مثنوی ترغیب می کرد بطوری که اگر حسام الدین نبود معلوم نبود که مثنوی به این گونه تولید شود. 🖌 در دوره معاصر نیز شاهد نقش مهم شاگردان در تولید و بسط افکار و آثار اسایتد هستیم. 🔹سید احمد فردید فیلسوفی شفاهی بود با اندیشه های خاص که آثار مکتوب چندانی ندارد. اندیشه های او توسط شاگردانش مانند مرحوم سید عباس معارف و مددپور تحریر شد. 🔹 اندیشه های اصولی آیت الله نائینی توسط شاگردش آیت الله خویی نوشته و منتشر شد. 🔹 درس های اصول شهید سید محمد باقر صدر توسط شاگردانش مانند آیه الله هاشمی شاهرودی و آیه الله سید کاظم حائری تقریر و منتشر شد. 📍 آثار بسیاری از اساتید فلسفه و عرفان معاصر از سوی شاگردان آنها تهیه و تدوین شده است. 📌 بسیاری از عالمان و اساتید برجسته به علت اینکه چنین شاگردانی نداشتند افکار و آثارشان آنچنانکه شایسته بود باقی نماند. 📍 کوشش های این گونه شاگردان یک معامله برد برد است که هم استاد و هم شاگرد و هم جامعه علمی از آن سود می برد. این گونه شاگردان با خدمتی که به استادانشان می کنند خود اثرگذار و بلندآوازه می شوند. چه خوب است که این سنت زیبا و بابرکت تداوم یابد.✔️ 🛑 سخن دلنشین امام علی (ع) در نهج البلاغه بی ارتباط با این موضوع نیست که فرمود: 💠 مردم سه دسته اند:👇 ▫️۱. عالم ربانی✔️ ▫️۲. متعلم و دانش طلبی که در طریق نجات است.✔️ ▫️۳. و گروهی که همچون مگسان بی هدف در پی هر صدایی می روند و با هر بادی حرکت می کنند. ⛔️ کسانی که با نور علم روشن نشدند و به ستون محکمی که همان عالم ربانی است تکیه نکردند ابزاری می شوند برای اهداف فریبکاران.❌ 📌 نکتۀ اصلی بحث:💟 💎شاگردان حقیقت جو، کوشا و پیگیر افکار و آثار اساتید می توانند نقشی سرنوشت ساز در پیشرفت علم و معرفت داشته باشند. با همکاری صمیمانه اساتید و شاگردان است که کاروان علم و معرفت به پیش می رود.✅ http://eitaa.com/dreshkevari
باز هم فلسفۀ عربی! میدانیم که غربی ها از گذشته های دور از دوران قرون وسطا تا عصر جدید از فلسفه اسلامی به عنوان فلسفه عربی یاد میکنند. چون اکثر آثار فلسفی ما به زبان عربی است غربی ها این فلسفه را فلسفه عربی و فیلسوفان مسلمان را عرب می دانند و معمولا نامی از ایران و فیلسوفان ایرانی برده نمی شود. فیلسوفانی مثل فارابی و ابن سینا و متکلمانی مثل غزالی و رازی را هم عرب می دانند و معمولا نام این افراد را با "ال" ذکر می کنند، مثل الفارابی و الغزالی. اخیرا در یک متن غربی دیدم سهروردی "السهروردی" نوشته است! این موضوع بارها در محافل علمی و کتاب های تاریخ فلسفه طرح شده و برخی از مستشرقان متوجه شده اند که فلسفۀ عربی عنوان مناسبی برای فلسفه اسلامی نیست، اما اغلب همچنان از همین عنوان استفاده می کنند. دایره المعارف فلسفه استنفورد که جدیدترین دایره المعارف است در مقاله ای که آخرین ویراست آن در 2018 منتشر شده از عنوان متافیزیک عربی استفاده کرده و البته کلمه اسلامی را هم در عنوان عطف به عربی کرده است، اما در متن مقاله آنچه تکرار می شود فلسفه عربی است. با اینکه اکثر فیلسوفانی که نامبرده ایرانی هستند، اما اسمی از "ایران" در این مقاله نیست. عنوان مقاله چنین است: Arabic and Islamic Metaphysics  ( Stanford Encyclopedia of Philosophy) نکتۀ قابل تأمل دیگر در این مقاله این است که از آغاز ترجمه فلسفه یونانی به عربی تا فلسفه ابن سینا را گزارش می کند، اما از زمان ابن سینا تا امروز را با عنوان دوره پسا ابن سینا یاد می کند که مشغله اصلی فلاسفه این دوره شرح و تعلیق بر آثار ابن سینا است، بطوری که خواننده چنین برداشت می کند که ابن سینا آخرین فیلسوف صاحب اندیشه و مکتب فلسفی در جهان اسلام است.  این سخن را به عنوان گله از نویسنده غربی مطرح نکردم. حتی از این نویسنده سپاسگزارم که فلسفه اسلامی را مطالعه کرده و چنن مقاله محققانه ای را به نگارش درآورده است. گله از خود ماست که نتوانسته ایم فلسفه اسلامی و ایرانی را به جهان معرفی کنیم و در محافل علمی و فلسفی و آثار آکادمیک و دایره المعارف های معتبر جهانی برای معرفی میراث فکری خود کاری نکرده ایم و انتظار داریم غربی ها فی سبیل الله وظیفه ما را انجام دهند. http://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حمید رضا الداغی جوانمردی از دیار سربداران خدا را شکر که رسم فتوت و مرام جوانمردی همچنان در این دیار زنده و جاری است http://eitaa.com/dreshkevari
معلمی تشبه به اله و تخلق به اخلاق الله است. معلم اول، معلم حقیقی، معلم مطلق ، معلم ازلی، معلم غیر متعلم حق سبحانه و تعالی است. عالم مدرسه است (عرش خدای کرسی تدریس است) نخستین دانش آموز این مدرسه آدم بود. او به آدم اسماء آموخت. و علم آدم الاسماء کلها. به انسان بیان را، علمه البیان. و به ما آنچه را که نمیدانیم تعلیم داد، و علمکم مالم تکونو تعلمون. در صف اول شاگردان این مدرسه انبیا قرار دارند که مستقیم از تعلیم الهی بهرمند می شوند. پیامبران معلمان بشر هستند، یعلمهم الکتاب و الحکمه. معلمی شغل انبیا است. بله اماپیش از آن، معلمی کار خداست و او نخستین معلم است. پس معلمی کاری پیامبرانه و بل الهی است. امااین جایگاه و عنوان شایسته چه کسانی است؟ تنها کسانی که در تعلیم کاری خدایی و پیامبرانه می کنند. تعلیم الهی و پیامبرانه تعلیم کتاب و حکمت و هدایت به صراط مستقیم فلاح و سعادت است. پس تنها هدایتگران راستین شایسته نام معلم هستند، هدایتی که به فلاح و رستگاری می انجامد. http://eitaa.com/dreshkevari