خطای محاسباتی عافیت طلبان خاموش
برخی از مدعیان شریعتمداری در جنگ بین حق باطل از ترس عواقب دفاع از حق، راه عافیت طلبی و مصلحت بینی شخصی و سکوت و بی طرفی را در پیش می گیرند تا اگر به خیال خامشان جریان حق شکست خورد و باطل پیروز شد، آنها در امان باشند و چند روزی بیشتر در این دنیا زندگی کنند و از جیفۀ آن کمی بیشتر بخورند. آنها چند اشتباه می کنند.
اولا که محاسباتشان در پیروزی باطل خطاست. درخت تناور انقلاب اسلامی مستحکمتر و استوارتر از آن است که با این بادها بلرزد.
ثانیا خیال می کنند اگر دشمن پیروز شود بر آنها به علت سکوت و بی طرفیشان رحم خواهد کرد که این هم خطا است، چنانکه می بینیم آنها با اصل دین و قرآن و حجاب و دیگر مقدسات مخالفند و عمامه از سر هر روحانی بدون اینکه او را بشناسند و از موضع سیاسی او آگاه باشند بر می دارند.
ثالثاحتی اگر محاسباتشان درست باشد و از خشم دشمن در صورت پیروزی فرضی در امان باشند و چندروزی بیشتر در ظل حکومت کفار و ابالیس به زندگی ذلت بارشان ادامه دهند، دچار خسران عظیم دنیا و آخرت شده اند.
باید از ماجرای کربلا درس بگیریم. کم نبودند کسانی که دلهایشان با امام حسین (ع) و علیه یزید بود، اما از ترس از دست دادن دنیا کاری نکردند. برخی از آنها حتی پس از ماجرای کربلا برای امام گریستند و از بی تفاوتی و تماشاگری خود پشیمان شدند، اما میدانیم که آنها هلاکند و دچار خسران و لعنت ابدی.
بسیارند کسانی که در زیارت ها خطاب به آن حضرت و اصحابش می گویند: یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. اما وقتی صحنه کربلا تکرار می شود به سوراخ های عافیت طلبی و مصلحت اندیشی پناه می برند. نعوذ بالله من شرور انفسنا.
http://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت قطار از میان شالیزارهای ساحل سپیدرود
هر نوع کار علمی در هر شرایطی ارزش ندارد.
هر کار علمی باید پاسخ به نیازها و ضرورت ها باشد و اولویت در انتخاب موضوع کار علمی باید رعایت گردد. عالم باید بداند نیازها و مشکلات و چالشهای عینی و واقعی چیست تا کار علمی او در راه رفع آن نیازها و پاسخ آن پرسش ها باشد، نه بی ربط. هر کار علمی مانند طبابت است. طبیب عاقل و بصیر کسی است که در پی درمان بیماری های موجودی که مردم با آن درگیرند و از آن رنج می برند باشد، نه اینکه درباره بیماری هایی که وجود ندارند، چه در گذشته بوده و الان نباشند و چه صرفا فرضی است و هیچوقت مصداق ندارد یا اگر دارد بسیار نادر است، کار علمی کند. اگر طبیبی چنین کاری کند در حالیکه بیماران موجود به او نیازمندند ابله است. حتی بیماری های که الان وجود دارند از نظر اهمیت و ضرورت معالجه در یک ردیف نیستند. توجه به بیماری های خطرناک تر اولویت داد. اینها مسایل عقلایی است که هر عاقلی می فهمد. این سخن درباره هر علمی از جمله علوم دینی صادق است. عالم بصیر و عاقل کسی است که به اولویت ها و ضرورت ها توجه دارد. امروزه در کشور ما پس از قرن ها از ظهور اسلام حکومتی بنام اسلام روی کار آمده که با چالشهای نظری و عملی بسیاری مواجه است. این نظام علاه بر اینکه با مشکلاتی که ناشی از فقدان تجربه تاریخی در این زمینه است مواجه است، با دشمنی بی سابقه و گسترده ای از خارج و داخل درگیر است که تمام قوا و امکاناتش را برای شکست آن بکار می گیرد. دشمنان از همه امکانات سیاسی و اقتصادی و نظامی و رسانه ای خود در این نبرد بی امان و نابرابر استفاده می کنند و برای شکست نظام روزشماری می کنند. از این رو ما در وضعیت یک جنگ تمام عیار و تهاجم همه جانبه هستیم. شکی نیست که در چنین وضعیتی وظیفه همگان بویژه عالمان دین جهاد و دفاع در این جبهه است و پرداختن به هرکاری غیر از این در حکم فرار از میدان جهاد است.
اما متاسفانه بسیارند کسانی که به حساسیت خطیر این موقعیت توجهی ندارند و چنان عمل می کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. درس و بحث هایشان همان مسایلی است که در عصر قاجار هم رایج بود. نه به مقتضیات زمان توجه دارند، نه به نیازهای امروز جامعه بشری، نه به ضرورت های نظام اسلامی، نه به تهاجم بی سابقه و همه جانبه دشمن و نه به شبهات و چالش هایی که امروزه اندیشه دینی با آن مواجه است. عمل به تکلیف پس از شناخت تکلیف است. بنابر این وظیفه نخست در هر عصر و زمانی شناخت تکلیف است و شناخت تکلیف آنجا که جنبه اجتماعی پیدا می کند تابع شناخت زمان است. این شناخت است که نوع تکلیف و نحوه انجام آن را تعیین می کند. زمانی که سالار شهیدان در کربلا در محاصره لشکر یزید بود و فریاد هل من ناصرش بلند بود کسانی در کوفه به درس نحو و تجوید و شریعت مشغول بودند. آنها شاید به خیال خام خود به کار مقدسی اشتغال داشتند، اما ماامروزه چه قضاوتی درباره آنها داریم؟ بنابر این در انتخاب رشته تحصیلی و موضوع تحقیق و تدریس و تبلیغ، توجه به نیازهای زمان و اولویت ها بسیار اهمیت دارد. متاسفانه موضوعات بسیاری از درسها، سخنرانی ها، کتابها، پایان نامه ها، و مقالات نشریات دینی ما تناسبی با نیازها و ضرورت های این زمان ندارد و نشانگر ضعف شدید زمان شناسی و عقب بودن از قافله پرسرعت و شتابان زمان است.
http://eitaa.com/dreshkevari
منظور از پشتیبانی حوزه از نظام چیست؟
حوزه علمیه باید حامی و پشتیبان نظام اسلامی باشد و از تمام ظرفیت هایش برای ایجاد دولت نیرومند و حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی بکار گیرد. برای اینکه منظور از این پشتیبانی روشن شود توجه به نکات زیر ضروری است.
اولا منظور از پشتیبانی، تنها اعلام حمایت ظاهری در مناسبت ها و حوادث و صدور اطلاعیه در تایید نظام و در محکومیت دشمنان نیست. این حداقل کاری است که از هر انسان مسئول و دلسوزی انتظار می رود و کاری از این آسان تر و بی زحمت تر نداریم، گرچه متاسفانه برخی حتی از این مقدار همراهی هم دریغ می کنند و حتی حاضر به پیشتیبانی بی ضرر و بی هزینه لفظی هم نیستند.
ثانیا منظور حمایت احساسی و هیجانی و شعاری سطحی نیست، چنانکه مواجهه جناحی و حزبی با دولت ها هم مراد نیست.
ثالثا منظور از پشتیبانی توجیه کارهای غلط، خطا ها، بی عدالتی ها و ناکارآمدی ها نیست. توجیه گری و ماله کشی خطاها بدترین عارضه ای است که ممکن است یک نهاد علمی دینی به آن مبتلا شود. بلکه بر عکس اولین و قوی ترین نقاد نظام باید حوزه علمیه باشد. کارگزاران حکومت باید بدانند که چشم بیدار و زبان گویا و منطق قدرتمندی هست که همه کارهایشان را زیر نظر دارد و باید مواظب باشند تا دست از پا خطا نکنند. حوزه در قبال نقض منافع ملی، حقوق ملت و اصول و ارزش های اسلامی و قانون اساسی کمترین تسامحی را نباید از خود نشان دهد. روحانیت باید پناهگاه و پیشتیبان و صدای رسای کسانی باشد که حقشان ممکن است در ادارات و
نهادها و سازمان های دولتی تضییع شود.
نه مخالفت، نه خنثی بودن، نه موافقت سطحی و توجیه گرانه هیچک در شأ ن حوزۀ علیمه نیست. روحانیت، وفادار به نظام و حامی و پشتیبان اصلی نظام است و نظام خط قرمز اوست و در عین حال نقاد و حسابرس و هشداردهنده و هدایتگر باید باشد. مرز حوزه دولتی و غیر دولتی اینجاست. حوزه دولتی حوزه ای است که بخاطر منافع صنفی و گاه فردی اش توجیه گر نظام حاکم باشد، اما حوزه مستقل و آزاد فرادولتی است، هم حامی است و هم منتقد. حمایتش هم بخاطر منافع شخصی و صنفی نیست، بلکه بخاطر این است که نظام را حق می داند و حمایت و دفاع از آن را حمایت و دفاع از حق می داند که فلسفۀ وجودی حوزه است.
نکته پایانی این است که چه حمایت و دفاع و چه نقد و اصلاح حاکمیت از سوی حوزه باید بر اساس شناخت عمیق و کارشناسانه و تحلیل علمی باشد، نه سطحی و عامیانه و این امر مستلزم آشنایی عمیق حوزویان با فرهنگ و دانش زمانه و آگاهی آنها از مقتضیات و نیازها و چالش های متحول زمان است.
http://eitaa.com/dreshkevari
ضرورت جهاد تبیین مستلزم تحول اساسی در نظام آموزشی حوزه علیمه است
فرضیه ای که در اینجا طرح می شود این است که بدون تحول اساسی در نظام آموزشی حوزه های علمیه جهاد تبیین آن گونه که شایسته است امکان تحقق ندارد.
چه کسی می تواند جهاد تبیین کند؟ کسی می تواند وارد میدان جهاد تبیین شود که با مباحث نیازمند به تبیین آشنا باشد. یعنی موضوعات، پرسش ها و چالش های رایج را بشناسد و توان پاسخگویی به آنها و روشنگری دربارۀ آنها را داشته باشد. از طرح ها، فتنه، و نقشه های دشمن آگاه باشد و راه مواجهه با آنها را بداند. جهاد تبیین واجب است، اما آیا همه ما آمادگی و توان انجام این تکلیف را داریم؟ گرچه گام های مثبتی در تحول حوزه برداشته شده است اما بی شک برنامه های سنتی و رایج حوزه ها برای رسیدن به چنین شناخت و توانی کافی نیست. جهاد تبیین امروز غیر از تبلیغ سنتی است و روش و محتوای آن بسیار متفاوت با گذشته است.
رسالت دین امر ثابتی است که عبارت است از هدایت انسان به سمت فلاح و سعادت و اصولی هم که به فلاح و سعادت منتهی می شود ثابت و ازلی است و تغییر پذیر نیست. اما شیوه تعلیم دین و مقابله با موانع از تحولات زمان اثر می پذیرد. پرسشها و انتظارات و بطور کلی ذهنیت انسان ها و فرهنگ جوامع در طی زمان دستخوش تغییر می شود و در نتیجه شیوه پاسخگویی نیز همواره باید متحول شود.
وقتی تکلیفی واجب شود تحصیل مقدماتش هم واجب می شود. لازمه این سخن ضرورت تحول اساسی در محتوا و روش آموزش و پژوهش و تبلیغ در حوزه های علمیه است. اگر تبیین واجب است، این تحول نیز واجب است و نمی توان آن را نادیده گرفت. و اگر این واجب فوری است وجوب ایجاد این تحول نیز فوری است. آیا مراکز حوزوی ما در این مسیر قرار دارند؟ آیا به این ضرورت و فوریت توجه هست؟ ما هنگامی می توانیم مدعی شویم که آمادگی برای جهاد تبیین داریم که به اندازه کافی عالمان دینی زبان دان و صاحب نظر در رشته های مختلف علوم گوناگون بویژه علوم انسانی داشته باشیم. هنگامی می توانیم مدعی شویم که می توانیم در جهاد تبیین شرکت کنیم که بتوانیم نیازهای معرفتی و فکری جامعۀ اسلامی را تأمین کنیم، از طراحی عقلانی و کارآمد اصل نظام تا کمک به حل معضلات فرهنگی، سیاسی، حقوقی، اخلاقی، تربیتی و غیره. بنا بر این جهاد تبیین را باید از خود حوزه شروع کرد.
جهاد تبیین کاری تخصصی است. هیچکس نمی تواند در همه زمینه ها وارد میدان جهاد تبیین شود و به همه پرسشها و شبهه ها پاسخ دهد، جز در حد شعار و خطابه بی اثر. مجاهد میدان تبیین باید متخصص و متمحض در یک رشته علمی خاص باشد. امروزه تعداد علوم و زیرشاخه های آنها بی شمار است. بسیاری از این علوم بویژه علوم انسانی که زیرشاخه های بسیار دارند با معارف دین و نظام اسلامی ارتباط دارند. حوزه های علمیه باید در رشته های گوناگون مورد نیاز، دانش آموخته و محقق و مبلغ داشته باشند تا بتوانند این نیاز را تأمین کنند. تحقق این امر نیازمند تحول اساسی در نظام آموزشی حوزه است. نظام آموزشی موجود بر اساس نیازهای و چالش های امروز تدوین نشده و پاسخگوی آن نیست.
نکته زیر به عنوان نقطۀ شروع این بحث در اینجا طرح می شود تا هرکس که به این باور رسیده و این ضرورت را احساس می کند بحث را دنبال کند.
هر دانش آموخته حوزه علمیه که بخواهد در جهاد تبیین موفق باشد باید مراحل زیر را طی کرده باشد:
آشنایی با کلیات علوم و معارف اسلامی،
آشنایی با ابزارها، مهارت ها و روش های تعلیم و تحقیق و تبلیغ مانند زبان، ادبیات و دانش رسانه،
تخصص در یکی از شاخه ها یا زیرشاخه های علوم اسلامی، مانند تعلیم و تربیت اسلامی
آشنایی با یکی از شاخه های علوم جدید بویژه علوم انسانی مرتبط با شاخه ای از علوم اسلامی که فرد در آن تخصص دارد، مانند دانش تعلیم و تربیت جدید،
و آشنایی با فلسفه مرتبط با آن شاخه علمی مورد نظر، مانند فلسفۀ تعلیم و تربیت.
این برنامه باید چنان طراحی شود که در زمان معقولی مثلا کمتر از ده سال از زمان ورود طلبه به حوزه به ثمر رسد.
برنامه آموزشی حوزه علمیه هنگامی موفق و پاسخگوی نیاز روز است که بتواند دستکم این انتظار را برآورد و هزاران نفر دانش آموخته ای که مدارج فوق را دررشته های مختلف طی کرده اند پرورش دهد.
#جهاد_تبیین
http://eitaa.com/dreshkevari
آیا ما در حال اجرای حکم جهاد تبیین هستیم؟
هنگامی که حکم جهاد نظامی صادر می شود چه انتظاری از مخاطبان این حکم (اعم از نیروهای جنگنده و پشتیبانی کننده) داریم؟ انتظار این است که کشور آرایش جنگی به خود بگیرد، نیروها با امکانات و تجهیزات مورد نیاز به مرزها اعزام شوند و ... و درنهایت فضا و حال و هوای کشور متفاوت با قبل شود.
آیا در مورد جهاد تبیین شاهد چنین ماجرایی هستیم؟ آیا برنامه ها و اقدامات ما با قبل از صدور حکم تفاوت اساسی پیدا کرده است؟
البته همیشه افرادی بوده و هستند که در میدان انجام تکلیف بطور خودجوش پیشگام هستند و تکلیفشان را به خوبی انجام می دهند و از ایثار و فداکاری های این افراد است که انقلاب توانسته تا به اینجا برسد.
اما سخن در عموم مخاطبین این حکم اعم از افراد و نهادها و سازمان ها است. آیا فضای جهاد تبیین در این عرصه مشهود است؟ آیا برنامه ها و اقدامات به گونه ای هست که با قبل از طرح جهاد تبیین تفاوتخ محسوس و چشمگیر دیده شود؟ چه پاسخ و توضیحی داریم؟
متاسفانه اینطور که به نظر می رسد این بیم هست که با مفهوم "جهاد تبیین" نیز معامله ای همچون معامله ای که با عناوینی که رهبر فرزانه انقلاب برای هر سال در آغاز سال نو اعلام می کنند صورت گیرد: برخورد تبلیغاتی و تشریفاتی پر طمطراق در ابتدا، سپس کمرنگ شدن تدریجی و در عمل اقدام درخوری نکردن و در نهایت به فراموشی سپردن، در حالیکه این عنوان ها و مفاهیم برای جهت دادن به مسیر حرکت کشور به سمت آن چیزی است که ناخدای بصیر کشتی انقلاب آن را ضروری می بیند. خدا کند که چنین نشود!
#جهاد_تبیین
http://eitaa.com/dreshkevari
درباره آموزش فلسفه و بدایه و نهایه
با سلام لطفا بفرمایید کتاب آموزش فلسفه آیت الله مصباح با بدایه و نهایه علامه طباطبایی چه تفاوتی دارند و برای یادگیری فلسفه از کدام باید شروع کرد؟
پاسخ
علیکم السلام و رحمة الله.
هر سه کتاب از جهات گوناگون ابتکاری و عمیق هستند و تنها کسی که عمیقا فیلسوف باشد می تواند چنین آثاری را تولید کند.
سبک نگارش، ساختار و شیوه چینش مباحث و همینطور تا حدی محتوا در کتاب آموزش فلسفه، جدید و با استفاده از تجربه معاصر در فلسفه نگاری است، اما بدایه و نهایه از این جهات سنتی هستند، گرچه در هر سه جهت یادشده ابتکاری هستند.
از نظر ترتیب آموزش به نظر می رسد بهتر است ابتدا بدایه، سپس آموزش فلسفه و بعد نهایه نزد استاد خوانده شود. آموزش فلسفه گرچه به زبان فارسی و قلم روان است، اما عمقی دارد که فلسفه آموز نمی تواند در اولین تجربه فلسفه آموزی خود به آن برسد.
باید افزود که این کتاب ها هرگز برای یکبار آموختن و سپس کنار نهادن نیست، بلکه فلسفه آموز و فلسفه پژوه نیازمند است با آنها ارتباط داشته باشد و هر از گاهی به آنها رجوع کند.
http://eitaa.com/dreshkevari
اصناف کتب و رسائل فلسفی
کتاب های ارزشمند و معتبر از حیث کارکرد و نحوه شایسته معامله و مواجهه با آنها چهار قسمند: کتاب های مرجع غیر درسی، کتاب های مرجع درسی، کتابهای درسی غیر مرجع، کتاب های غیر مرجع و غیر درسی.
قسم اول: کتاب های منبع و مرجع هستند. اینها آثاری هستند که فیلسوفان برای بیان آرائشان نوشته اند. اهالی فلسفه این کتاب ها را مطالعه می کنند و در تحقیقاتشان به عنوان مرجع به آنها رجوع می کنند. این گونه کتاب ها هرگز کهنه و منسوخ نمی شوند، مانند آثار افلاطون، ارسطو، ابن سینا، ملاصدرا، دکارت و کانت. هر کتاب مرجع و کلاسیک لزوما متن درسی مناسبی نیست، هرچند گذشتگان به علت اینکه متون دیگری برای تعلیم و تعلم در اختیار نداشتند از همین متون به عنوان متن درسی هم استفاده می کردند، اما امروزه با تدوین متون مناسب برای تدریس نیازی نیست از این متون به عنوان متن درسی و آموزشی استفاده کرد.
دائره المعارف ها و فرهنگ نامه های فلسفی، کتاب های تاریخ فلسفه، رساله ها، مقاله ها و پایان نامه ها اگر دارای نوآوری باشند ملحق به آثار مرجع هستند. برخی کتاب های تاریخ فلسفه ممکن است متن درسی برای درس تاریخ فلسفه باشند.
قسم دوم: کتاب هایی اند که هم مانند دسته اول مرجع هستند و هم به عنوان متن درسی مناسب هستند، مانند الاشارات و التنبیهات ابن سینا، شرح منظومه ملاهادی سبزواری و نهایۀ الحکمه علامه طباطبائی. درسی بودن این گونه آثار حکم ابدی آنها نیست؛ از آنها به عنوان متن درسی استفاده می شود تا قتی که متن درسی مناسب تری پدید نیامده است. مثلا شرح منظومه به مدت حدود صد سال متن درسی بوده است، اما با کتاب های بدایه و نهایه دوره تدریس این کتاب به سرآمده است، گرچه به عنوان یک متن مرجع ارزش و اعتبار آن برای همیشه محفوظ است.
درسی بودن یک کتاب تاحدی سلیقه ای و متغیر است. مفهوم کتاب درسی از گذشته تا به امروز دچار تحول شده است. در گذشته بسیاری از کتاب های مهم و کلاسیک درسی بودند، اما امروزه کتاب درسی معیارها و ضوابطی دارد که در گذشته چندان مطرح نبود. کتاب درسی باید نظام مند، جامع، روان و بدون اغلاق و روزآمد باشد تا خواننده بتواند در کمترین زمان بیشترین دستاورد را داشته باشد. لذا برای آموزش فلسفه ابن سینا یا کانت مثلا لازم نیست آثار خود آنها تدریس شود، بلکه از نویسنده ای معاصر خواسته می شود متنی درسی در این زمینه تهیه کند.
قسم سوم: کتابهایی اند که به عنوان متن درسی برای مقطع خاصی مانند دبیرستان و دانشگاه ها تهیه می شوند. این کتابها فقط به عنوان متون درسی در آن مقطع قابل استفاده هستند. این آثار ممکن است مکرر اصلاح و ویرایش شوند و سرانجام کنار نهاده شوند.
قسم چهارم: کتاب هایی است که نه مرجع هستند و نه متن درسی، اما برای یک بار مطالعه مناسب اند، مانند کتاب هایی که فلسفه را به زبان ساده برای مبتدیان بیان می کنند، همینطور بسیاری از شرح های توضیحی که برای برخی کتاب ها نوشته شده اند، و همچنین بسیاری از رمان های فلسفی. این گونه کتاب ها برای آشنایی با فلسفه و عرضه اندیشه های فیلسوفان نوشته می شوند و حاوی اندیشه های اصیلی از نویسنده نیستند. رساله ها، مقالات و پایان نامه های علمی که جنبه ترویجی و ایضاحی دارند در این دسته قرار می گیرند.
گرچه بحث ما درباره کتابهای فلسفی است، اما آنچه گفتیم اختصاص به فلسفه ندارد و در حوزه های دیگر به خصوص رشته هایی که به فلسفه نزدیک اند مانند عرفان، کلام و اصول فقه نیز جاری است.
نکته ای درباب ارجاع
هر نکته ای را که محقق در تحقیقش از منبعی استفاده می کند باید آن منبع را به صورت صریح و روشن ذکر کند، ولو روزنامه باشد و یا حتی اگر سخنی را شفاهی از کسی شنیده و در تحقیقش از آن استفاده کرده باشد. این مقتضای اخلاق است. اما برای تحقیق علمی قبل از هرچیزی باید به متون اصیل و آثار معتبر مرجع رجوع کرد، چنانکه عنوان مرجع نیز گویای همین نکته است. اگر صاحب نظری نظرش را در کتاب خودش بیان کرده است وظیفۀ علمی این است که به آن کتاب رجوع و به آن ارجاع داده شود، نه به اثر ثانوی دیگری که از آن مرجع استفاده کرده است. تا وقتی منبع اصلی موجود و قابل دستیابی است نباید به آثار ثانوی رجوع کرد و یا به آنها ارجاع داد، مگر اینکه اثر ثانوی امتیازی داشته باشد مانند وضوح بیان یا دقت بیشتر در بیان استدلال که پس از ارجاع به منبع اصلی می توان منبع ثانوی را نیز معرفی کرد.
http://eitaa.com/dreshkevari
تحلیل های فوتبالی آبکی
یکی از اصول تبیین علمی اصل سادگی است (simplicity). مادامی که با کمک اصول ساده تر و شناخته شده تر می توان پدیده ای را تحلیل کرد نیازی به دخالت دادن علل و عوامل عجیب و غریب نیست. (باید توجه داشت که لازمه این اصل سکولاریسم و ماتریالیسم نیست) مهمترین عامل تعیین کننده در پیروزی یک تیم در یک مسابقه ورزشی، ورزیدگی فنی، آمادگی جسمانی و مدیریت کارآمد است. اگر دو تیم از این جهات نابرابر باشند و یک تیم برتری چشمگیری داشته باشد طبیعی است که پیروزی از آن تیم برتر از جهات یاد شده است. کارشناس خبره می تواند با ضریب خطای قابل قبولی پیش بینی مقبولی داشته باشد. گرچه اتفاق یا شانس در شکست و پیروزی نقش دارد، اما اتفاق اتفاق است و همیشگی نیست و نمی تواند رده بندی جهانی تیم ها را تعیین کند.
اصول شما در تحلیل باید یکسان باشد گرچه شرایط خاص را هم باید در کنار آن توجه داشت. آیا اصولی را که در تحلیل برد آمریکا در برابر ایران ارائه می دهید همان اصول را در تحلیل برد عربستان دربرابر آرژانتین یا برد کشور الف در برابر ب هم ارائه می دهید؟ اگر اصول تحلیل شما فقط در مورد ایران و رقبایش کاربرد دارد و در موارد دیگر این اصول حاکم نیست، بدانید که تحلیل شما غیر علمی است.
تحلیلگر فنی کسی است که بین تحلیل او پیش از مسابقه و پس از مسابقه فاصله زمین تا آسمان نباشد و اصولش کاملا متفاوت نشوند، گرچه همیشه در اینگونه حوادث پیشبینی قطعی نمی توان کرد.
ما با سه تیم متفاوت مسابقه دادیم با سه نتیجه متفاوت. در رده بندی جهانی تیم های انگلیس و آمریکا بسیار برتر از ماهستند. نتایج هم دقیقا همین واقعیت را نشان داد. تیم ولز هم از جهت رده بندی برتر از ماست، لذا برد ما خلاف انتظار بود و مایه شگفتی شد و اتفاقات و رویدادهای خاص غیر قابل پیش بینی در این مورد اثر گذاشت.
واقعیت این است که ما تیم فوتبال قوی از جهت فنی و قدرت جسمانی و بالاتر از همه مدیریت نداریم لذا این نتایج دور از انتظار نبود.
تحلیل های غلط و آبکی در هر عرصه ای اعم از ورزشی و سیاسی و غیر آن بسیار زیابنار و خطرناک است و نمیگذارد ما از تجربه ها درس مناسب را بگیریم و قصورها و تقصیرها را جبران کنیم. تحلیل کارشناس روی تصمیم کارگذار اثر میگذارد. متاسفانه بسیاری از تحلیل های سیاسی هم با همین ذهنیت غیر منطقی و بی ضابطه صورت می گیرد که گاه منجر به موضع گیری ها و تصمیم گیرهای ویرانگر می شود.
#تحلیل_فوتبالی
http://eitaa.com/dreshkevari
32.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کاش اندکی از این بصیرت و حمیت و شجاعت این عالم مجاهد عراقی در بعضی از کسانی که بر سر سفره انقلاب نشسته و از این انقلاب به نان و نام شهرت و موقعیت و آسایش و رفاه رسیده اند وجود داشت، کسانی که که خود و خانواده و آقازاده هاشان از امکانات این کشور و نظام حداکثر ممکن استفاده را می برند اما وقتی پای دفاع از این نظام و هزینه دادن پیش می آید من باب الاحتیاط خود را پنهان می کنند و مهر خاموشی بر لب می زنند تا مبادا روزی خطر و ضرری احتمالی وجود ذی جودشان را تهدید کند!
http://eitaa.com/dreshkevari
عرفان عملی و مراتب سلوک
علم عرفان عملی علم سلوک عرفانی است. سلوک عرفانی در عرفان اسلامی چیزی جز بندگی خدا نیست. بندگی خدا بر دو رکن ایمان و عمل صالح استوار است.
ایمان شامل اعتقاد به خدا (ذات، صفات و اسماء الهی)، وحی، حیات پس از مرگ و پاداش و کیفر و بطور کلی اعتقاد به ماانزل الله است.
عمل صالح عبارت است از تهذیب نفس همراه با عبادت خدا و خدمت به بندگان خدا. سلوک عرفانی هم شامل اصلاح احوال درونی و هم متضمن اصلاح رفتار بیرونی است. بنابر این، مراد از عمل هم عمل جوانحی و قلبی است و هم عمل جوارحی و بدنی.
سلوک عرفانی در عرفان اسلامی همان دینداری و دین ورزی راستین و عمیق است. سالک سلوک عرفانی ضمن تقید تام به احکام فقهی و انجام تکالیف شرعی با عبادت و اطاعت عاشقانه خدا و خدمت خالصانه به خلق خدا می کوشد مراحل کمال را یکی پس از دیگری در نوردد و هرچه بیشتر به بارگاه قدس ربوبی تقرب یابد.
از ویژگی هایی که برای سلوک عرفانی برشمرده اند حالت پویایی و نردبانی آن است. به این معنا که سالک با عمل به وظایف و تکالیفش مراحل مختلفی از سفر معنوی را طی می کند تا اینکه به سرمنزل مقصود برسد.
اهل معرفت برای سلوک عرفانی و مقامات و مراتبی که سالک طی می کند به اعتبارات مختلف مراحل گوناگونی را ذکر می کنند، مانند مراحل چهارگانه:
تجلیه، تخلیه، تحلیه و فناء
و اسفار اربعه یا سفرها چهارگانه زیر:
السفر من الخلق إلى الحقّ،
السفر من الحقّ إلى الحقّ بالحقّ،
السفر من الحقّ إلى الخلق،
السفر من الخلق إلى الحقّ بالحقّ.
برای شرح و بسط این بحث رجوع کنید به کتاب: عرفان اسلامی در متون عالمان شیعی، فصل سیزدهم.
#عرفان_عملی
#اسفار_اربعه
http://eitaa.com/dreshkevari
مروت و فتوت
بی شک درون نگری، انقطاع از ماسوا و خلوت با خدا از ارکان سلوک عرفانی است. اما برداشت نادرستی که بسیاری از این آموزه کرده اند این است که پنداشته اند لازمه این امر ترک توجه به خلق خدا و اعراض از پرداختن به فعالیت های اجتماعی است. از این رو، عرفان در بسیاری از سنت ها به عزلت گزینی، سر در لاک خود فرو بردن و بی توجهی به خلق معروف شده است. اما از آنجا که اسلام دین جامع و معتدل است و خدا و خلق و دنیا و آخرت و ماده و معنا را گسسته از هم نمی داند، توجه به وظایف اجتماعی و دستگیری از خلق و رسیدگی به نیازهای بندگان خدا را در کنار عبادت خدا ضروری و عبادت محسوب می کند. از این رو، عارف راستین مسلمان نیز در اوج توحید و بندگی خدا، خلق را از یاد نمی برد و خدمت به خلق را جزء لاینفک زندگی معنوی خود میشمارد.
کسانی که این بعد از سلوک در منش و شخصیت آنها بروز بیشتری دارد با عنوان هایی همچون فتیان و جوانمردان و اهل مروت معروفند. فتیان و جوانمردان با خصلت هایی همچون عدل، احسان، جود، امانت داری، خدمت، خوش روئی، صفای دل، دستگیری از خلق، بردباری، بخشش، تواضع، پاکدامنی، شجاعت،ایستادن در مقابل ستمگر و ستاندن حق مظلوم از ظالم معروفند. اسوه و مثل اعلای جوانمردان و اهل مروت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب (ع) است که تربیت یافته رسول خدا (ص) است. این بخش از تعالیم معنوی اسلام همواره کانون توجه پهلوانان سنتی بوده و در اشعار و مراسم زورخانه ها نمود یافته است. عیاران گروهی از جوانمردان بودند که با این خصلت ها شناخته می شدند. از چهره های نامبردار این وادی پوریای ولی است که همواره الهام بخش جوانمردی به پهلوانان معنوی ایران زمین بوده است.
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی در متون عالمان شیعی، فصل هیجدهم
نوشته فنایی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
منزلت حضرت زهرا (س) در عرفان شیعی
یکی دیگر از مختصات عرفان شیعی که لوازم نظری و عملی بلند و دامنگستری دارد، اعتقاد به عصمت حضرت زهرا (س) است. اصل وجود یک بانوی معصوم که انسان کامل و حجت حجت های الهی است، به عرفان شیعه عطر و رایحۀ معنوی خاصی می دهد که در سایر عرفان ها نیست. این واقعیت بر نگاه عرفان به جایگاه زن که نیمی از پیکرۀ بشریت را تشکیل می دهد اثر می گذارد. نحوۀ رابطۀ پیامبر با حضرت زهرا که بسی فراتر از رابطۀ پدر-فرزندی است خود نشانگر جایگاه معنوی آن حضرت است. سخنان و خطبه های آن حضرت منبعی اصیل برای معرفت عرفانی است. عبادت و زهد و طهارت و انفاق و ایثار و شیوۀ سلوک معنوی آن حضرت، نقش آن حضرت در خانواده به عنوان همسر و مادر، نقش اجتماعی آن حضرت و فریادگری او علیه فاسدان و غاصبان و حیله گران، دریا دریا حقایق در خود دارد؛ چنانکه اسرار زندگی پررنج و محنتش و شهادت مظلومانه اش و کفن و دفن شبانه و غریبانه و قبر پنهانش، که چهارده قرن است آتش به دل ها می زند، سخن ها دارد.
قسمتی از مقاله شاکله عرفان شیعی از فنائی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از فنایی اشکوری
فلسفه و عرفان اسلامی در رویارویی با چالش ها - پاتوق کتاب فردا
https://bookroom.ir/book/37552/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D8%A7
نسبت فلسفه و دین
در باب نسبت فلسفه و دین سؤال های مختلفی می توان مطرح کرد. یکی این که آیا اساساً دین به فلسفه وابسته است ؟ جواب روشن است: اصل دین به فلسفه هیچ اتکایی ندارد؛ یعنی خداوند که این تعالیم را به پیامبر نازل میکند، نیاز به فلسفه بشری ندارد. دینداری چطور؟ اگر بخواهیم دین را بشناسیم، آیا به فلسفه نیاز داریم؟ خود پیامبر حقایق دینی را از راه وحی می پذیرد. یک عده هم ادعا میکنند اهل عرفان هستند و با حقایق، ارتباط مستقیم دارند؛ اینها هم شاید به فلسفه نياز چنداني نداشته باشند. هر چند آن جا محل بحث است که هیچ کس از مادر متولد نمي شود در حالی که اهل کشف و شهود باشد؛ برای کشف و شهود باید معمولا مدت زیادی مسیر سیر و سلوک و دینداری را طی کند تا به آن مرتبه برسد و در آن مقدمات به تفکر عقلی نیاز دارد. به هر حال اقلیت نادری از انسان ها هستند که گفته میشود اهل کشف و شهودند، ولی اکثریت مردم این گونه نیستند. دینداری و دین شناسی معصومین و عرفا را هم کنار میگذاریم؛ چون ما عضو هیچ کدام از این دو طایفه نیستیم. می ماند دینداری عامیانه و تقلیدی و نيز دینداری عالمانه و تحقیقی. دینداری عامیانه و تقلیدی هم نیازی به فلسفه ندارد؛ به همان مقدار فهم عادی، عرفی و فطری که دارند قانع هستند. بر اساس آن، ایمانی دارند و بر اساس همان ایمان، تکالیف شرعی را انجام میدهند؛ هیچ کس هم نگفته که مردم عادی کوچه و بازار بايد مسائل عقلی را طرح و معرفت شناسی خودشان را تنقیح کنند. از آنها این انتظارات نیست، گرچه همه به تفکر دعوت شده اند. می ماند دینداری عالمانه و تحقیقی.
کسی که در شمار انبیاء و معصومین و نيز عرفا نیست و نمی خواهد دینداری تقلیدی و عامیانه هم داشته باشد تکلیفش چیست؟ آیا راه دیگری غير از راه تعقل برای فهم اصول و مباني و آموزه هاي ديني وجود دارد؟ با نقل به تنهایی نمی شود وجود خدا، اصل حقانیت دین و ... را اثبات کرد. کارایی و اعتبار نقل بعد از آن است که خدا و حقانیت دین اثبات شود و متن دین در اختیار ما باشد. تازه بعد از آن که متن دین و قرآن در اختیار ما قرار دارد و ما می خواهیم اینها را بفهمیم باز نیازمند تفکر عقلی مستقل هستیم. مثلا در قرآن کریم صفاتی برای خداوند ذکر شده؛ فهمیدن اینها جز با استفاده از همان تفکر نظاممند عقلی ممکن نیست. راه دیگری ندارد، مگر این که الفاظ را حفظ کنیم و بگوییم معنی آنها را نمی دانیم؛ علمه عند اهله. این هم به همان دین شناسی تقلیدی برمیگردد.
بنابراین، اصل دینداری ضرورتاً قائم به فلسفه نیست؛ ولی برای دینداری عالمانه و فهم عمیق دین یعنی تعمیق فهم دینی به تفکر عقلی محتاجیم. علاوه بر اينها، دفاع از عقايد ديني نیازمند تفکر عقلی نظام مند است؛ چون عقاید دینی همیشه مورد هجوم و اشکال و شبهه هستند. اگر در مقابل این شبهات ساکت بمانید، ایمان بسیاری از افراد متزلزل می شود و اگر بخواهید پاسخ دهید، باید به زبانی قابل فهم برای دیگران باشد. نقل، زبان مفاهمه تمام بشر نیست؛ گرچه برای صاحبان عقل سلیم و فطرت پاک سخن الهی جذاب و تأثیرگذار است و دلها را می رباید. اما در بسیاری از موارد در مباحثه با منکران و شکاکان باید با روش عقلی بحث کرد. بله، برای کسانی که این دین و حجیت کلام خدا و اولیاي او را پذیرفته اند، می توانید از این راه احتجاج کنید. خارج از این چارچوب بخواهید مفاهمه و گفتگو داشته باشید، با زبان مشترک باید باشد و آن زبان مشترک، عقل است؛ برای این که عقل را همه انسان ها دارند و این موهبتی است که خداوند به انسان ها داده و همه به این زبان آشنا هستند. بنابراین، برای دفاع از تفکر دینی هم به تفکر نظاممند عقلی نیازمند هستیم. حالا بعضی ها از اسم فلسفه وحشت دارند. می توانیم به این ها بگوییم شما اسم آن را به کار نبرید اما از دین دفاع عقلانی بکنید. شما عقاید دینی را با ادله عقلی اثبات کنید ولي اسمش را فلسفه نگذارید. اوصاف خداوند را تحلیل عقلی کنید به طوری که برای انسان قابل فهم باشد. مراد ما از فلسفه این است... زادگاه فلسفه، ذهن انسان است؛ عقل انسانی است که خداوند به همه داده است. این عقل اگر به کار بیفتد محصولش فلسفه یا همان تفکر نظاممند عقلی مي شود. یونانی ها این را تدوین کردند و کتاب نوشتند و به اسم آنها مطرح شده، اما به آنها اختصاص ندارد. فلسفه یونانی هم که وارد جهان اسلام شد، به همان شکل پذیرفته نشد. روش تفکر عقلی پذیرفته شد، اما مواضع فیلسوفان به تحقیق گذاشته شد. هر فیلسوفی خودش از آغاز هر مسأله ای را مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. حال گاهی ممکن است به همان نتیجه ای برسد که یونانیان رسیدند و گاهی هم ممکن است به نتیجه دیگری برسد.
برگرفته از کتاب: فلسفه و عرفان اسلامی در رویارویی با چالشهای معاصر اثر فنایی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
سهم فلسفه و نقش فیلسوف در گذار از بحران های اجتماعی
یادداشتی از فنائی اشکوری
آیا انتظار از فیلسوفان برای مشارکت در حل مسائل اجتماعی انتظار بجایی است؟ آیا فلســفه و فیلســوف می تواند در حل مسائل اجتماعی و در گذر از بحران ها ســهمی داشته باشد؟
بســتگی به نوع نگاه ما به فلســفه دارد. قطعا فلسفه و فیلسوف سهم قابل توجهی در این امور دارد،
اما کدام فلســفه؟ چه رویکردی در فلســفه؟ و کدامین تلقی از فلســفه چنین سهمی دارد؟
هر فلسفه و فیلسوفی چنین نقشــی ندارد؛ فیلسوفانی هستند که لحظه ای درباره مســائل و بحران های اجتماعی فکر نکرده و کلمه ای در این حوزه بر زبان نیاورده اند. دغدغه های آنان از سنخ و جنس دیگری است.
تفصیل بحث را بزودی در همین جا خواهیم خواند ان شاء الله.
http://eitaa.com/dreshkevar
👇👇👇
سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز
آن هم جنگ ترکیبی جهانی علیه ایران
به سرکردگی استکبار جهانی و هم پیمانانش و همراهی نوکران منطقه ای و مزدوران داخلیش از روشنفکر نما و سیاست باز و منافق و سلطنت طلب و سلیبریتی و روسپی و همجنس باز و سگباز تا تجزیه طلب و تروریست و داعشی و اراذل و اوباش قمه کش و لات های چاله میدون.
لاله این چمن آلودهٔ رنگ است هنوز
سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز
ای که آسوده نشینی لب ساحل بر خیز
که ترا کار بگرداب و نهنگ است هنوز
از سر تیشه گذشتن ز خردمندی نیست
ای بسا لعل که اندر دل سنگ است هنوز
باش تا پرده گشایم ز مقام دگری
چه دهم شرح نواها که به چنگ است هنوز
نقش پرداز جهان چون به جنونم نگریست
گفت ویرانه به سودای تو تنگ است هنوز
علامه محمد اقبال لاهوری رحمه الله علیه "زبور عجم"
http://eitaa.com/dreshkevari
باغستان های چای در لاهیجان
روز جهانی چای بر همه چایکاران و چای نوشان مبارک
http://eitaa.com/dreshkevari
تأويل عرفاني
دين علاوه بر ظاهر، باطني دارد و متون ديني علاوه بر معاني ظاهري که براي همگان قابل فهم است، معاني باطني دارند. اين اصل مبتني بر يک سلسله مباني هستيشناختي، انسانشناختي و معرفتشناختي است که به موجب آن، عالمِ نفس انساني و معرفت، مراتب و بطوني دارد. يکي از معاني تأويل، کشف معاني باطني متون ديني است. با تأمل در موضوع تأويل، نسبت عرفان و دين معلوم ميشود. تأويل مبتني بر باطن داشتن دين و معاني بطني متن ديني است. آن معاني بطني همان معارف اصیل عرفاني است. تأويل عرفاني تطبيق کتاب تدويني با کتاب تکويني و کتاب نفس است. به بيان ديگر تأويل همان راه يافتن به مراتب معاني باطني قرآن است. قسمي از تأويل و راه يافتن به باطن با بهکارگيري عقل و استفاده از روشهاي تفسيري ميسر است. اما تأويل عرفاني راه يافتن شهودي به بطون قرآن است که جز با طهارت نفس و ارتقاي وجودي نفس و افاضۀ الهي ميسر نيست.
علم به تأويل يعني علم به باطن قرآن بالأصاله از آن خداوند است: ... وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلْبابِ؛ «کسي جز خدا تأويل آن را نمىداند و آنان كه در دانش استوارند ميگويند: ما به آن ايمان داريم، همه از سوى پروردگار ماست و اين را جز خردمندان متذکر نميشوند». اما خداوند علم به تأويل را به کساني که قابليت آن را دارند متناسب با درجۀ قابليتشان افاضه ميکند. در رأس اين افراد، رسول خدا است که مخاطب مستقيم قرآن بوده و اوست که قرآن را ميشناسد: انما يعرف القرآن من خوطب به؛ «فقط كسي كه مخاطب قرآن است، آن را ميشناسد».
در درجۀ بعد اين دانش به وارثان او از اهل بيتش تعلق دارد؛ چنانکه ابنفارض مصري دربارۀ امير المؤمنين ميگويد: «واوضح بالتاويل ما کان مشکلا علي بعلم ناله بالوصية؛ علي از راه تأويل، مشکلات را حل کرد با علمي که از راه وراثت به آن رسيده بود».
پس از انبيا و اوليا، هرکس به ميزان قربش به آنان، از اين فيض حظي دارد. بحث تأويل، ظرايف و دقايقي دارد که در اين مختصر نميگنجد.
#تاویل
#تفسیر_باطنی
#تفسیر_انفسی
http://eitaa.com/dreshkevari