zendegipassazzendegii.pdf
432.7K
💠 هفتصد و چهل و نهمین(749) شماره هفتهنامه افقحوزه منتشر شد.
زندگی پس از زندگی
تاملات و نکته ها
Life after life:
reflections and remarks
✅ دکتر محمد فنایی اشکوری، به بهانه برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی
📢کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
@dreshkevari
فرق عرفان و تصوف 1
عرفان و تصوف در اصطلاح، مسلکي است که پيروان آن ـ که معمولاً عرفا و صوفيه ناميده ميشوند ـ ميکوشند از راه تهذيب نفس و در پيش گرفتن نوع خاصي از زندگي و رفتارْ به باطن عالَم و باطن دين راه پيدا کنند و از اين طريق به سعادت و کمال نهايي ـ که قرب به خداوند است ـ نايل شوند. در تاريخ فرهنگ اسلامي معمولاً اين دو اصطلاح معادل هم بهکار رفتهاند. در اين کاربرد، عرفان و تصوف يک چيزند و به شخص واحد، عارف و صوفي گفته ميشود. مثلاً به افرادي همچون ابوسعيد ابوالخير، بايزيد بسطامي، جلالالدين مولوي، محييالدينبنعربي و سيدحيدر آملي، هم عارف گفته شده است هم صوفي. چنانکه گفته شد، در زبان انگليسي نيز به همة عرفا و صوفيۀ مسلمان، صوفي ميگويند. اما با اين حال در برخي کاربردها بين اينها تفاوت ديده ميشود. مثلاً ابنسينا در مقامات العارفين متمرکز بر اصطلاح عرفان و عارف ميشود، نه تصوف و صوفي. حافظ شيرازي در ديوانش هرگاه درصدد مذمت اين طايفه است از واژة «صوفي» استفاده ميکند، نه «عارف».
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
در بيان حافظ، صوفي کسي است که بهرهاي از حقيقت عرفان ندارد، اما ميکوشد با رياکاري، زهدفروشي و رعايت آداب و تشريفات ظاهري، خود را عارف نشان دهد. به بيان ديگر صوفي، عارفنماست، نه عارف. ملامتية خراسان نيز که خود اهل تصوف و عرفان بودند، نميپسنديدند که صوفي خوانده شوند. در دورههاي متأخر تا عصر حاضر در محافل شيعي به افراد و گروههاي باطني که نوعي انحراف در عقيده يا عمل دارند، صوفي ميگويند و «عارف» را به اهل معرفت و سلوک راستين اطلاق ميکنند. در اين فضا «عرفان» همان معنويت راستين است و «تصوف» شبهعرفان و عرفاننماست.
استاد شهيد مطهري در اين زمينه میگوید هنگامي که به جنبة فرهنگي اين طايفه نظر باشد واژة عرفان بهکار ميرود و هنگامي که به جنبة اجتماعي اين طايفه نظر باشد واژة تصوف بهکار ميرود. اگر مقصود از جنبة فرهنگي همان جنبة معرفتي باشد، مراد اين است که هنگامي که از کسي يا طايفهاي از آن جهت که از راه سير و سلوک به معرفت باطني رسيدهاند سخن ميگوييم از واژة عرفان استفاده ميکنيم. اما گروههاي اجتماعي و فرقههاي باطنگرايي که در طول تاريخ اسلام در ممالک اسلامي حضور داشتهاند و سلسله، پير، خانقاه و آداب و رسوم خاصي داشتهاند و جمعيتي را تشکيل ميدادند به اين اعتبار، صوفي ناميده شدهاند. چنانکه اشاره شد، در تاريخ تصوف، تفکيک قاطعي در کاربرد اين دو واژه ديده نميشود. آقاي شفيعي کدکني بهشدت جدايي عرفان و تصوف را رد ميکند و ميگويد کسي که الفباي تاريخ تصوف و عرفان را آموخته باشد آنها را دو امر متمايز نخواهد دانست.
برخي ميگويند عرفان ناظر به بُعد معرفتي، و تصوف ناظر به بُعد سلوکي و عملي است. اين تفکيک نيز تمام نيست؛ زيرا هم عرفان و هم تصوف در هر دو حوزۀ معرفت و عمل بهکار رفته و ميروند؛ چنانکه در تعاريفي که پس از اين از عرفان و تصوف خواهيم آورد اين نکته روشن است. در عرفان، سلوک و شهود از هم جدا نيستند و اصطلاح تصوف و عرفان هر دو بُعد را دربردارند.
چنانکه گفتيم با اينکه در اغلب اوقات اين دو اصطلاح بهصورت مترادف بهکار ميروند، با اين حال گاهي در کاربردهاي آنها تفاوتهايي ديده ميشود. مثلاً به افراد عاديِ عضو يا وابسته به طريقتها و فرقههاي صوفي که مردمي عادياند صوفي يا درويش گفته ميشود، اما هيچکس به آنان عارف نميگويد. آنها نه اهل رياضت و سلوکند و نه اهل کشف و شهود، بلکه صرفاً وابسته به اين گروههايند و بهصورت رسمي پيروي دارند و به برخي آداب و ظواهر تشکيلاتشان پايبندند. عارف شمردن اينگونه افراد، بيشک استعمال لفظ در غير ماوضعله و گاهي در ضد ماوضعله است، اما خودشان و گاه ديگران به آنها صوفي ميگويند. اين نوع کاربرد در تاريخ رايج بوده است؛ چنانکه جلالالدين مولوي هم به اينگونه پيروان لفظ صوفي را اطلاق ميکند، يا دستکم از زبان عرف زمانش آنها را صوفي ميخواند، اما هرگز به آنان عارف نميگويد؛ چنانکه در حکايت «خر برفت» ميگويد:
دير يابد صوفي آز از روزگار
زان سبب صوفي بود بسيارخوار
جز مگر آن صوفيي کز نور حق
سير خورد او فارغست از ننگ دق
از هزاران اندکي زين صوفيند
باقيان در دولت او ميزيند
فرق عرفان و تصوف 2
درهرحال «عرفان» و «تصوف» از نظر لفظي و معناي لغوي متفاوت هستند؛ تصوف به معناي پشمينهپوشي وعرفان به معناي شناختن است. از جهت کاربردهاي تاريخي گاهي به يک معنا بهکار رفتهاند و بر افراد و گروههايي يکسان اطلاق شدهاند؛ حتي عرفاي معروف شيعه هم بودهاند که از اينکه بهعنوان صوفي و اهل تصوف شناخته شوند ابايي نداشتند. گاهي هم کاربردهايشان متفاوت بوده است بهطوريکه صوفي بار معنايي منفي داشته است و عارف بار معنايي مثبت. امروزه در فضاي حوزههاي علمية ايران کسي به امام خميني، علامه طباطبايي و آيتالله بهجت صوفي نميگويد، اما عارف ميگويند؛ چنانکه به فرقههاي منحرف متصوفه، صوفيه ميگويند، اما عارف و اهل عرفان نميگويند. بهطور کلي در گذشته، بيشتر اين واژهها بهصورت مترادف بهکار ميرفتند و امروزه در محافل شيعي واژة تصوف و همريشههايش بار معنايي منفي يافتهاند؛ چنانکه در رواياتي اهل تصوف و صوفيان مذمت شدهاند، اما عرفا و اهل عرفان نهتنها مذمت نشدهاند بلکه مدح شدهاند.
درهرحال نميتوان واژة تصوف و همريشههايش را از فرهنگ اسلامي حذف کرد يا ناديده گرفت و يا يکسره بدان برچسب منفي زد؛ زيرا اولاً چنانکه گفتيم بسياري از عرفاي راستين، صوفي هم ناميده شدهاند؛ ثانياً بخش عظيمي از جهان اسلام از طريق صوفيان، مسلمان شدهاند و خود را صوفي ميدانند؛ ثالثاً در فرهنگ جهاني در زبانهاي مختلف بُعد باطني و معنوي اسلام با عنوان تصوف شناخته ميشود. با صرف تغيير نام و عنوان هم مشکلي حل نميشود. همان صوفياني که از نظر برخيها منحرف هستند خود را عارف و فرقههاي خود را عرفاني هم مينامند. آنچه مهم و سازنده است اينکه وارد مباحث محتوايي شويم و بکوشيم بين حق و باطل در اين وادي تفکيک کنيم و عرفان درست را از شبهعرفان و عرفان کاذب بازشناسيم و اصول، مباني و معيارهاي سنجش آن را شناسايي و تدوين کنيم، نه دعوا بر سر نامها و الفاظ. البته راقم اين سطور چنانکه در موارد متعددي گفتهام، به دليل تناسب معناي لغوي «عرفان» با حقيقت عرفان و همچنين بهکار رفتن اين واژه و همريشههايش در متون ديني، واژة عرفان را براي اشاره به بُعد معنوي اسلام مناسبترين واژه ميدانم و ترجيح ميدهم اين واژه را بهکار بريم. اما آنچه مهم است اين است که بهجاي جنگيدن با لفظ تصوف و صوفي، انحرافاتي را که در تاريخ در اين طايفه پيش آمده نشان دهيم، تحت هر عنواني حتي عنوان «عرفان» که از گذشتههاي دور رايج بوده يا «معنويت» که امروزه گاهي بدين معنا بهکار ميرود.
برگرفته از کتاب آفاق عرفان اسلامی فصل اول.
http://eitaa.com/dreshkevari
1_4320649833.mp3
2.13M
مهاجری از مشرق (مقدمه ای بر حکمت مشایی 1)
فنایی اشکوری
(تصحیح:بخارا در ازبکستان است)
http://eitaa.com/dreshkevari
امیرالمؤمنین علیه السلام:
اعمال، همه بر باد است، مگر آنچه از روى اخلاص باشد
العَملُ كُلُّهُ هَباءٌ إلاّ ما اُخْلِصَ فيهِ
غررالحكم حدیث1400
بررسی برهان وجودی آنسلم1.mp3
15.15M
فلسفۀ تطبیقی
بررسی برهان وجودی سنت آنسلم کانتربری
محمد فنائی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
شیوه انتخاب رشته فلسفه
سؤال: بنده جوانی ۲۰ ساله هستم که به فلسفه علاقهمندم و میخواهم بدانم چطور تشخیص بدهم که فرد مناسبی برای ادامهی تحصیل در این رشته هستم؟
پاسخ
سلام علیکم.
قبل از اینکه فلسفه را به عنوان رشته تحصیلی خود انتخاب کنید، شش گام زیر را برای این منظور پیشنهاد می کنم:
مطالعه یک کتاب ساده درباره تاریخ فلسفه اسلامی
مطالعه یک کتاب ساده درباره تاریخ فلسفه غرب
مطالعه یک کتاب مقدماتی در معرفی فلسفه اسلامی
مطالعه یک کتاب مقدماتی در معرفی فلسفه غرب
شرکت در یک درس دو واحدی یا گوش دادن به فایل صوتی یک درس مقدماتی فلسفه
گفتگو با یک استاد فلسفه در باره چیستی، اهمیت، فایده، روش، و شاخه های فلسفه.
با طی این شش مرحله به نظر می رسد شما می توانید علاقه و استعداد خود نسبت به فلسفه را کشف کیند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب زیر مراجعه فرمایید:
تفکر فلسفی، محمد فنایی اشکوری، انتشارات حکمت اسلامی.
http://eitaa.com/dreshkevari