توی کوچه ی ما همیشه نیمه شعبان سرتاسر چراغانی میشه ولی کسی بطور شخصی نه کتیبه میزنه نه چراغانی میکنه...
هزینه چراغانی شاید صدتومان باشه ولی همین کار کوچیک،عرض ارادت ما به این امامان بزرگوار در این ایام عزیز هست☺️
ما هم دوتا چراغانیِ کوچیک داشتیم که زدیم ☺️
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═┄┅
▣⃢🪴✔️@dr_arefe_dehghani
امام رضا(ع):
«وقتى حسن بن على(ع) متولّد شد، جبرئیل(ع) روز هفتم براى تبریک گفتن بر پیامبر(ص) فرود آمد و به ایشان فرمان داد که نام و کنیه بر او بگذارد و سرش را بتراشد و عقیقه کند و گوشش را سوراخ نماید. همینگونه بود، هنگامى که حسین(ع) متولّد شد. روز هفتم، نزد ایشان آمد و به همان شکل، فرمان داد...»🦚
الکافی، ج 6، ص 33 – 34
فقهای شیعه با توجه به روایات گفتن که در روز هفتم تولد نوزاد - دختر یا پسر - مستحبه گوش نوزاد رو سوراخ کنن👂
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═┄┅
▣⃢🪴✔️@dr_arefe_dehghani
دکتر عاࢪفهدܣقانے|شاعࢪ🌙
📌حوزه حاج آقا مجتهدي 📎راوی:ايرج گرائي 📣سال هاي آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به باز
📌پيوند الهي
📎راوی:رضا هادي
📣عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه ميآمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست.
دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما 🍀ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت.🍀 قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانوادهات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
📍جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
ابراهيم🌹گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين،پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟✒️
🖌جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه
ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي وخوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.📿
⬅️ادامه دارد...
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم جلد اول
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═┄┅
▣⃢🪴✔️@dr_arefe_dehghani
شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند🥀
صلواتی نثار اباعبدالله الحسین
و شهدا
و اموات
بفرستیم❤️
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴✔️@dr_arefe_dehghani