✳️ «غریب» مثل بروجردی
✍️ شاهد عینی
🔷 کلمه «غریب» را به دو معنا میشود استفاده کرد؛ یکی به معنای شگفت و عجیب و دیگری به معنای غربت و ناآشنایی. کسی که فیلم «غریب» ساخته محمدحسین لطیفی را میبیند بیشتر معنای دوم را میفهمد و به غربت و تنهایی شهید بروجردی در کردستان پی میبرد. اما اگر با سیره و شخصیت محمد آشنا باشیم بیشتر معنای اول را خواهیم فهمید. ضمن تاکید بر غربت و تنهایی محمد در کردستان، به چند مورد اشاره میکنم تا بیشتر به عجیب و «غریب» بودن شخصیت او پی ببریم:
1️⃣ بروجردی، شگفت و غریب بود؛ چون سال ۱۳۵۸ گزینه اصلی برای فرماندهی کل سپاه بود، اما پیشنهاد فرماندهی را نپذیرفت و به کردستان رفت. وقتی اصرار کردند، گفت: «اگر فرماندهی سپاه را به کردستان میآورید، قبول میکنم.»
2️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون وقتی بعنوان فرمانده منطقه ۷ سپاه (شامل استانهای کردستان، کرمانشاه، همدان و ایلام) به کرمانشاه رفت، شهید سعید جعفری فرمانده وقت سپاه کرمانشاه در ره پله سیلی محکمی به گوشش زد و گفت: «برو بیرون از شما ما. شما کرد نیستید. شما منطقه کردستان و خلق و خوی و مردم کرد را نمیشناسید، برای چه آمدید اینجا برگردید تهران.»، اما محمد ففقط نفس عمیقی کشید و لبخند زد.
3️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون بر خلاف بقیه فهمید که راه حل بحران کردستان فرهنگی و اجتماعی است نه نظامی. میگفت: «مبارزه ما در اینجا این است که قلوب مردم را فتتح کنیم و نباید خانهها و سرزمینها فتح کنیم. ما فقط باید دلها بدست آوریم.» او با همین راهبرد توانست کردستان را از چنگ ضد انقلاب درآورد و آن را برای نقشه ایران حفظ کند.
4️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون هر وقت که نیروها از سختی کار، شاکی میشدند و برمی گشتند، میگفت: «رفتن از کردستان، کفران نعمت است و خیانت به خون شهداست.» و ماند. از نخسین گروهی که در اردیبهشت ۵۹ از تهران به سنندج رفتند، بیش از دو سوم آنها بعد از چند روز برگشتند و فقط معدودی از آنها به فرماندهی شهید علی موحددانش در آنجا ماندند. اردیبهشت ۵۹ اوج درگیریها با گروهکهای کومله، حزب دوموکرات و چریکهای فدایی خلق برای آزادی سنندج بود.
5️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون بعد از آزادی سنندج و نجات کردستان، جوسازیها و مخالفتها علیه او به جایی رسید که حتی کسانی مانند شهید غلامعلی پیچک هم به خاطر سابقه سیاسی اش مخالف او شد. به او میگفت: تو سازمان مجاهدینی هستی. من با تو حرفی ندارم و آب ما در یک جوی نمیرود. علنی میگفتند: «بروجردی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده است و باید برود.» محمد خیلی تلاش کرد که شهید پیچک را نگهدارد و حتی به پیچک پیشنهاد مسئولیت عملیات منطقه ۷ سپاه را داد. اما او قبول نکرد و به عنوان فرد عادی در عملیات مطلع الفجر شرکت کرد و در آذر ۶۱ شهید شد.
6️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون اردیبهشت ۶۲ وقتی شهید کاوه زخمی شد، سخنرانی کرد و گفت: «کردستان تکهای از قلب ما و تکهای از ایران ماست. به همه آنهایی که میخواهند قلب مان را از ما بگیرند با صدای بلند اعلام میکنیم که ما روزی پای مان را از کردستان بیرون میگذاریم که دیگر زنده نباشیم.»
7️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون بعد از نجات کردستان حتی زمزمههایی درباره وزیر سپاه شدن او مطرح بود. او وقی این شایعات را شنید، میگفت: «من به کردستان آمدم تا خدمت کنم. اگر خدا خواست شهید بشوم. وزیر و وکیل شدن قبایی است که به تن من نمیخورد. من به همین لباس خاکی قانع هستم. قسمتم یک تیر ناقابله که همین روزها روزی ام میشود.»
7️⃣ برودجردی شگفت و غریب بود؛ ، چون فرماندهانی مثل محمدابراهیم همت را تربیت کرد. شهید همت یکی از شاگردان محمد و برجستهترین آنها بود.
9️⃣ بروجردی شگفت و غریب بود؛ چون توانست سنندج و دیگر شهرهای کردستان را از دهان ضد انقلاب بیرون کشید و آزاد کند. وقتی بحران تمام شد و کردستان آرامتر شد، آنقدر جوسازیها علیه او شدید شد که از همه مسئولیتها برکنارش کردند. میتوانست اعتراض کند و خیلی چیزها را بگوید، اما او کاری نکرد و همچنان در غرب ماند و هر کاری از دستش برمی آمد انجام داد. وقتی شهید شد هیچ مسئولیتی نداشت و یک نیروی عادی بود.
🔟 بروجردی شدن خیلی سخت است. باید از خیلی چیزها بگذریم که در راس همه آنها هوای نفس است. اگر ما هم حتی یکی از اینها را داشته باشیم شاید مثل محمد بروجردی شگفت و «غریب» خواهیم شد
به نقل از صفحه #استاد_محمدرضا_سرشار
#شهید_محمد_بروجردی
#مسیح_کردستان
http://eitaa.com/dr_fgarivani
https://ble.ir/dr_fgarivani