آقا! بفرمایید
انگشترم اینجاست
با عشق از دستم در آوردم
یک هدیه از یار است
مانند او زیباست!
این روزها عزم سفر دارد
او سالها در دست من، تنهاست ...
انگشترم هر شب؛
جان میدهد با اشکهای مادرانِ داغدارِ خستهی آوارهی زخمی
هر چند بیجان است
انگشترم عزم سفر دارد
دلتنگ لبنان است
انگشترم شاید
یک وعدهی شام شب آوارگان باشد
در دست دختربچهای یک قرص نان باشد
شاید پتو باشد
گرما ببخشد بر تن سرد زنی تنها
شاید متکایی که بر آن تکیه خواهد زد
داروی بیهوشی شود بر پای آن کودک
وقتی که دکتر تکههای پارهاش را بخیه خواهد زد ...
انگشترم هدیه است
انگشترم زیباست
انگشترم یک تکه از دنیاست
دنیا کجا دیدی که پا برجاست؟
ای کودک صنعا
ای مادر بیروت
ای پارههای پیکر لبنان
همدردتان هستیم در ایران...
بزم عزا کافیست!
با هدیهای باید که عیدش کرد...
انگشترم یک تکه از دنیاست
مانند من یک روز خواهد مرد
باید شهیدش کرد ...
#اهدای_طلا
#یادگاری_شهید
#شهید_محمود_نریمانی
شاعر ؟؟