eitaa logo
محمد رضا
136 دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
23.9هزار ویدیو
568 فایل
ذوالفقار فدائیان آقا سید علی خامنه ایی حفظه الله در صورت نیاز به ارتباط با مدیر کانال به اکانت محمد رضا پیام ارسال بفرمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
به یاد شهدای مظلوم و گمنام بسیج هفته بسیج گرامیباد اعترافات یک جلاد بعثی سرهنگ عبدالرشيد عبدالباطن: ⭐در بهار سال 1975 میلادی (اوایل دهه‌ 50 شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌ التحصیل شده است و پس از برگشت به عراق و عضویت در حزب بعث عراق, با شروع جنگ و تجاوز بعثی‌ها به ایران ماموریت می‌یابد به عنوان استخبارات👈 اسرای ایرانی خط مقدم جبهه‌ها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند...😰 💢این جنایتکار جنگی که در پرونده‌اش کشتار و اعدام‌های فجیح شیعیان و اکراد عراقی نیز دیده می‌شود در 22 سپتامبر 1985 و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتل عام اسرای ایرانی 22 رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر 20 سال سن داشتند با شلیک تیر خلاص برسرشان به شهادت می‌رساند.این اسیران همگی دست‌هایشان بسته بود و قربانی وحشی گیری این جنایتکار جنگی شده‌اند. 💢 او می‌گوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید می‌پاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح می‌کند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را به‌شکل فجیعی به شهادت رسانده است...😈 💢 سرهنگ عبدالرشید تایید می‌کند که صدام در اعدام بیش از 450 اسیر ایرانی مستقیما و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است...😍 💢در گزارش مربوط به عمليات بدر آمده است: 👈 30 نفر از اسراي رسته پياده يكي از يگان هاي بسيج عمل كننده در اين عمليات كه هيچ كدام رتبه فرماندهي نداشتند پس از انتقال به بصره در سالني به خط شده و بازجو بلافاصله پس از ورود به سالن با كلت كمري خود، يكي از اسرا را بدون سوال و جواب به شهادت مي رساند...😭 💢 گزارش ديگري به پيوست اين گزارش و مربوط به عمليات هاي خيبر و درگيري هاي شرق بصره، حكايت از جنايات جنون آميز ديگري ازصداميان است و آن مربوط به كشتار اسراي زخمي عمليات هاي سال 63 و 65 رزمندگان اسلام در محورهاي جنوبي جنگ بوده است...در اين گزارش آمده است👇 💢 تيرهاي خلاص به اسراي مجروح ايراني توسط يگان هاي رزمي عراق شليك مي شده و اندك مجروحين منتقل شده به بصره در شرايطي كه احتياج به مراقبت هاي ويژه پزشكي داشته اند به حال خود رها شده و سپس در قسمت بار كاميون هاي نظامي جان داده اند... اين گزارش آنگاه دردناك تر مي شود كه در حين انتقال اسراي مجروح ايراني به داخل خاك عراق و از بصره به بغداد، پيكرهاي پاك اسيران شهيدي كه در حال خون ريزي ناشي از مجروحيت بودند در بيابان هاي حد فاصل بصره – بغداد حتي بدون خاك سپاري رها شده اند...😰 💢 در پايان اين گزارش قسمت سوم جنايات عليه اسراي ايراني ابعاد وحشيانه تر پيدا مي كند. 😳این دشمن بعثي در ادامه شكنجه اسراي ايراني در اردوگاه هاي شمال عراق و پس از اعدام، آنان را با لباس هاي اكراد عراق😇 پوشانده و در گورهاي دسته جمعي به همراه پيشمرگان كرد عراق و با هويت كردي دفن كرده اند. 💢این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیما به صدام معدوم گزارش داده است به ‌خاطر جنایات جنگی بی‌شمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگون‌ بخت قادسیه نائل شده است. عبدالرشید می‌گوید: 👈 به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به‌ ویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیما داشتند. خیل عظیمی از اسیران ایرانی را کشته‌ام. 💢این جنایتکار جنگی در جریان بازجویی‌های خود اعتراف می‌کند که اسرای ایرانی را قبل از شهادت شکنجه‌های شدید می‌داده است به‌ طور مثال وی👈 در خصوص یک اسیر ایرانی که براثر اصابت مین، پایش را از دست داده بود، می‌گوید: 👈 زمانی که این اسیر را بازجویی می‌کردم به‌ علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش کردم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع، محل قطع‌شده را با فندک می‌سوزاندم تا این‌که تمام انگشتانش را بریدم اما مقاومت حیرت‌آور او که بسیار جوان هم بود مرا خشمگین ساخت و با اره پای او را نیز قطع کردم اما این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد... منبع: کتاب👈"عبور از تونل وحشت" 🌹وای به حال ما که در قیامت و در محضر خدا, ائمه معصومین (ع), شهدا و... چگونه میخواهیم جوابگوی خون شما,(شهدا) باشیم😰 و تو عزیز دل👈 که جانت را اینچنین با اخلاص در اوج گمنامی و مظلومانه در غربت اسارت, هدیه دادی به "الله" و خودت خواستی که گمنام شوی و وای بر من و امثال من که دویدیم برای شهرت نامدار شدن!😳 حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام تو در دل تمام انسان‌ها موحد و خداپرست همانند خورشید فروزان تا قیامت می درخشد 👈 اگرچه بی نام و نشان وحتی بی مزاری...🌷اما مظلوم و غریبم👈 "تمام اجرها در گمنامی و بی نشانی ست, همچون غربت و غریبی خانم حضرت زهرا(س)"😭 به ما بپویندید، کانال مکتب شهدا _ ناصر کاوه https://eitaa.com/joinchat/4212850690C6651aa4497
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌷 مدرس در آیینه کلام امام خمینی امام خمینی (ره) مکرر از مرحوم مدرس به عنوان نمایندۀ واقعی مردم و حامی استقلال، امانت دار ملت و مبارزه گر با قلدران روزگار خود یاد می کند و در سخنانش می فرماید: «شما ملاحظه کرده اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده اید؛ یک سیّد خشکیدۀ لاغر (عرض می کنم با لباس کرباس)… یک همچون آدمی در مقابل آن قلدری که هرکس آن وقت را ادراک کرده می داند، که زمان رضا شاه غیر از زمان محمد رضا شاه بود، آن وقت یک قلدری بود که شاید تاریخ ما کم مطّلع بود، در مجلس در مقابل او آن طور ایستاد. یک وقت رضا شاه گفته بود: سید چه از جان من می خواهی؟ گفته بود: می خواهم که تو نباشی، می خواهم تو نباشی». 🌷به شهید مدرس تا آخرین لحظه عمر خود مستأجر بود، وقتی به تهران آمد دو منزل به او پیشنهاد شد که ایشان ارزان‌ ترین خانه را انتخاب کرد، او حقوق خود راصرف خرید کتاب برای کتابخانه مجلس وساختن بیمارستان می‌کرد. مدرس نسبت به افراد زورگو با قدرت و از بالا صحبت می‌کرد. مدرس از آخوند‌هایی که در خانه بنشیند و مریدها بیایند و دست‌بوسی کنند و به هیچ یک از ماجراهای جامعه کار نداشته باشند نبود، دشمن از خر مقدس‌ها و آخوندهایی که سکوت کنند و به هیچ چیزی کار نداشته باشند خوشش می‌آید.... نفس, مدرس:👇 مدرس از همان آغاز حركت از اصفهان می‌دانسته كه با مسائل بزرگ و مخاطراتی روبروست لذا قبل از سفر، وصیت نامه اش را می نویسد... هنگامی كه به تهران می رسد، دو خانه، یكی دو اطاقه با اجارة ماهی 30 ریال و دیگری سه اطاقه با اجارة ماهی 35 ریال به وی عرضه می‌كنند. مدرس منزل دو اطاقه را انتخاب می‌كند. از او سئوال می‌كنند: «آیا مبلغ 5 ریال صرفه جویی می‌كنی؟» جواب می دهد: «بلی، آنچه استقلال و آزادی و عقیده را از بین می‌برد، احتیاج است. من نمی‌خواهم محتاج كسی باشم. باید برنامه زندگیم را طوری تنظیم كنم كه محتاج به كسی نشوم و این زبان تند و تیزم آزاد باشد.» 💥چك دولت انگلیس برای :👇 یك شب نیمه های شب یك مرد خارجی با یك مترجم به منزل مدرس آمدند. شخص خارجی شروع به صحبت كرد و دیگری هم ترجمه می نمود و معرفی كرد كه, آقا! ایشان نمایندة دولت انگلیس هستند. یك چك سفید برای شما آورده‌اند كه مبلغ آن را هر طور می‌خواهید بنویسید و به هر طریق كه می خواهید خرج كنید...مدرس گفت: «این چك چیست؟» جواب داد: «آقا! چك كاغذی است كه می‌نویسند و می‌برند در بانك، آنجا امضا می‌كنند و هر مبلغی كه در آن نوشته از بانك می‌گیرند.» مدرس گفت: «چرا حالا (نصف شب) آوردی؟» جواب داد: «ما شنیده بودیم شما پول نمی‌گیرید؛ حالا نصف شب چك را آوردیم.» مدرس اظهار داشت: «نه، هر كه به شما گفته بی خود گفته. من پول می‌گیرم منتهی به این صورت نه. اولاً، باید طلا باشد آن هم بار شتر و در میان روز روشن و بعد از نماز در مدرسة سپهسالار با شتر بیاورند. در این صورت می‌گیرم و هیچ اشكالی ندارد. » وقتی پاسخ را ترجمه می‌كند، نماینده یا سفیر می‌گوید: «مدرس می‌خواهد آبرو و حیثیت سیاسی ما را در تمام دنیا ببرد.» در نتیجه بلند می‌شوند و می‌روند...👌 انتخاب كنید:👇 یك روز وقتی كه از مجلس به خانه بازگشت، عده‌ای از مردم به منزل مدرس ریخته و با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحه‌ای بود كه امروز تصویب شد؟ مصلحت است.... مدرس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یك آدم را در مجلسی جمع كنند و از آنها بپرسند كه ناهار چه می خورید، جواب چه می‌دهند؟... "همه گفتند: جو." گفت: آن یك نفر هم ناچار است سكوت كند. این وكلایی كه شما انتخاب كرده‌اید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب كنید... گردآوری: ع .رضوانی
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
محمود رضا بیضایی : 🖋 سر دو راهی گناه و ثواب به حب فکر کن ، به نگاه فکر کن ، ببین میتونی از گناه بگذری ؟ ••• از گناه که گذشتی از جونت هم می‌گذری. ...
شب در فراق ماه بماند، چه می کشد چشمی اگر به راه بماند چه می کشد "داغ جوان ندیده" چه می داند ای عزیز قلبی اگر پرآه بماند چه می کشد دیدند سر به بالش نرمی نمی گذاشت 🌱 بزرگ ما، و پدر ، مرحوم حجت الاسلام 🌹🌱
هدایت شده از برای امنیت✌🏻
دشمن دوباره دید تو را بین زائران 🇮🇷|دعوت شهدایید|@rahiankhuz|🇵🇸
هدایت شده از برای امنیت✌🏻
بر اساس اخبار 🔻بیشتر افرادی که در گلزار شهدای کرمان به شهادت رسیدند خانم بودند🥺💔 خوش به حال زنانی که هدیه خود را از دست مادر گرفتند .😭 🇮🇷|دعوت شهدایید|@rahiankhuz|🇵🇸
🍀💠🍀💠🍀💠🍀💠 🍀💠🍀💠🍀💠 🍀💠🍀💠 ابعاد شخصیتی ع❤️ پدر حضرت ع❤️ ✅ ایشان در 🌷زهد، 🌷عبادت، 🌷شجاعت، 🌷سخاوت، 🌷مردانگی وهمچنین در 🌱علم و 🌱دانش، یگانه زمان خویش بوده اند.💕💕💕 حتی شخصیت های بزرگ شیعه و سنی به مقام رفیع علمی ع معترفند.💚 🖍مثال: ابوحنیفه امام فرقه حنفی ها، درباره مقام علمی ع عنوان داشته است: ««« را چون دودمانش دیدم. (در عظمت و علم). در عصر او کسی و و از او ندیدم. او در گفتگو با سخن می گفت. »»»» ❇️ حضرات معصومین شیعه از جمله ❤️ع که خودشان به فرموده ❤️ص بودند، را می‌ستودند و از او به افتخار سخن می گفتند.✨✨✨ 💎💎💎💎💎 القاب ع 💎💕 یعنی (هم پیمان با قرآن) بود.🌷 بخاطر ممارست و ارتباط دائمی با کلام خدا 💎💕 🌷 که قیام ایشان در ادامه قیام جدشان ع ❤️ بود. 💎💕 # زید الازیاد 🌷 بخاطر تشخیص مقام والای او از سایر هم نامهایش می‌باشد. ع 🔲 ادامه دارد... 3 🟢🔹🔶🔷🔸🔷🟢 @cyberi20
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!! 💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد... 💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد... 💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند 💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: 🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید... 💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... 🌺....صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت  تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌 🌺... که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود... " مرا بکشید اما را برندارید..."😰 برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇  "طیبه واعظی" ... ... ... همه از یڪ خانواده اند اما...! چفیه بردوش پرچم به دست و برسَر ِتوست اے .. وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است. 💬 دختران هم می شوند 🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر. 🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!» کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 🌷 ➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل @jahadetabeen8
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| شهید جمهور ◽جان همه شهیدان ما ارزش فدا شدن در راه این ملت را دارد | شهید حاج قاسم سلیمانی | | 🔹خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی @KHATTMEDIA
هدایت شده از پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
و امروز ! آخرین مقصد سفرهای استانی رئیس جمهورِ خداقوت آقا سید 🍂
هدایت شده از مجله قلمــداران
این عکس را قبلا هم دیده بودم. قدم زدن‌هات بین مردم و صورت خسته‌ات که سراپا گوش شده برای شنیدن. عکس‌هات را هر روز می‌دیدم و می‌گذشتم. خیلی که به خودم زحمت می‌دادم، انگشت می زدم روی قلب بی‌رنگ گوشه‌ی صفحه و رد می‌شدم. خیالم راحت بود که هستی آقا سید. خیلی خیلی خیالم راحت بود. انگار که عادت کرده بودم دیگر. هر روز وسط این کارخانه و آن گارگاه، کنار این سد و آن بیابان، تا زانو توی گل و لای و پای سفره سربازها ببینمت. صدسال فکر نمی‌کردم یک روز نباشی. تو را همیشه کنار حضرت آقا می‌دیدم که دوتایی پرچم را می‌دهید دست امام زمان. تو شال سبز دور گردن داری و لبخندت جمع نمی‌شود. سرت را انداختی پایین و اول به آقا تعارف می‌کنی بروند جلو. از خیالم هم نمی‌گذشت که بروی. حالا یک هفته‌ست راه به راه می‌روم سراغ عکس و فیلم‌هات. نه عادت می‌کنم به کارهات، نه هیچ برام عادی می‌شود که رفتی! کلمه‌هات انگار تازه جان گرفته بین ماها! دلم خیلی برایت تنگ شده آقای رئیسی.(تا بیایم عادت کنم که بچسبانم سر سید ابراهیم رئیسی، پیر شده‌ام) اصلا می‌دانی؛ دلم می‌خواهد مثل مادرت دست‌‌هام را بکوبم روی پاهام و ضجه بزنم: « ابراهییییم کجا رفتی؟؟» آه...مادرت سید! آه از سرانگشت‌های حنا گرفته‌ی مادرت. آه از وقتی که تو را با این قامت خاکی تماشا کند... @pichakeghalam
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
تا ۳۱/خرداد سالروز شهادت دکتر چمران, با خاطراتی از این شهید درخدمت شما دوستان هستیم 💥قسمتی از نیایش شهید چمران: من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاس ها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد. ✳️اولین هدیه ی به همسرش👈  من در آن هنگام حجاب مناسبی نداشتم و این باعث شده بود تا برخی از بچه‌ها نسبت به من احساس دوری و بیگانگی داشته باشند ولی دکتر چمران همواره کوشش می‌کرد تا ارتباط مرا به بچه‌ها نزدیک نماید. من در به روستاهای جنوب لبنان، با دکتر چمران همراه می‌شدم، البته در آن هنگام هنوز ازدواج نکرده بودیم. یادم هست روزی در حالی که در یک روستا درون خودرویی نشسته بودیم، دکتر چمران هدیه‌ای به من داد و آن هدیه یک روسری گلدار بود. چمران لبخند زیبایی زد و به من گفت: بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. من از همان جا روسری را روی سرم گذاشتم. راوی: ، همسر شهید چمران 💐نمازهایت را عاشقانه بخوان ، حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری . قبلش فکر کن چراداری نماز میخوانی وبا چه کسی قرار ملاقات داری. آن وقت کم کم لذت می بری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی ولی از تکرارشان لذت می‌بری. تکرار هیچ چیز در این دنیا جز نماز قشنگ نیست. 💥به قول چمران؛ بیزارم از چیزهایی که دیگران صبح تا شب بخاطر آن می دوند! وقتی سقف تلاش و طلب آدم ها می شود، بزک کردن قیافه و لباس و خانه و ماشین شان. وقتی بازی دنیا را آنقدر جدی گرفته اند که به خاطرش آرامش ندارند و در راهش دروغ می گویند و سر هم کلاه می گذارند. جایی که فکر به آسمان نشود، پرواز هم معنا ندارد و من دلم نمی خواهد دنیا "اکبرُ هَمِّنا" باشد. خدا نکند دنیا بزرگترین هم و غم ما قرار گیرد. می خواهم عاشق باشم و بسوزم و نور دهم و بزرگترین نعمتم خدمت در راه خدا باشد 🌷ابتکار شهید چمران وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت: "دکتر گفته قوطی ها شو سالم نگه دارین." بعد خودش پیداش شد، با کلی شمع. توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد. شب قوطی ها را فرستادیم روی اروند. عراقی ها فکر کرده بودند غواص است، تا صبح آتش می ریختند! 🌷خدای بچه ها که بیدار است ✨شهید چمران وقتی یتیم خانه ای رادر لبنان دایر می کند در آن فضا به خانمش می گوید ما از این به بعد غذایی را می خوریم که این یتیم ها می خورند. همسر لبنانی شهید چمران تعریف می کند که یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود... مصطفی آن شب دیروقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همین که خواست بخورد از من پرسید که آیا بچه ها هم از همین غذا خوردند؟ گفتم نه بچه ها غذای یتیم خانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته، چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچه ها بخورند. به او گفتم حالا که بچه ها خوابند و شما هم که همیشه رعایت می کنید این دفعه این غذارا بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن وگفت بچه ها خوابند خدای بچه ها که بیدار است... یک جاذبه خدایی در دکتر بود که همه را به سوی خود جذب می‌کرد...