🔶 بخشی از کتاب «رقص روی یک پا» که مجموعه خاطرات آقای ابوالفضل یکتایی، رزمنده لنگرودی است به ماجرای شهادت شهید نوجوان غلامرضا سعیدی پرداخته شده است:
✨«گلولهای کنارمان به زمین خورد و از شدت انفجار هر دو به هوا پرت شدیم.غلامرضا به سمتی افتاد و من سمتی دیگر...پای راست غلامرضا قطع شده بود..سرش را طرفم چرخاند: اسماعیل نمیدونی چقدر ناراحت بودم، به خدا داشتم عذاب میکشیدم که تو پات قطع شده ولی من سالم موندم..بغلش کردم و صورتم را به صورتش چسباندم و تا میتوانستیم گریه کردیم..گفت: نگران نباش اسماعیل، همدیگرو بغل میکنیم و میریم..پیشانیبند را که روی پایم بسته بودم باز کردم و بالای رانش بستم..به آرامی لبهای خشکشدهاش را باز کرد: آب،تشنمه اسماعیل. کسی از من آب میخواست که با تمام وجود دوستش داشتم..گفت: اسماعیل یادته تو محل میگفتن من و تو برای پول میایم جبهه؟!..خندیدم: از این حرفا زیاده غلامرضا، ولش کن..گفتم:غلامرضا یه وقت منو تنها نذاری،ما هنوز کارها داریم..میخوام تو عروسیت برقصم..بعد برای لحظاتی رقص روی یک پا را تصور کردم..غلامرضا نای حرف زدن نداشت، بغلش کردم و بوسیدمش..تکان نمیخورد..جواب نمیداد.غلامرضا رفته بود.شهید شده بود..چشمهایش را بستم.گریه امانم نمیداد.کنارش خوابیدم و در گوشش حرف زدم...»
💠 دیدار دکتر سعید جلیلی با خانواده #شهید سعیدی
🔶🔹 اجتماع هواداران سعید جلیلی:
🆔 @Dr_SaeedJalily