دیروز عصر که دکتر ارنست بیمارستان بودن زهرایاسی تب کرد
میخواستم سوپ درست کنم که دیدم هویج نداریم
زنگ زدم بابای بچه ها، طبق معمول جواب ندادن. نمیدونستم عمل چقدر ممکنه طول بکشه
حدود ۷ شب بود و سه چهار ساعتی بود عمل شروع شده بود.
مجبور شدم سه تا بچه رو بگذارم خونه و برم خرید. هوا بی نهایت سرد بود
فاطمه یاس هم خواب بود.
داشتم خرید میکردم که بابا زنگ زدن
گفتم بچه تب کرده اومدم خرید
پرسیدن استامینوفن میخوای گفتم نه داریم.
گفتن کار من هم تموم شده الان میام خونه.
منم خرید فوری فوتیم تموم شد و برگشتم.
البته با بچه ها تلفنی هم حرف زدم که مطمئن بشم.
اما دکتر ارنست تو راه برگشت تصادف کردن با یه حیوونی که نمیدونیم چی بوده.
کل سپر ماشین هم داغون شده.
دلم پیش اون حیوون موند...😢
نصف شب که به خاطر بچه بیدار شدیم تو اینترنت چک کردیم دیدیم باید با پلیس ثبت کنیم همون روز حتما این اتفاق رو...
هیچی دیگه نصف شبی روونه اداره پلیس شدن.
اونا هم چون چندتا موی حیوون تو سپر مونده بود بالاخره قبول کردن ثبت کنن
#زندگی_در_غرب
کانال #دکتر_موتا در ایتا
دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
استفاده از مطالب کانال به هر نحوی فقط با ذکر منبع