6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
🏴🕯سالروز شهادت حضرت امام کاظم علیه السلام🕯🏴
خورشید در قفس
و به تو توسل می جوییم ای باب الحوائج؛ موسی بن جعفر علیه السلام
التماس دعا🤲
🌺علی در بدو دنیا آمدن کعبه قُرُق کرده
برایش کار دشواری نبوده فتح خیبرها🌺
🖤یا حی یا قیوم
🖤 دعای سلامتی امام زمان عجل الله
🖤 ذکر روز چهارشنبه
✅بررسی تکالیف
✅تدریس واژه آموزی درس دوازدهم ترکیب کلمه با پسوند دان و روخوانی از درس یازدهم همراه معنی کلمات
✅ریاضی توضیح و حل سوالات صفحه، ۱۰۰،۱۰۱،۱۰۲،۱۰۳ و تدریس جمع و تفریق عددهای چهار رقمی به روش فرایندی باایجاد انگیزه توسط داستان
✅ برگزاری آزمون هدیه
✅ پخش کاربرگ های هفته ی هفدهم
#مبعث_پیامبرص
#داستان_مذهبی
#داستان_های_نور
#داستان_کودکانه
حرا⛰
در کشور عربستان و در شهر مکّه، کوهی وجود دارد که نام آن «حَرا» است. در بالای این کوه، غاری کوچک قرار دارد که قسمتی از آن را نور خورشید روشن می کند و قسمت های دیگرش، تاریک است. کسانی که به زیارت خانه خدا و سفر حج می روند، یکی از جاهایی که حتماً به دیدنش می روند، غار حرا است؛ چون آن مکان، جایی است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزها و شب های زیادی به آن جا می رفت و به راز و نیاز با خدا مشغول می شد.🌄
🌠🎇راز آن شب🎇🌠
سالیان دور در یکی از شب های پایانی ماه رجب، در گوشه ای از شهر مکه و در قله کوهی به نام حرا، اتفاق بزرگی افتاد؛ اتفاقی که سرنوشت انسان ها را عوض کرد و مژده بزرگی برای آدم ها آورد. در آن شب، حضرت محمد صلی الله علیه و آله که 40 ساله بود، در غار حرا مثل شب های دیگر مشغول عبادت و راز و نیاز با خدای مهربان بود. ناگهان دید فرشته ای زیبا وارد غار شد. فرشته نزدیک و نزدیک تر می شد. از چهره اش پیدا بود که خبر مهمی دارد. نام آن فرشته جبرئیل بود😇.
پیامبر و فرشته🌈🌟
«جبرئیل امین»، فرشته پیام رسان خداوند، به غار حرا نزد پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله رفت تا خبر مهمی را به او بگوید. جبرئیل نوشته ای به همراه خود آورده بود و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله می خواست تا آن را بخواند. پیامبر فرمود: «نمی توانم بخوانم.» فرشته دوبار دیگر از پیامبر خواست تا نوشته را بخواند و سرانجام لب های آسمانی پیامبر مشغول خواندن شد. چه جمله های زیبایی بود
#عید_مبعث
آغاز راه
وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اولین آیه های قرآن را خواند، فرشته مهربان نگاهی به پیامبر کرد و گفت: «ای محمد! تو فرستاده خدایی و من جبرئیل هستم» او با این جمله، آغاز یک مأموریت مهم را به پیامبر اعلام کرد. پیامبر مأمور شده بود تا مردم را از گمراهی و بدبختی نجات دهد و به سوی سرزمین ستاره ها و خوشبختی راهنمایی کند.
دین دانش و پاکی
اولین سخنانی که جبرئیل از سوی خداوند برای پیامبر آورد، نشان می داد که انسان ها به یک دین و برنامه جدید که کامل ترین و آخرین دین خدا بود، دعوت شده اند. دینی که دانایی و پاکی از مژده های آن بود. دینی که از مردم می خواست تا از گمراهی و نادانی دست بردارند و به خواندن و یادگیری و دانایی روی بیاورند و تلاش کنند تا پاک ترین انسان ها شوند. این برنامه برای همه انسان ها بود و پیامبر مأمور شده بود تا آن پیام را به گوش همه مردم برساند.
همیشه با خدا
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از همان کودکی به یادخدا بود و با او صحبت می کرد.زمانی که چهارساله بود و در صحرا پیش دایه خود حلیمه زندگی می کرد، روزی از مادرخواست که همراه برادران خود، به گردش برود.حلیمه لباس های محمد صلی الله علیه و آله را مرتب کرد و او را آماده گردش ساخت.پیش خود فکر کرد که نکند دیوهای صحرا به او آسیب برسانند؛به همین خاطر، مهره ای را با نخ به گردن پیامبرآویزان کردتا از اومحافظت کند؛ چون فکرمی کردآن مهره ها توانایی این کار رادارند.محمد صلی الله علیه و آله مهره رااز گردن بیرون آورد وبه حلیمه گفت:«نیازی به این مهره ها نیست؛ مادر جان!خدای من، همیشه با من است و ازمن مراقبت می کند
پیامبر خوبی ها
مردم در زمان پیامبر، کارهای زشتی می کردند؛ مثلاً بت هایی ساخته بودند و آن ها را داخل کعبه گذاشته بودند. آنها فکر می کردند که بت ها خدایند و به آنها کمک می کنند. همچنین بچه های دختر را همین که به دنیا می آمدند، زنده زنده در خاک می کردند. به بهانه های کوچک با هم جنگ می کردند و تعداد زیادی کشته می شدند، دزدی می کردند، همدیگر را اذیت می کردند و کارهای زشت دیگر.
خداوند، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به سوی مردم فرستاد تا به آنها کارهای خوب یاد دهد. به آنها بگوید که بت هایی که خودشان ساخته اند، هیچ قدرتی ندارند. به آنها یاد بدهد که دخترها با پسرها فرقی ندارند، از آنها بخواهد که با هم مهربان باشند، جنگ و دزدی نکنند. پیامبر آمده بود که خوبی ها را کامل کند و مردم را به انجام آنها تشویق کند».
«داستان مبعث پیامبر»
محمد امین (ص) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رویاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع .
روح بزرگش برای پذیرش وحی – کم کم – آماده می شد . درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مامور شد آیاتی از قرآن را بر محمد (ص) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد .
سن محمد(ص) دراین هنگام چهل سال بود . درسکوت وتنهایی وتوجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد(ص) خواست این آیات رابخواند :
” اقرأ باسم ربک الذی خلق.خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم ” .
یعنی: بخوان به نام پروردگارت که آفرید.او انسان را از خون بسته آفرید.بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است.خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت.به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست.
محمد(ص)از آنجا که امی و درس ناخوانده بود گفت : من توانایی خواندن ندارم.فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که” لوح ” را بخواند.اما همان جواب را شنید،در دفعه سوم محمد (ص) احساس کرد می تواند” لوحی ” را که در دست جبرئیل است بخواند.
این آیات سرآغاز ماموریت بسیار توان فرسا و مشکلش بود.جبرئیل ماموریت خود را انجام دادو محمد (ص) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت.
سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت.خدیجه دانست که ماموریت بزرگ حضرت محمد (ص) آغاز شده است.او را دلداری و دلگرمی داد و گفت :
” بدون شک خدای مهربان برتو بد روا نمی دارد زیراتونسبت به خانواده وبستگانت مهربان هستی وبه بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان رایاری می نمایی ”
سپس محمد(ص) گفت: ” مرا بپوشان ” خدیجه او را پوشاند.محمد (ص) اندکی به خواب رفت.خدیجه نزد ” ورقه بن نوفل ” عمو زاده اش که ازدانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد(ص)را به او گفت.
ورقه درجواب دختر عموی خودچنین گفت : آنچه برای محمد (ص) پیش آمده است آغاز پیغمبری است و” ناموس بزرگ ” رسالت براو فرود می آیدخدیجه بادلگرمی به خانه برگشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها جون اولین آیه ای که به پیامبر در غار حرا نازل شد ؛ آیه ۱ سوره علق بود .
اقراءباسم ربک الذی خلق
یعنی: بخوان به نام پروردگارت که همه چیز را آفرید .
#شعر_کودکانه_مبعث
یه شب تو غار حرا
شنیده شد یک ندا
بخوان محمد بخوان
بهش میگفت اون صدا
غار شده بود پر از نور
دنیایی از ستاره
بخوان محمد بخوان
صدا پیچید دوباره
گفت تو جواب محمد
چه چیزی رو بخوانم؟
گفت با صدایی لرزان:
خواندن نمیتوانم!
فرشته گفت به نام
پروردگارت بخوان
من جبرییل اویم
تویی رسول زمان
بود بیست و هفت رجب
که شد محمد(ص) نبی
بود روز مبعث که شد
پیامبر آخری
❤️ به نام آنکه جان را فطرت آموخت ❤️
با عرض سلام و ادب وتبریک اعیادخدمت والدین گرامی
🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
به جهت بهبود هر چه بیشتر روند آموزشی و تربیتی پسران گل و هم چنین تحویل کارنامه دانش آموز،جلسه ای خصوصی بین مادرگرامی و معلم صورت می گیرد که در این جلسه مشکلات آموزشی یکایک عزیزان بررسی می شود و با همفکری مادر و معلم جهت رفع آن ها به راهبرد هایی مفید خواهیم رسید .🌺
زمان جلسه:ساعاتی از روزهای شنبه تا چهارشنبه که عزیزان در برنامه ی هفتگی دروس قرآن،هنر،مهارتی یا ورزش دارند 🌺
مکان جلسه: دبستان شهید برونسی وکیلآباد🌺
اولیای گرامی برای گرفتن کارنامه و جلسه و دیدار خصوصی با معلم از قبل ،ساعتی که می توانید تشریف بیاورید در خصوصی با بنده هماهنگ کنید و با اطلاع تشریف بیاورید بدلیل اینکه، جلسه خصوصی مختص هر دانش آموز است از پاسخگویی بدون هماهنگی و وقت قبلی معذورم 🌺
با تشکر از همراهی شما
خدمتگزار شما خانم سکاکی
@sakaki313
🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼