با همین نیمه، همین معمولیِ ساده بساز
دیر کردی نیمهی عاشقترم را باد برد
#حامد_عسکری
📷 معین دهاز
💠 @e_adab 💠
چای دم کن، خسته ام از تلخیِ نسکافه ها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
🌸
نفهمیدی که روی بیت بیتَش وزن کم کردم
نوشتی شعرهایت شادتر
کم آه تر
بهتر!
👤 #حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد
دودلم اینکه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را آه به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
🌸
نه فانوسی کنارِ لحظه های تارمان مانده
نه دیگر زلفِ تاکی بر سَرِ دیوارمان مانده
فقط، اندوه می گیرد سراغی از غریبی مان
همان که یارمان بوده کماکان یارمان مانده!
بپرس از پیشگو های قدیمی این معما را
چقدر از روزهای مثلِ زهر مارمان مانده؟
چقدر از دلخوشی های کم و کوتاهمان رفته
چقدر از داغ های بر جگر بسیارمان مانده؟
سزای خواندن از عشق است درگوش کرِ جنگل
اگر که قطره خونی گوشه ی منقارمان مانده
تو تقدیر منی ای عشق، اما عقل می گوید:
بیا بگذر ز تقدیرت!
همین یک کارمان مانده
👤 #حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
باد می آید و از قافیه ها می گذرد
از غزل های من زخم نما می گذرد
باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم می آید و از بغض خدا می گذرد
بوی آویشن کوهیست که می آید یا...
باد از خرمن موهای رها می گذرد؟
زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد... شعر جدا می گذرد
چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما می گذرد
باد می آید و «رخساره برافروخته است»
شاید «از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
شعر بخوانیم ؛ 📖💛
ای دلبریت دلهرهی حضرت آدم
پلکی بزنو دلهرهام باش دمادم
پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسهی تنبور و سهتاری بتراشم
هر ماه ته چا نشد حضرت یوسف
هر باکرهای هم نشود حضرت مریم
گاهی غزلم گمشدن رخش بهانست
تهمینه شود همدم تنهایی رستم
تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم
تهمینهی من ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بیرخش پر از غم
این رستم معمولیه ساده که غریب است
حتی وسط ایل خودش در وطنش بم
ناچاری ازین فاصلههایی که زیادند
ناچاری ازین مردن تدریجی کم کم
هرجا بروم شهر پر از چاه وشغاد است
بگذار بمانم که فدای تو بگردم
من نارون صاعقه خورده تو گل سرخ
تو سبز بمان من به درک من به جهنم ؛
#شعر_ناب
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
گیسوانت را بیاور شانه پیدا میشود
بغض داری ؟ شانهی مردانه پیدا میشود
امتحان کن، سادهو معصوم لبخندی بزن
تا ببینی باز هم دیوانه پیدا میشود
من اسیر عابر این کوچهی پاییزیام
ورنه هر جایی که آبو دانه پیدا میشود
عصر پاییزی زیباییست لبخندی بزن
یک دوفنجان چای در این خانه پیدا میشود
#حامد_عسکری
#شعر
💠 @e_adab 💠
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر قشنگ بود 🤌🏻❤️
#حامد_عسکری
💠 @e_adab 💠