eitaa logo
هامون
40.3هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
991 ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شبم ناله‌ی زاری‌ست، که گفتن نتوان زاری از دوریِ یاری‌ست که گفتن نتوان بی مهِ رویِ تو، ای کوکبِ تابنده، مرا روزِ روشن شبِ تاری‌ست که گفتن نتوان تو گلی و سرِ کویِ تو گلستان و رقیب، در گلستانِ تو خاری‌ست که گفتن نتوان چون جَرَس نالد اگر دل زِ غمت بیجا نیست باری از عشقِ تو باری‌ست که گفتن نتوان هاتفِ سوخته را لاله صفت در دلِ زار داغی از لاله عذاری‌ست که گفتن نتوان ‌‌💠 @e_adab 💠
رفتیم اگر ملول شدی از نشستِ ما فرمای، خدمتی که برآید زِ دستِ ما برخاستیم و نقشِ تو در نفْسِ ما چنانک هرجا که هست، بی‌تو نباشد نشستِ ما با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی ما خود شکسته‌ایم، چه باشد شکستِ ما؟ شکر خدای بود، که آن بت وفا نکرد باشد که توبه‌ای بکند بت پرستِ ما سعدی نگفتمت که به سروِ بلندِ او مشکل توان رسید، به بالایِ پَستِ ما ‌‌—_—_—_—_—_—_ 💠 @e_adab 💠 — _—_—_—_—_—
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود وان چنان پای گرفته‌ست، که مشکل برود دلی از سنگ بباید به سرِ راهِ وداع تا تحمل کند آن روز که محمل برود چشمِ حسرت به سرِ اشک فرو می‌گیرم که اگر راه دهم، قافله بر گِل برود ره ندیدم چو برفت از نظرم صورتِ دوست همچو چشمی که چراغش زِ مقابل برود موج از این بار، چنان کشتیِ طاقت بشکست که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود نه عجب گر برود قاعده‌ی صبر و شکیب پیشِ هر چشم که آن قد و شمایل برود کس ندانم که در این شهر، گرفتارِ تو نیست مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود گر همه عمر نداده‌ست کسی دل به خیال چون بیاید به سرِ راهِ تو بی‌دل برود روی بنمای که صبر از دلِ صوفی ببری پرده بردار که هوش از تنِ عاقل برود سعدی اَر عشق نبازد چه کند مُلکِ وجود؟ حیف باشد که همه عمر، به باطل برود قیمتِ وصل نداند مگر آزرده‌ی هجر مانده آسوده بخُسبد چو به منزل برود ‌💠 @e_adab 💠
5ccfdb1f61aeb6066ed8e0d5_24414772.jpg
حجم: 69.1K
غمِ زمانه خورم یا فراقِ یار کِشم؟ به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم؟ نه قوّتی که توانم کناره جستن از او نه قدرتی که به شوخیش، در کنار کشم نه دستِ صبر، که در آستینِ عقل برم نه پایِ عقل، که در دامنِ قرار کشم شرابِ خورده‌ی ساقی زِ جامِ صافیِ وصل ضرورت است که دردِ سرِ خمار کشم گلی چو رویِ تو گر در چمن به دست آید کمینه دیده‌ی سعدیش، پیشِ خار کشم ‌‌—_—_—_—_—_—_ 💠 @e_adab 💠
برون شو ای غم از سینه که لطفِ یار می‌آید تو هم ای دل زِ من گم شو که آن دلدار می‌آید نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او مرا از فرطِ عشقِ او زِ شادی عار می‌آید مسلمانان مسلمانان مسلمانی زِ سر گیرید که کفر از شرمِ یارِ من مسلمان وار می‌آید رَوید ای جمله صورت‌ها که صورت‌های نو آمد عَلَم هاتان نگون گردد که آن بسیار می‌آید 💠 @e_adab 💠
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم به همین دیده، سر دیدن اقوامم نیست گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست دوستت دارم اگر لطف کنی، ور نکنی به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست سعدیا نامتناسب حیوانی باشد هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست ‌‌—_—_—_—_—_—_ 💠 @e_adab 💠
ای برتر از خیال محالی که داشتم بالاتر از توهّم بالی که داشتم طوفان رسید و برگ و برم را به باد داد پیش از رسیدنِ دل کالی که داشتم این کوره رودهای گل‌آلود، از کجاست؟ کو چشمه‌ی عمیق و زلالی که داشتم؟ حال غزال بود و مجالِ غزل مرا آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟ کِی می‌شود به‌ روی تو روشن چراغ چشم؟ روشن نشد جواب سوالی که داشتم باری مگر ز شوق نگاه تو بردمد آن آفتاب رو به زوالی که داشتم ‌‌—_—_—_—_—_—_ 💠 @e_adab 💠
کسی که روی تو دیده‌ست، حال من داند که هر که دل به تو پرداخت، صبر نتواند مگر تو روی بپوشی وگرنه ممکن نیست که آدمی که تو بیند، نظر بپوشاند هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند اگر به دست کند باغبان چنین سروی چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند چه روزها به شب آورد جان منتظرم به بوی آن که شبی با تو روز گرداند به چند حیله شبی در فراق روز کنم وگر نبینمت آن روز هم به شب ماند به دست رحمتم از خاک آستان بردار که گر بیفکنیَم، کس به هیچ نستاند چه حاجت است به شمشیر قتل، عاشق را حدیث دوست بگویش که جان برافشاند پیام اهل دل است این خبر که سعدی داد نه هر که گوش کند، معنی سخن داند ‌‌—_—_—_—_—_—_ 💠 @e_adab 💠