#سردار_دلها
اسمش ناصر توبهایها بود؛ فرمانده یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثاراله علیهالسلام. قطع نخاع شده بود، بی حرکت افتاده بود کنج خانه. حاجی نزدیک عید می رفت اصفهان خانهاش. همین که میرسید، به همسر ناصر می گفت: " توی این دو روز که اینجام همه کارها با من." اول از همه حمام را آماده میکرد، ناصر را بغل می گرفت و می برد حمام. آخرسر هم یکدست لباس جدیدی را که برای ناصر خریده بود تنش میکرد. دوباره بغلش میگرفت و از حمام میآمدند بیرون. این دو روزه نمیگذاشت خانم پا توی آشپزخانه بگذارد. هر سه وعده غذا را خودش آماده میکرد. تازه یک وعده هم باروبندیل جمع میکردند و میرفتند توی دل طبیعت تا ناصر آب و هوایی عوض کند. آنجا هم همه کارها با حاج قاسم بود.
بعد دو روز راه میافتاد می رفت سمت کرمان، سمت روستای قنات ملک میرفت خدمتگزار پدر مادرش باشد.
👤حجت الاسلام سعادت نژاد
#رفیق #حاج_قاسم
@eamamali110
❇️به مناسبت سیزدهم ماه مبارک #رمضان، سالروز درگذشت #جهانگیرخان_قشقایی رحمةاللهعلیه❇️
💠حق رفاقت
🎤آقا سيد جعفر ميردامادى از قول پدرش نقل مىکند که پدرش شاگرد مرحوم خان و #آخوند_كاشی بوده است.
⚫️مرحوم خان قشقايى، زودتر از مرحوم كاشى به رحمت خدا مىروند. در وقتى كه مرحوم خان رحمت خدا مىرود مىگويند:
❇️مرحوم آخوند خيلى حالش بد بوده بقدرى مريض بوده كه نمىتوانسته راه برود. مرحوم آخوند خيلى مضطرب و ناراحت بود آخه #رفيق صميمى او بوده.
🔅جنازه مرحوم خان را توى مدرسه صدر آوردند كه بر او نماز بخوانند، تا جنازه را به مدرسه آوردند كه دور حياط مدرسه بگردانند بى تابى میكرده و نمىتوانسته قدم از قدم بردارد.
🔰خُب ايشان زعيم و بزرگ حوزه هم بود، ايشان به شاگردانش اشاره میكند كه زير بغل هايم را بگيريد. گفتند: آقا شما نمىتوانيد راه برويد، نمىخواهيد بيائيد. بفرمائيد؟
🔻مرحوم آخوند مىفرمايند: خير، من بايد بروم. خلاصه زيربغلهاى آخوند را مىگيرند و ايشان چند قدمى به مشايعت جنازه مرحوم خان مىروند و بيشتر از آن نتوانستند قدم جلوتر بگذارند، همان چند قدم را مشايعت مىكنند و بر مىگردند و بعد جنازه را از مدرسه بيرون مىبرند، مسئله تمام مىشود.
⌛️سه شب از اين ماجرا نگذشته بود كه من مرحوم خان را خواب ديدم. مرحوم خان به من فرمود: فلانى برو از آخوند تشكر كن.
❓من گفتم: براى چه تشكر كنم؟!
گفت: آخه تو كه نمىدانى. گفتم چرا مىدانم ايشان چند قدمى كه بيشتر به مشايعت شما نيامد من در آنجا بودم اين چيزى نبود.
🔆فرمود:
آخه تو نمىفهمى! مرحوم آخوند كه چندقدم آمد يك سِرى اذكارى را دنبال جنازهام گفت. كه اين اذكار سبب شد من از برزخ نجات پيدا كنم وكُليّه كارمان رتق و فتق گردد و تو برو از او تشكر كن و به او بگو الحق كه حق #رفاقت را بجا آوردى.
📙داستان هایی از مردان خدا صفحه۷۰