eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.1هزار ویدیو
44 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💠سردار خیبر 🔸↫یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم با یه موتورتریل جلو در خونه وایساده و میگه بریم . 🔹↫ازش پرسیم کجا گفت یه نفر به ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس ها رو خوب ببینم 🔸↫وقتی رسیدیم از خواب پریدم . از چند نفر پرسیدم که این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به احتیاج داره . 🔹↫هر جوری بود خودمو به اون رسوندم و درزدم . دررو که باز کردن دیدم یه اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو . 🔸↫گفت: بفرمایید چیکار دارید ؟ ازش پرسیم که با کاری داشته؟؟ یهو زد زیر گریه . گفت چند وقته میخوام کنم . 🔹↫دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم رو کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود . 🔸↫گفتم میگن شماها اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم . الان شما اومدید اینجا و میگید که از شهید همت اومدید ... 🌷 📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند 🌹 @ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
#شهید‌محسن‌حججی ماجرای‌ آشنایی‌ شهید حججی‌ با همسرش😍 از زبان همسر شهید #قسمت_سوم تا اینکه یک روز ب
💟جلسه و شهید حججی💟 از زبان همسر شهید توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد و معنادار گفت: "ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه تو این دنیاست. می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔 گفتم: "چه مسیری? " گفت: "اول بعد هم ."😇 جا خوردم. چند لحظه کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد. ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟" سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله." گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊 💢 💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان! سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊 آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن? امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! " اما او دست بردار نبود. آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد. همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا نصیبش بکند! 🌹🌷 روز مان بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟" گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍 چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار هم پیشم بهتر بود. 🤩 یک روز پس از عقد مان من را برد نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان. . سر قبر شهدایی که باهاشان بود من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و... " شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. روز ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍 ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند. عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت: "زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟" گفتم: "گناه دارن محسن. "😅 گفت: "بابا بیخیال. " یکدفعه پیچید توی یک فرعی. چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃 توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت. همانها را هم قال گذاشت. 😁 قاه داشت میخندید. دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن می گفتند. محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊 حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل و . رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای کردن بیا برای هم دعا کنیم. " . بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. " دلم هری ریخت پایین. اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود. من تازه عروس باید هم برای شوهرم دعا میکردم‼️ اشک هایم بیشتر بارید. نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. " خودم را جمع و جور کردم. دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم، گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی. فقط یک شرط داره. اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊 سرش را تکان داد و گفت: " قبول. " گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊 نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش می‌زند! 😔 ... @ebrahiimhadi74
تنها برای نیست می‌تونی باشی و حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی اما ‌یه داره باید فقط برای کار کنی نه ریا یاد عزیزش با صلوات🌷 @ebrahiimhadi74 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃
👇 ✅یک پسر مذهبی تمایل زیادی به گفتگو با دختر مذهبی دارد و بالعکس ... و مذهبی ها بدلیل  بودن و  داشتن، زجر بیشتری از  ها میبرند و چون شمع، ذره ذره ی وجودشان از این وابستگی می سوزد ... دلشان گیر یک پروفایل مربعی شکل *دو در دو* میشود ... در رویاهایشان  ای میسازند از شخصیت هایی که پشت  ها مخفی شده است ... و دلشان را گره میزنند به  ها و  ها و  موجود در آنها ... ✨ آری ... این یک واقعیت است ... واقعیتی تلخ از زندگی مدرن و ماشینی ما ... و همه چیز از یک جرقه شروع میشود ... سلامی، شکلکی یا هر چیز دیگر ... فرقی نمیکند، شکلک لبخند باشد یا غم و غصه و گریه ... مهم اینجاست، که شکلک ها  اند ...  میزنند ...  میکنند ... و  میشوند!! دزد یک دل و قلب، و قلب، حرم خداست  ...  انسانها تصویر سازی می کنند، از یک لبخند ساده برای خودشان زیباترین تصاویر را می سازند آنگونه که باب میل شان است ... در  ، اعمالی را در  عمل مان میبینم و شگفت زده از خداوند سوال میکنیم خداوندا اینها دیگر چیست؟! ما که مرتکب چنین اعمالی نشدیم!! و آنجاست که  را نشان میدهند که ما   بوده ایم ...  خلوتشان ... و  اوقات و افکارشان ... دلی که می بایست حرم امن الهی می بود و ما به ناحق  کردیم ... خلوتی که می بایست با خدای خود می داشتند و ما از آنها دزدیدیم ... و اوقاتی که باید به  سپری میشد و فکری که به  و  و  مشغول میشد و ما درگیر خودمان کردیم!! دل بردن جرم است ... جرمی که خدا نمیبخشد ... جرمی که حق الناس است، و اگر حق الله را هم ضایع کند، نارٌ علی نار میشود ... بیایید کمی مراعات کنیم ... کمی عاقلانه تر رفتار کنیم ... و در استفاده از کلمات و شکلک ها کمی دقت مان را بالاتر ببریم ... @ebrahiimhadi74 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
﷽❣ ❣﷽ چہ کنم چہ چارہ سازم کہ شوم چہ کنم کہ من ببینم رُخ مهدے💚 چہ خوش است آن زمانی برسد کہ باشم منِ بینوای مسکین شنوم صدای مهدے❤️ @ebrahiimhadi74
❣🇮🇷❣ گاهي شدن آسان تر از زنده ماندن است! 🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷 اين نكته را اهل معنا و حكمت و دقّت،خوب درك ميكنند. 🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷 گاهي ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط ،به مراتب مشكل تر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاي خدا پيوستن است...🤲✨🤲✨ 🕊 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74