#عارفه_اکبر_دولابی
۳ساله از تهران
عزیزم 😍بیمه #حضرت_رقیه باشی😍😊
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
#حجاب اسلحه محکمی است که زن با آن می تواند از حقوق و ارزش هایش دفاع کند.
#چالش_دختران_فاطمی
عزیزان وهمراهان همیشگی ،عکس دختر دلبند خود یا اطرافیان عزیزتان را با حجاب برای ما ارسال کنید تا با نام خودشون درکانال به اشتراک بزاریم 😍
🌟لطفا هنگام ارسال عکس به خاطر داشته باشید که:
1)حتما اسم فرزند دلبندتون رو همراه ،سن و نام شهری که ساکن هستید ذکر کنید.
2) لازم به ذکر است رده سنی شرکت در این چالش تا 8 سال میباشد.
عکس رو به آیدی زیر ارسال کنید،منتظر عکس
فرشته های کوچولوتون هستیم 😍
@Yaaliiiiiiii👈
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
✅🌻☀️⭐️🍀💠❤️🍏💎🍁💚
✋🌹🕊🍂🍀🌴
🌔⭐️☀️
🍂🌙
🌴
#شهید_رسول_خلیلی
خواب دیدم دم سحره هییت درش باز بود دیدم خیلی شلوغه قبلش سروصدارومیشنیدم ولی نمیدونستم مال چیه رفتم بیرون دیدم همه دم در هییتند همه پیرهن مشکی تنشون بود ولی به جای همهمه سینه زنی صدای ادمهایی بودکه داشتن حرف میزدند رفتم جلوببینم چیه دیدم همه شهدا جمع شدند همه بودند تعجب کردم گفتم هییت چرا اینجوریه دقت که کردم دیدم همه مدافعین حرم همه بچه های دفاع مقدس همه بودندیه دفعه چشمم به رسول افتاد اونم منو دید ولی انگار کس دیگه نمیدید صدام کرد گفت بیا رفتم جلو یادمه خیلی شادبود پیرهن مشکی تنش بود گفتم چرا مشکی؟گفت ماه محرمه گفتم یادم نبود.گفت اقا دعوتمون کرده بیاییم اینجا قراره خودشم بیاد گفتم امام حسین قراره بیاد؟گفت اره گفتم منم بیام؟گفت نه گفتم چرا گفت تو محفل ما که نمیتونی بیایی گفتم پس من چیکار کنم گفت ازهمون بیرون نگاه کن گفتم باشه رفت تو ولی مدام حواسش بیرون بود که من کجام چندبار ازجاش بلندشد که ببینه من هستم یانه وقتی خیالش راحت شدبهم خندید بهش اطمینان دادم که جایی نمیرم تابرگردی وقتی نشست دستش مدام بالابودکه من هستم پس نریا ولی انگار یه چیزی روکنار خودم حس کردم اومد نشست کنار من گفتم رسول تواونجا پیش دوستات بودی اومدی پیش من؟گفت اقا گفت بیام پیشت که تنها نباشی گفت که اقا گفته اون خواهر من زینبه نباید تنها باشه برو پیشش تا خیالم راحت باشه انگار همه دنیا روبهم داده بودند رسول ازاون ور هم اقا اربابم حسین از دوطرف همه حواسشون بهم بود رسول باهام حرف میزد میگفت ببین کجا اومدی گفتم اره جای خوبیه چون توهستی چون اقاهست چون شهدا هستند گفتم رسول؟گفت هیچی نگو میدونم تودلت چی میگذره میدونم چی میخوای پس فقط بسپار به من گفتم رسول تاتوهستی خیالم راحته گفت فقط مارو رهانکن گفتم رسول من به جزتو و ارباب وشهدا چیزی ندارم گفت پس بخند گفتم نمیتونم گفت نمیتونی؟گفتم نه دستشو گرفت سمت داخل هییت منبر اقاروبهم نشون داد گفت به خاطر اون بخند گفتم چشم تمام وجودش پرنورشد انگار همه دنیا روبه رسول داده بودند دیدم خودمم لباس مشکی تنمه گفت هدیه اقاست وما
بعدش رسول رفت ونشست کنار اقا وباز مدام دستش بالابود که من هستم پس خیالت راحت تااخر هییت بارسول بودم
بعد هییت همه رفتنداخرش گفت زینب اقا دستور داده همه جوره هواتو داشته باشیم
@ebrahimdelha🌺
🌴
🍂🌙
🌔⭐️☀️
✋🌹🕊🍂
✅🌻☀️⭐️🍀💠❤️🍏💎🍁
✨🍃🌺✨🍃🌺✨🌺🍃✨🍃🌺
••✾ِدوستان گرامی••✾ِ
سلام وعــرض ادب
✍منتظر دلنوشته هاتون هستیم...
✾دوستانی ڪه عنایت شهدا شامل حالشون شده
باعث افتخار ماست ڪه دلنوشته های خودتونو به آیدی زیر ارسال بفرمایید...☺️
••✾ِ✾•
@ashegeshohada:خادم دلنوشته
╔═ 🌺🍃════⚘ ═╗
✾ @ebrahimdelha✾
╚═ ⚘════🌺🍃 ═╝✨🍃🌺
#طنزجبهه
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را.
قبل از عملیات از او پرسیدم:
در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟
پسر فوق العاده بذله گویی بود.😊 گفت: با اخلاص بگویم؟🙃 گفتم: با اخلاص.🙂
گفت: از خدا دوازده فرزند پسر👶 میخواهم تا از آنها یک دسته عملیاتی درست کنم.
خودم فرمانده دسته شان باشم. شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم🚶
بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم:
آخ کمرم شکست!😅
#صلوات 😇
📚از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝