#برگیازخاطرات
✨غروب ماه رمضان بود
ابراهیم در خانه ما آمد و
یک قابلمه بزرگ گرفت و
به کله پزی رفت. گفتم:
داش ابرام افطاری کله پاچه
خیلی میچسبه 😋گفت:
آره ولی برا من نیست.🌱
رفتیم پشت پارک چهل تن
انتهای کوچه در زدیم و
کله پاچه ها را به خانواده
مستحقی تحویل دادیم😍
آن ها ابراهیم را به خوبی می شناختند ...
#شهید_ابراهیمهادی♥️🕊🌱
↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪