Salam.Ebrahim-1.apk
11.12M
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
#سلامبرابراهیم🌱
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
#دلنوشته
📝سلام...
دلم میخواد کمی از برکت وجود شهید براتون بنویسم...
🔹من از دوران دبیرستان با آقا امام زمان(عج) آشنا شدم.🙂
یه اکیپ بودیم که بعدها از هم جدا شدیم و به واسطه ی این جدایی آقا و #مهدویت هم تو زندگیمون کمرنگ شد!😔
🔹تا اینکه با کتابِ📖 "#سلامبرابراهیم" و برادر هادی آشنا شدم...
بعد از تمام شدن کتاب کلی دلم برا اون ایام تنگ شد و با خودم گفتم ای کاش اون روزها برمی گشت...😢
🔹شاید شهید صدامو شنید. چون طولی نکشید که یکی از اعضاء گروه ، پیشنهاد داد دوباره دور هم جمع بشیم و گروه مهدویمون رو راه بندازیم! 🤗
🔹همه موافقت کردن و گروه کوچیک ما به یه گروه بزرگ تبدیل شد و ما تونستیم آقا امام زمان(عج) رو زیر آسمان شهر به خیلیا معرفی کنیم.☺️😇
🔹خب! من معتقدم #شهدا شنونده های خوبی برای حرف دل ما هستند.
#برادرهادی عزیز هرکجا هستی دعاگوی ما هم باش... ✨🙏✨
#شهیدابراهیم_هادی
#ارسالی_از_کاربران
📎 #صلوات
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
سلامرفـقا 🖐🏻
تبرییییڪعرضمیڪنیم🎊🎉
پیروزےانقلابروخدمت
مقاممعظمرهبرے،خانوادههاےمعظمشهدا
ومردمعزیزمونواقعامثلهمیشهگلڪاشتید
اجرتونبابیبیدوعالم🌼🌱
#انتخابات
#سلامبرابراهیم
•
.
#برشیازکتاب📚
همیشه میگفت :
زیباترین شهادت رو میخوام!
یه بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ،
زیباترین شهادت چطوریه؟!
گفت : زیباترین شهادت اینه کھ جنازهای
هم از انسان باقی نمونه :))💔🖐🏻
#شھیدابراهیمهادۍ/#سلامبرابراهیم🕊
•
.
#برشیازکتاب📚
همیشه میگفت :
زیباترین شهادت رو میخوام!
یه بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ،
زیباترین شهادت چطوریه؟!
گفت : زیباترین شهادت اینه کھ جنازهای
هم از انسان باقی نمونه :))💔🖐🏻
#شھیدابراهیمهادۍ/#سلامبرابراهیم🕊
「﷽」
این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم جامعه ساخته نمی شود..🕊
#شھیدابراهیمهادی✍
#سلامبرابراهیم🌱
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•|﷽|• بال و پر، باز می کنم یک شب می پـــــــرم با دعـــــای ابـــــراهیم❣ مثل او بــــــی نشانه و
••
#خاطرات_ابراهیم🙂🌱
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یکدفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرفها! ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم اینطوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلا این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند.
سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
#سلامبرابراهیم📚
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
{﷽} داش ابراهیم همیشه میگفت : مشکل ما اینه برایِ رضایهمه کارمیکنیم جز برای رضایخدا ؛ واسه همین
••🌷
ابراهیمِ من بنده خوب خدا میشود😍❤️
برادر شهید :
«در خانه کوچک و مستأجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی میکردیم؛ اولین روزهای اردیبهشت سال 1336 بود، پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است، خدا در اولین روز این ماه پسری به او عطا کرد، او دائما از خدا تشکر میکرد. هرچند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق میکند، البته حق هم دارد پسر خیلی بانمکی است☺️؛ اسم بچه را هم انتخاب کرد: «ابراهیم». پدرمان نام پیامبری را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید بود و این اسم واقعاً برازنده اوست.✨
بستگان و دوستان هر وقت او را میدیدند، با تعجب میگفتند: حسین آقا تو سه فرزند دیگر هم داری، چرا برای این پسر این قدر خوشحالی میکنی؟ پدر با آرامش خاصی جواب میداد: این پسر حالت عجیبی دارد و من مطمئنم که ابراهیمِ من، بنده خوب خدا میشود😇؛ این پسر نام من را هم زنده میکند. راست میگفت؛ محبت پدر و مادر به ابراهیم محبت عجیبی بود. هرچند بعد از او خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرد، اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد.🙂
#سلامبرابراهیم۱📚
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
~🌹~
#سلامبرابراهیم📚
حدود سال ۱۳۵۴بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد یکی ازدوستان بی مقدمه به ابراهیم گفت :داداش ابراهیم تیپ و هیکلت خیلی جالب شده وقتی داشتی تو راه میومدی دو تا دختر پشت سرت بودن و از تو حرف میزدن 🤔
و شلوار و پیراهن شیک و ساک ورزشی که دستت بود کاملا مشخص بود ورزشکاری. ابراهیم با شنیدن این حرف جاخورد و خیلی به فکر فرو رفت از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد میپوشید😍
و به جای ساک ورزشی لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی میگذاشت. بچه ها بهش میگفتن تو چجور آدمی هستی ما باشگاه میایم که هیکل ورزشکاری پیداکنیم تو با این هیکل روی فرم چرا این لباسها رو میپوشی و ابراهیم به حرف های آنها اهمیتی نمیداد و به دوستانش توصیه میکرد اگر ورزش برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگر ضرر خواهیدکرد🥺
و از توانمندی بدنی اش درجاهای مناسبی استفاده می کرد. مثلا ابراهیم را دیده بودند در روز بارانی که در قسمتی از خیابان آب جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آنجا عبورکنند ابراهیم آن ها را به کول میگرفت و از اون مسیر رد می کرد✨️
#شهیدابراهیمهادی🕊
.
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
╰✤﷽✤╮ ای شهیدان، عشق مدیون شماست هر چه ما داریم از خون شماست! #شهیدابراهیمهادی♥️ #صبحتونشه
••🌷
ابراهیمِ من بنده خوب خدا میشود 😍
برادر شهید :
«در خانه کوچک و مستأجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی میکردیم؛ اولین روزهای اردیبهشت سال 1336 بود، پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است، خدا در اولین روز این ماه پسری به او عطا کرد، او دائما از خدا تشکر میکرد. هرچند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق میکند، البته حق هم دارد پسر خیلی بانمکی است☺️؛ اسم بچه را هم انتخاب کرد: «ابراهیم». پدرمان نام پیامبری را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید بود و این اسم واقعاً برازنده اوست.✨
بستگان و دوستان هر وقت او را میدیدند، با تعجب میگفتند: حسین آقا تو سه فرزند دیگر هم داری، چرا برای این پسر این قدر خوشحالی میکنی؟ پدر با آرامش خاصی جواب میداد: این پسر حالت عجیبی دارد و من مطمئنم که ابراهیمِ من، بنده خوب خدا میشود😇؛ این پسر نام من را هم زنده میکند. راست میگفت؛ محبت پدر و مادر به ابراهیم محبت عجیبی بود. هرچند بعد از او خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرد، اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد.🙂
#سلامبرابراهیم۱📚
.
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•|﷽|• هـــــــمزاد كویــــــرم تـــــــــب بـــــــــاران دارم در سینه دلـــی شكسته پنـــهان دارم💔
•.. 💚🌱..•
حاج حسین اللهکرم:
در عملیات والفجر مقدماتیمسئولیت داشتم و قرار بود سه تا یگان از یک جناح به دشمن حمله کنند و به علت تنگی مکان منطقه خیلی شلوغ شده بود.
وقت رفتن رزمندهها دیدم آقا ابراهیم هادی هم همراهشون هست،با دیدن ایشانخوشحال شدم؛گفتم:آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراهشو و به ما کمک کن.
گفت: حاج حسین من با تو بیام نمیگذاری من توی عملیات جلو برم. هرچه اصرارکردم،نپذیرفت.در آخرین دیدار ساعتش رو که شاید آخرین تعلق دنیاییاش بود، از دستش باز کرد و به من داد و گفت: «حاج حسین، خیلی دوست دارم شهید بشم و یااگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم ودر اسارت ذره ای از آن چه حضـرت زیـنـب سلام الله علیها کشید من هم احساس کنم.»
ابراهیم این رو گفت رفت و دیگه برنگشت. ابراهیم هادی آسمانی بود و در روی زمین جایی نداشت.او بینام رفت و گمنام شهید شد،اما امروز نام شهید ابراهیم هادی شهره در همه جاست.
#سلامبرابراهیم📚
.